یادداشت رها

رها

رها

1402/8/7

        
«یک اتفاق مسخره» اثر داستایفسکی در سال ۱۸۶۲ یعنی دقیقاً یک سال پس از صدور دستور تزار روسیه مبنی بر الغای نظام رعیتی به‌چاپ رسید.

در این داستان هجوآمیز که از زبان دانای کل روایت می‌شود، نویسنده به نقد ساختار اجتماعی و اخلاق اشرافی زمانۀ خود پرداخته‌ و ادعاهای انسان‌دوستانه و همزمان توخالیِ صاحب‌منصبان هم‌دوره‌اش را برملا ساخته‌است.

داستان کتاب دربارۀ صاحب‌منصبی به نام ایوان ایلیچ پرالینسکی است که بدون دعوت در مراسم عروسی یکی از زیردستان خود شرکت می‌کند تا به همه بفهماند که انسان فروتن و اخلاق‌مداری است و شعارهایش دربارۀ انسانیت توخالی نیست، اما آنچه رخ می‌دهد برخلاف انتظار اوست.

گفته می‌شود که داستایفسکی طرح اولیۀ این داستان را از قصه‌های هزارویک شب گرفته‌است. خود داستایفسکی هم در این داستان با گنجاندن شخصیتی که هزار‌و‌یک شب می‌خواند به زیرکی نسبت‌به آن ادای دین کرده‌است.

«یک اتفاق مسخره» آخرین داستانی است که  داستایفسکی به تأثیر از نخستین استادش، گوگول، نوشته‌است. 

پ.ن: صادقانه بگویم نسبت‌به آثار دیگری که از داستایفسکی خوانده‌ بودم، این اثر آن‌چنان که باید نظرم را جلب نکرد.


      

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.