بریدهای از کتاب شهاب دین اثر زهرا باقری
1402/9/8
صفحۀ 77
برای خرید کتاب سر از پا نمیشناخت. شیخ نام مرحوم را روی یک تکه کاغذ نوشت و به همراه اجرت خواندن شش ماه نماز استیجاری، به دست شهاب داد. شهابالدین تشکر کرد و بهسمت بازار دوید. کتاب را زیر عبا گرفت و به حجره آمد. پشت جلد کتاب نوشت: «به بهای شش ماه نماز استیجاری، در حالت جوع خریده شد. وقف است برای اهل استفاده.» این ابتدای راه دشوار رسالت شهابالدین بود. حلاوت خرید و جمعآوری کتاب چنان به کام جان شهابالدین نشست، که گویی در عالم هیچ لذتی جز انس با کتاب وجود ندارد. عشق به جمعآوری کتب ارزشمند در وجودش ساعت به ساعت ریشه میدواند. چشمش جز کتاب نمیدید و گوشش به غیراز نام کتاب نمیشنید. در مقابل کتاب بیدفاعترین آدم روی زمین میشد. حاضر بود گرسنگی بکشد، بیخوابی را تحمل کند، روزها روزه بگیرد و شبها بهجای استراحت کار کند؛ اما به وصال معشوق برسد. عشق برای هر شخصی بهگونهای جلوه میکند. عشق برای بعضی رحمت است، برای برخی ضرر. برای عدهای نوش است و برای گروهی نیش و برای بعضی عذاب. گاه چشمان سرمهکشیدۀ دخترکی آفت جان پهلوانی تنومند میشود و او را به ضعیفترین مرد شهر بدل میکند. گاه عشق به معبود آدمی را چنان مست میکند که دیوارها هم جلوۀ خدا را میبیند. خدا اگر کسی را دوست بدارد محبتی به دلش میاندازد که او را رشد بدهد؛ نهتنها یک فرد را، بلکه گاه در سایۀ عشق یک نفر، شهری، کشوری و جهانی منتفع میشوند. همین عشق گاهی میشود ورطۀ سقوط آدمی. چه بسیارند کسانی که دین و دنیایشان را باختهاند، و هنگامی که سرنخ این خسران را دنبال میکنی، میرسی به یک عشق. شهاب در انتخاب معشوق زیرکی به خرج داده بود یا خدا مسیر عاشق شدنش را بهسمت کتاب کشانده بود؟ هرچه بود عشق به کتاب شهاب را از بسیاری افراد متمایز کرد. رنج این عاشقی برای شهاب بود و گنجش برای تمام نسلهای بعد از او. 📚#شهاب_دین ✒️#زهرا_باقری
برای خرید کتاب سر از پا نمیشناخت. شیخ نام مرحوم را روی یک تکه کاغذ نوشت و به همراه اجرت خواندن شش ماه نماز استیجاری، به دست شهاب داد. شهابالدین تشکر کرد و بهسمت بازار دوید. کتاب را زیر عبا گرفت و به حجره آمد. پشت جلد کتاب نوشت: «به بهای شش ماه نماز استیجاری، در حالت جوع خریده شد. وقف است برای اهل استفاده.» این ابتدای راه دشوار رسالت شهابالدین بود. حلاوت خرید و جمعآوری کتاب چنان به کام جان شهابالدین نشست، که گویی در عالم هیچ لذتی جز انس با کتاب وجود ندارد. عشق به جمعآوری کتب ارزشمند در وجودش ساعت به ساعت ریشه میدواند. چشمش جز کتاب نمیدید و گوشش به غیراز نام کتاب نمیشنید. در مقابل کتاب بیدفاعترین آدم روی زمین میشد. حاضر بود گرسنگی بکشد، بیخوابی را تحمل کند، روزها روزه بگیرد و شبها بهجای استراحت کار کند؛ اما به وصال معشوق برسد. عشق برای هر شخصی بهگونهای جلوه میکند. عشق برای بعضی رحمت است، برای برخی ضرر. برای عدهای نوش است و برای گروهی نیش و برای بعضی عذاب. گاه چشمان سرمهکشیدۀ دخترکی آفت جان پهلوانی تنومند میشود و او را به ضعیفترین مرد شهر بدل میکند. گاه عشق به معبود آدمی را چنان مست میکند که دیوارها هم جلوۀ خدا را میبیند. خدا اگر کسی را دوست بدارد محبتی به دلش میاندازد که او را رشد بدهد؛ نهتنها یک فرد را، بلکه گاه در سایۀ عشق یک نفر، شهری، کشوری و جهانی منتفع میشوند. همین عشق گاهی میشود ورطۀ سقوط آدمی. چه بسیارند کسانی که دین و دنیایشان را باختهاند، و هنگامی که سرنخ این خسران را دنبال میکنی، میرسی به یک عشق. شهاب در انتخاب معشوق زیرکی به خرج داده بود یا خدا مسیر عاشق شدنش را بهسمت کتاب کشانده بود؟ هرچه بود عشق به کتاب شهاب را از بسیاری افراد متمایز کرد. رنج این عاشقی برای شهاب بود و گنجش برای تمام نسلهای بعد از او. 📚#شهاب_دین ✒️#زهرا_باقری
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.