رها

تاریخ عضویت:

دی 1401

رها

@raha_mka

6 دنبال شده

72 دنبال کننده

یادداشت‌ها

رها

رها

1402/9/17

        «ژرمینال» اثر امیل زولا سیزدهمین جلد از مجموعۀ بیست‌جلدی «روگن ماکار» و مشهورترینِ آن است که به‌سبب پرداختن به طبقۀ فرودست جامعه، لقب «بینوایان دوم» را گرفته‌است.

نام کتاب برگرفته از هفتمین ماهِ تقویم انقلاب فرانسه و به‌ معنای شکوفایی و جوانه زدن است که مفهوم آن، به‌خصوص در صفحات پایانی کتاب به‌خوبی درک می‌شود. 

شخصیت اصلی این داستان فردی است به نام «اتی‌ین» که پس از شوریدن بر کارفرمای خود و اخراج از راه‌‌آهن لیل، در معدن مونتسو مشغول به‌کار می‌شود. او پس از مدتی با دیدن سیه‌روزی معدن‌کاران و وضعیت رقّت‌بارشان، آنان را تشویق می‌کند تا در برابر بهره‌کشی ناعادلانۀ سرمایه‌داران قیام کنند و برای گرفتن حقوق خود دست به اعتصاب بزنند.

زولا در این اثر، با صحنه‌پردازی قوی و خلق شخصیت‌هایی چندبعدی و پویا وضعیت نابه‌سامان کارگران و زندگی فلاکت‌بار آنان را به تصویر می‌کشد.
توصیفات جزئی‌نگرانه از فضا و جامعۀ معدن‌کاران گرچه بسیار هنرمندانه است اما نزدیک‌ به نیمی از داستان را دربرمی‌گیرد و همین امر سبب می‌شود داستان در نیمۀ ابتدایی کتاب به‌کندی پیش رود که ممکن است در حوصلۀ خوانندۀ امروزی نگنجد. اما در نیمۀ دوم، سرعت اتفاقات افزایش یافته و در انتها داستان با حوادثی میخکوب‌کننده پایان می‌یابد که تا مدت‌ها از ذهن خواننده بیرون نخواهد رفت. پایانی گرچه غم‌انگیز اما امیدوار به آینده‌ای بهتر؛ آینده‌ای که جوانۀ آگاهی‌ای که از دل افراد جامعه سر بر آورده‌است، فرا رسیدن آن را نوید می‌دهد.

بر اساس این رمان، فیلمی در سال ۱۹۹۳ به کارگردانی «کلود بری» ساخته شده‌است که شاید دیدن آن نیز خالی از لطف نباشد.

پ.ن: بی‌شک «ژرمینال» یکی از بهترین‌ کتاب‌هایی است که خوانده‌ام.

      

37

رها

رها

1402/9/8

        
سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی در سال ۱۲۷۶ شمسی در نجف اشرف به‌ دنیا آمد. او در سن ۲۷ سالگی به درجۀ اجتهاد رسید و  پس از  درگذشت «آیت‌‌اللّه بروجردی» یکی از مراجع تقلید شیعیان به‌حساب می‌آمد. او مؤسس مدرسه‌های مرعشیه، شهابیه، مهدیه و مؤمنیه در قم است.
بی‌شک یکی از نکاتی که آیت‌اللّه مرعشی را در بین سایر علمای زمان برجسته می‌کند، عشق و علاقۀ وافر این عالم شیعه به کتاب‌ها و تحمل سختی‌های فراوان برای جمع‌آوری گنجینه‌ای ارزشمند از نسخه‌های نفیس خطی است که حاصل آن کتابخانه‌ای است که از نظر تعداد و کیفیت نسخه‌های خطی، نخستین کتابخانه در کشور و سومین کتابخانه در جهان اسلام محسوب می‌شود.
کتاب «شهاب دین» روایت داستانی از زندگی این عالم شیعه است که به قلم زهرا باقری به رشتۀ تحریر درآمده‌است.
داستان کتاب از دقایق پایانی زندگی سید شهاب‌الدین و آخرین زیارت او از حرم حضرت معصومه(س) آغاز می‌شود و پس از مرگ شهاب‌الدین، روح او داستان زندگی‌‌اش را از کودکی تا آرمیدن در خانۀ ابدی روایت می‌کند. 
نویسنده با قلمی ساده و روان، تصویرسازی‌های خوب و پرش‌های زمانی به‌موقع به‌خوبی توانسته‌است مخاطب را تا صفحات پایانی کتاب با خود همراه کند و هم‌گام با داستان، محتوای غنی‌ای از آموزه‌های اخلاقی را جرعه‌جرعه به او بنوشاند.
در این داستان خواننده شاهد علم‌آموزی، تنگدستی، عشق‌ورزی به کتاب‌ها، سختی‌ها، سفرها، زیارات و تشرفات سید شهاب‌الدین به محضر حضرت ولی عصر(عج) است. 
ناگفته نماند در بخش‌هایی از کتاب جای خالی برخی توضیحات احساس می‌شود که از انسجام کار می‌کاهد و منِ خواننده را با سؤالات بی‌جواب مواجه می‌کند. سؤالاتی از این دست که تا زمان ازدواج دوم سید شهاب‌الدین، او چگونه توانست با وجود تدریس و مشغله‌های فراوان، به‌تنهایی از دختر یک‌ساله‌اش نگهداری کند؟ یا سرنوشت کتاب‌های جمع‌آوری‌شده در نجف چه شد؟ و ... .
علاوه بر این، کتاب از نظر ویرایشی نیز نیاز به بازبینی دارد.

آیا این کتاب را به علاقه‌مندان موضوعات مذهبی و زندگی‌‌نامۀ بزرگان پیشنهاد می‌کنم؟ 
پاسخ بدون شک، آری است.

📚#شهاب_دین
✒️#زهرا_باقری
      

10

رها

رها

1402/9/3

        رستاخیز سومین و آخرین رمان بزرگ تالستوی نویسندۀ شهیر روسی است که در سال ۱۸۹۹ به چاپ رسید. این رمان که درواقع داستان زندگی خود تالستوی است، تحولات درونی و تغییرات شخصیتی نویسنده را در طول سالیان عمرش نشان می‌دهد.

نویسنده در این اثر به بازنمایی ظلم و ستم و بهره‌کشی طبقۀ مرفه جامعه‌اش از ضعیفان پرداخته و در برابر جامعۀ طبقاتی روسیه، حکومت استبدادی تزارها، خرافی‌گری کلیسا، فساد و ابتذال طبقات اشرافی جامعه، زندگی پر از فقر و فلاکت دهقانان، بی‌عدالتی در سیستم قضایی کشور، وضعیت بد زندان‌ها و زندانیان و ... به‌پا خواسته‌است. 

رمان با محاکمۀ زنی بدکاره به‌ نام «کاتیوشا» آغاز می‌شود که به اتهام همدستی در قتل یکی از مشتریان خود دستگیر شده‌است. اما آنچه داستان را شکل می‌دهد این است که یکی از اعضای هئیت‌منصفه همان کسی است که اول بار دامن کاتیوشا را لکه‌دار کرده و او را به این راه کشانده‌است. «دیمیتری» که هم‌اکنون وجدان خواب‌زده‌اش بیدار شده و خود را در قبال کاتیوشا گناهکار می‌داند درصدد برمی‌آید تا به جبران گناه خود، برای نجات کاتیوشا بکوشد و در سرنوشت او سهیم شود و حتی در صورت نیاز با او ازدواج کند. 
تلاش دیمیتری در راه کمک به کاتیوشا و نیز سایر زندانیان، سرانجام موجب رستاخیزی در روح و جان او شده و او را به چنان معنویتی می‌رساند که قادر به درک روشن انجیل می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که تنها راه رستگاری و نجات انسان‌ها در پیروی از آموزه‌های راستین مسیح است.

📚#رستاخیز 
✒️#تالستوی #تولستوی 

      

18

رها

رها

1402/8/21

        کتاب «سنگی بر گوری» در واقع نوعی خودزندگی‌نامۀ جلال آل احمد است که نویسنده در آن با جسارت و صراحت بی‌مانند و گاه زننده‌ای به بیان مسائل شخصی و خصوصی‌اش پرداخته و چند اتفاق مهم در زندگی‌‌ خود را در قالب شش فصل به نگارش درآورده‌است.

کتاب با ماجرای ازدواج جلال آل احمد و سیمین دانشور آغاز می‌شود و با تلاش آن‌ها برای بچه‌دار شدن ادامه می‌یابد. آن‌ دو راه‌های گوناگونی از جمله درمان‌های تخصصی، تجویزهای سنتی، دعا، زیارت و ... را امتحان می‌کنند و بعدها فرزندخواندگی فرزندان هما، خواهر سیمین، را که خودسوزی کرده هم دورادور برعهده می‌گیرند و حتی جلال به پیشنهاد پزشکی در اروپا، دور از چشم سیمین، به زنی دیگر روی می‌آورد اما تمامی این تلاش‌ها برای رسیدن به مقصود بی‌نتیجه می‌ماند.

نویسنده در ابتدا فرزند را چون سنگی بر گور پدر خویش می‌داند که می‌تواند نام او را زنده نگه دارد، اما در انتهای کتاب، بر مزار درگذشتگان خویش، عقیم بودن خود را پایان باروری جریانی سنتی می‌داند که پدرش نمایندۀ آن است و از این‌که آخرین سنگ بر گور درگذشتگان خویش است خرسندی خویش را ابراز و بیان می‌کند که نه فرزند من، بلکه این صفحاتی را که می‌نگارم همچون سنگی بر گوری خواهد بود که آرامگاه هیچ جسدی نیست.

نویسنده کتاب را در ابتدای دهۀ ۴۰ نوشت، اما آن را به احترام همسرش چاپ نکرد تا این‌که در سال ۱۳۶۰، حدود دوازده سال بعد از مرگ نویسنده، برادر او شمس آل احمد آن را در انتشارات رواق که خود مالک آن بود به چاپ رساند که این کار نارضایتی سیمین را در پی داشت.

📚#سنگی_بر_گوری
✒️#جلال_آل_احمد
      

2

رها

رها

1402/8/7

        
«یک اتفاق مسخره» اثر داستایفسکی در سال ۱۸۶۲ یعنی دقیقاً یک سال پس از صدور دستور تزار روسیه مبنی بر الغای نظام رعیتی به‌چاپ رسید.

در این داستان هجوآمیز که از زبان دانای کل روایت می‌شود، نویسنده به نقد ساختار اجتماعی و اخلاق اشرافی زمانۀ خود پرداخته‌ و ادعاهای انسان‌دوستانه و همزمان توخالیِ صاحب‌منصبان هم‌دوره‌اش را برملا ساخته‌است.

داستان کتاب دربارۀ صاحب‌منصبی به نام ایوان ایلیچ پرالینسکی است که بدون دعوت در مراسم عروسی یکی از زیردستان خود شرکت می‌کند تا به همه بفهماند که انسان فروتن و اخلاق‌مداری است و شعارهایش دربارۀ انسانیت توخالی نیست، اما آنچه رخ می‌دهد برخلاف انتظار اوست.

گفته می‌شود که داستایفسکی طرح اولیۀ این داستان را از قصه‌های هزارویک شب گرفته‌است. خود داستایفسکی هم در این داستان با گنجاندن شخصیتی که هزار‌و‌یک شب می‌خواند به زیرکی نسبت‌به آن ادای دین کرده‌است.

«یک اتفاق مسخره» آخرین داستانی است که  داستایفسکی به تأثیر از نخستین استادش، گوگول، نوشته‌است. 

پ.ن: صادقانه بگویم نسبت‌به آثار دیگری که از داستایفسکی خوانده‌ بودم، این اثر آن‌چنان که باید نظرم را جلب نکرد.


      

19

رها

رها

1402/7/27

        «داستان جاوید» اثر اسماعیل فصیح روایتی واقعی است از زندگی پسری زرتشتی به نام جاوید که برای گرفتن خبری از خانواده‌اش راهی تهران می‌شود.
پدر جاوید که تاجر آجیل و خشکبار بوده، هرسال برای کمال‌الملک ملک‌آرا یکی از شاهزاده‌های قاجاری در تهران بار می‌آورده‌ و پیش از عید نوروز به یزد بازمی‌گشته است. اما سفر آخر او که به همراه زن و دختر سه‌ساله‌اش صورت گرفته‌، بیش از پیش طول می‌کشد و همین امر سبب می‌شود پس از شش ماه بی‌خبری، سرانجام جاوید به همراه عموی پیر و کم‌توانش به‌سوی تهران رهسپار شود تا شاید بتواند خبری از خانواده‌اش بگیرد، غافل از این‌که این سفر سرآغازی است برای سال‌ها اندوه و بردگی و اسارت او.

این داستان که در اواخر دورۀ قاجار و ظهور رضاخان روی می‌دهد، داستانی است غم‌انگیز و اندوه‌بار که با کشش و جذابیت خود، خواننده را تا آخرین خطوط داستان با خود همراه می‌کند.

پ.ن: این اولین تجربۀ من از خواندن آثار اسماعیل فصیح بود که بسیار تجربۀ خوبی بود.
      

3

رها

رها

1401/10/5

        «نیم دانگِ پیونگ یانگ» سفرنامه‌ای است اثر رضا امیرخانی که محصول دو سفر او به کرۀ شمالی است. سفر اول او در قالب یک گروه مستندساز و در معیّت یک گروه سیاسی به‌عنوان مهمانان ویژۀ حزب کارگران کرۀ شمالی و سفر دوم او با هویت واقعی‌اش به‌عنوان نویسنده‌ای ایرانی صورت می‌پذیرد. کتاب در سه فصل نوشته شده‌است. فصل اول مربوط به سفر اول نویسنده و بازدید او از برج ایدۀ جوچه، مترو، مزارع جنسینگ، موزۀ نظامی، روستای ده هزار منظره (محل تولد کیم ایل سونگ) و ... -که تمامی آن‌ها تحت نظر حزب صورت می‌گیرد- و تلاش او برای برقراری ارتباط با مردم به‌شدت غریبه‌گریز کرۀ شمالی است. فصل دوم بیانگر تحلیل نویسنده از این سفر و چرایی تصمیم او برای سفر مجدد به این کشور است. فصل سوم مربوط به سفر دوم نویسنده است برای شناختِ انسانِ کرۀ شمالی؛ هرچند فضای به‌شدت بستۀ این کشور تقریباً او را برای رسیدن به این هدف ناکام می‌گذارد؛ چرا که برای بازدید از یک خانۀ مسکونی باید ماموران امنیتی حضور داشته باشند، برای بازدید از یک کتاب‌فروشی باید با مافوق هماهنگ شود، برای ورود به رستوران باید اجازه صادر شود و به‌طور کلی تمامی کارها باید تحت نظر حزب انجام گیرد. نویسنده به گفتۀ خویش، در این دو سفر، تنها موفق می‌شود نیم دانگِ پیونگ یانگ را ببیند همان نیم دانگی را که حزب به او اجازه داده‌است و شما نیز در این اثر با نویسنده همراه می‌شوید برای دیدن نیم دانگِ پیونگ یانگ.
      

23

رها

رها

1401/10/5

        کتاب «فرمانده مسعود» مجموعۀ مصاحبه‌های ژیلا بنی‌یعقوب با نزدیکان، یاران و همرزمان احمدشاه مسعود -شیر درّه پنجشیر- است که طی ۱۱ بار سفر وی به افغانستان گرد‌آوری شده‌است. نویسنده در این کتاب از مصاحبه با مخالفان و منتقدان فرمانده مسعود خودداری نموده چرا که هدف خویش از نوشتن این کتاب را شناخت زندگی احمدشاه مسعود می‌داند نه تجزیه و تحلیل عملکرد وی به‌عنوان یک فرماندۀ نظامی؛ هر چند نویسنده تلاش کرده‌است سؤالات و انتقادات مخالفان و منتقدان را با مصاحبه‌شوندگان مطرح نموده و از آن‌ها درخواست پاسخ نماید.
کتاب با توصیف مختصری از شهر احمدشاه مسعود -پنجشیر- و باغ و خانوادۀ او آغاز می‌شود و با گفت‌وگوی با احمد مسعود -پسر فرمانده مسعود- به‌عنوان اولین مصاحبه‌شونده ادامه می‌یابد و پس از مصاحبه و گفت‌وگو با بیش از ۳۰ نفر دیگر به پایان می‌رسد. در هر مصاحبه، نویسنده ابتدا معرفی کوتاهی از مصاحبه‌شونده ارائه نموده، سپس شروع به پرسش سؤالات مربوطه می‌کند؛ سؤالاتی که پس از دریافت پاسخشان با چهره‌ای از احمدشاه مسعود آشنا می‌شوید که شاید کمتر انتظار آن را داشتید، شاید از یک فرماندۀ نظامی برمی‌آید چهره‌ای خشن، سرسخت و جنگ‌طلب داشته باشد اما مسعود انسانی صلح‌طلب و عاشق وطن و مردم خویش بود که برای استقلال و اعتلای کشورش می‌جنگید. او انسانی معتدل، متقی، باهوش، شجاع، منظم، انتقادپذیر، کتاب‌خوان و علاقه‌مند به شعر، هنر و ورزش بود که با همۀ کاستی‌هایی که ممکن است در روش و منش او باشد نمی‌توان او را دوست نداشت.
او هنگامی که دانشجوی مهندسی دانشگاه پلی‌تکنیک کابل بود تحصیل را رها کرد و به صف مبارزین پیوست و در طول سال‌های مبارزه‌‌اش، نقش مهمی را در جنگ علیه دشمنان به‌ویژه شوروی و طالبان ایفا کرد.
سرانجام او در ۱۸ شهریور سال ۱۳۸۰ پس از سال‌ها مبارزه در سن ۴۸ سالگی بر اثر انفجار انتحاری دو تروریستی که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند به شهادت رسید.
مزار وی در زادگاهش -پنجشیر- توسط یک مهندس ایرانی و تا حد زیادی شبیه به حافظیۀ شیراز ساخته شد. مسعود به حافظ علاقۀ زیادی داشت و به همین سبب تلاش شد مزارش تا حدی شبیه به حافظیه باشد.
      

16

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

رها

رها

1402/11/2

6

رها

رها

1402/10/27

4

رها

رها

1402/9/8

بریدۀ کتاب

صفحۀ 77

برای خرید کتاب سر از پا نمی‌شناخت. شیخ نام مرحوم را روی یک تکه کاغذ نوشت و به همراه اجرت خواندن شش ماه نماز استیجاری، به دست شهاب داد. شهاب‌الدین تشکر کرد و به‌سمت بازار دوید. کتاب را زیر عبا گرفت و به حجره آمد. پشت جلد کتاب نوشت: «به بهای شش ماه نماز استیجاری، در حالت جوع خریده شد. وقف است برای اهل استفاده.» این ابتدای راه دشوار رسالت شهاب‌الدین بود. حلاوت خرید و جمع‌آوری کتاب چنان به کام جان شهاب‌الدین نشست، که گویی در عالم هیچ لذتی جز انس با کتاب وجود ندارد. عشق به جمع‌آوری کتب ارزشمند در وجودش ساعت به ساعت ریشه می‌دواند. چشمش جز کتاب نمی‌دید و گوشش به غیراز نام کتاب نمی‌شنید. در مقابل کتاب بی‌دفاع‌ترین آدم روی زمین می‌شد. حاضر بود گرسنگی بکشد، بی‌خوابی را تحمل کند، روزها روزه بگیرد و شب‌ها به‌جای استراحت کار کند؛ اما به وصال معشوق برسد. عشق برای هر شخصی به‌گونه‌ای جلوه می‌کند. عشق برای بعضی رحمت است، برای برخی ضرر. برای عده‌ای نوش است و برای گروهی نیش و برای بعضی عذاب. گاه چشمان سرمه‌کشیدۀ دخترکی آفت جان پهلوانی تنومند می‌شود و او را به ضعیف‌ترین مرد شهر بدل می‌کند. گاه عشق به معبود آدمی را چنان مست می‌کند که دیوارها هم جلوۀ خدا را می‌بیند. خدا اگر کسی را دوست بدارد محبتی به دلش می‌اندازد که او را رشد بدهد؛ نه‌تنها یک فرد را، بلکه گاه در سایۀ عشق یک نفر، شهری، کشوری و جهانی منتفع می‌شوند. همین عشق گاهی می‌شود ورطۀ سقوط آدمی. چه بسیارند کسانی که دین و دنیایشان را باخته‌اند، و هنگامی که سرنخ این خسران را دنبال می‌کنی، می‌رسی به یک عشق. شهاب در انتخاب معشوق زیرکی به خرج داده بود یا خدا مسیر عاشق شدنش را به‌سمت کتاب کشانده بود؟ هرچه بود عشق به کتاب شهاب را از بسیاری افراد متمایز کرد. رنج این عاشقی برای شهاب بود و گنجش برای تمام نسل‌های بعد از او. 📚#شهاب_دین ✒️#زهرا_باقری

4

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.