بریدهای از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم اثر سعید علامیان
1402/11/2
صفحۀ 51
گفتم: «خیلی از مردم مایلاند کاندیدای ریاست جمهوری شوی...». نگذاشت حرفم تمام شود. گفت: «تو که نظر مرا میدانی!». گفتم: «خودم مخالفام. هر کس از من میپرسد، میگویم سردار سلیمانی رئیس جمهوری چند کشور است. اما پیام مردم را میدهم. میخواهم از زبان خودت بشنوم.». گفت: «هر کس پرسید، از قول من بگو سلیمانی فقط یک سرباز است؛ نه چیز دیگر.» گفتم: «اگر مقام معظم رهبری راضی به این اقدام باشند چی؟». با همان لبخند همیشگی گفت: «اگر مقام معظم رهبری به من تکلیف کنند کاندیدای ریاست جمهوری شوم، میروم پیش ایشان، آنقدر گریه میکنم تا تکلیف را بردارند.» یکی از دوستان هم اخیراً برایم بازگو کرد که از بیت رهبری میآمدیم بیرون. به سردار سلیمانی گفتم: «بیا کاندیدای ریاست جمهوری بشو.». گفت: «این را که میگویم، به مردم بگو. بگو من کاندیدای شهادتام؛ کاندیدای گلولهام؛ نه کاندیدای ریاست جمهوری.»!
گفتم: «خیلی از مردم مایلاند کاندیدای ریاست جمهوری شوی...». نگذاشت حرفم تمام شود. گفت: «تو که نظر مرا میدانی!». گفتم: «خودم مخالفام. هر کس از من میپرسد، میگویم سردار سلیمانی رئیس جمهوری چند کشور است. اما پیام مردم را میدهم. میخواهم از زبان خودت بشنوم.». گفت: «هر کس پرسید، از قول من بگو سلیمانی فقط یک سرباز است؛ نه چیز دیگر.» گفتم: «اگر مقام معظم رهبری راضی به این اقدام باشند چی؟». با همان لبخند همیشگی گفت: «اگر مقام معظم رهبری به من تکلیف کنند کاندیدای ریاست جمهوری شوم، میروم پیش ایشان، آنقدر گریه میکنم تا تکلیف را بردارند.» یکی از دوستان هم اخیراً برایم بازگو کرد که از بیت رهبری میآمدیم بیرون. به سردار سلیمانی گفتم: «بیا کاندیدای ریاست جمهوری بشو.». گفت: «این را که میگویم، به مردم بگو. بگو من کاندیدای شهادتام؛ کاندیدای گلولهام؛ نه کاندیدای ریاست جمهوری.»!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.