یادداشت رها
1402/9/17
«ژرمینال» اثر امیل زولا سیزدهمین جلد از مجموعۀ بیستجلدی «روگن ماکار» و مشهورترینِ آن است که بهسبب پرداختن به طبقۀ فرودست جامعه، لقب «بینوایان دوم» را گرفتهاست. نام کتاب برگرفته از هفتمین ماهِ تقویم انقلاب فرانسه و به معنای شکوفایی و جوانه زدن است که مفهوم آن، بهخصوص در صفحات پایانی کتاب بهخوبی درک میشود. شخصیت اصلی این داستان فردی است به نام «اتیین» که پس از شوریدن بر کارفرمای خود و اخراج از راهآهن لیل، در معدن مونتسو مشغول بهکار میشود. او پس از مدتی با دیدن سیهروزی معدنکاران و وضعیت رقّتبارشان، آنان را تشویق میکند تا در برابر بهرهکشی ناعادلانۀ سرمایهداران قیام کنند و برای گرفتن حقوق خود دست به اعتصاب بزنند. زولا در این اثر، با صحنهپردازی قوی و خلق شخصیتهایی چندبعدی و پویا وضعیت نابهسامان کارگران و زندگی فلاکتبار آنان را به تصویر میکشد. توصیفات جزئینگرانه از فضا و جامعۀ معدنکاران گرچه بسیار هنرمندانه است اما نزدیک به نیمی از داستان را دربرمیگیرد و همین امر سبب میشود داستان در نیمۀ ابتدایی کتاب بهکندی پیش رود که ممکن است در حوصلۀ خوانندۀ امروزی نگنجد. اما در نیمۀ دوم، سرعت اتفاقات افزایش یافته و در انتها داستان با حوادثی میخکوبکننده پایان مییابد که تا مدتها از ذهن خواننده بیرون نخواهد رفت. پایانی گرچه غمانگیز اما امیدوار به آیندهای بهتر؛ آیندهای که جوانۀ آگاهیای که از دل افراد جامعه سر بر آوردهاست، فرا رسیدن آن را نوید میدهد. بر اساس این رمان، فیلمی در سال ۱۹۹۳ به کارگردانی «کلود بری» ساخته شدهاست که شاید دیدن آن نیز خالی از لطف نباشد. پ.ن: بیشک «ژرمینال» یکی از بهترین کتابهایی است که خواندهام.
(0/1000)
1402/9/18
1