شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
نرگس

نرگس

13 ساعت پیش

        🍃من تمام اين مملكتو با پای پياده گشته‌ام. همه دارن همينو مى‌پرسن. به كجا داريم میريم، چه‌مان شده؟ اما به نظر من هيچى نشده و به هيچ‌جا هم نمى‌رسيم. هميشه تو راهيم. هميشه‌ى خدا داريم میريم. چرا مردم به اين يكى فكر نمى‌كنن؟ 

جان اشتین‌بک، نویسنده‌ی آمریکایی‌ایه که با نثری ساده ولی پر از عمق، به فقر، عدالت اجتماعی، و درد آدمای معمولی پرداخت. یکی از شناخته شده‌ترین و پرخواننده‌ترین نویسندگان قرن بیستم  آمریکا، برندهٔ نوبل ادبیات و همچنین یکی از مهم‌ترین نمایندگان مکتب ادبی ناتورالیسمه.

رمان خوشه‌های خشم درباره‌ی یه خانواده‌ی کشاورزه آمریکاییه در دوران رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰. این خانواده به دلیل شرایط سخت اقتصادی، و نداشتن زمین (که بتونن روی اون کشت و کار کنن) مجبور به مهاجرت از اوکلاهما به کالیفرنیا میشن. یه سفر طولانی، پر از سختی، ناامیدی، ولی همراه با مقاومت.

اما این کتاب یه داستان معمولی نیست و روایتش بین دو نوع فصل تقسیم شده:
فصل‌های داستانی که زندگی خانواده‌ی جاد رو روایت میکنن.
فصل‌های غیر‌داستانی که با لحن شاعرانه و کلی‌تر وضعیت اجتماعی و سیاسی آمریکا رو نشون میده.
این نحوه‌ی روایت رو خیلی دوست داشتم؛ حس کردم هم از نزدیک دیدم، هم از دور.

شخصیت‌پردازیش قوی بود. شخصیت‌ها در طول داستان رشد میکنن و دچار تغییرات میشن. جزئی‌نگری فوق‌العاده داشت؛ تمام توصیفات، صحنه‌ها و شخصیت‌ها ملموس بودن.

اشتین‌بک بی‌پرده از سیستم‌های بانکی، دولت و سرمایه‌داری انتقاد میکنه؛ به نظرش‌ این سیستمیه که باعث شده روستایی‌ها به کارگر موقت تبدیل بشن.
به خدا و خانواده هم می‌پردازه و کیزی نماد سفر روحی و تغییر و تحوله.
🍃بى‌اراده و بدون اينكه دست خودم باشه يهو داد كشيدم: به جهنم! تو اين دنيا نه گناه وجود داره و نه صواب. اين‌هارو مردم از خودشون درآوردن. همه‌اش همين‌جوره. بعضى از كاراى مردم خوبه و بعضى هم نيس.

توی این رمان، زن فقط یه شخصیت فرعی نیست. یه موجود قوی و مهربونه. ستون خونه‌ست، نماد مهر و استقامته. حتی جاهایی از مردها هم محکم‌تره.

نثر اشتین‌بک ساده‌ست ولی قویه. قشنگ حس میکنی با یه نویسنده‌ی مردمی طرفی. فضای همدلی، درد مشترک، رحم و دلسوزی توی متن موج میزنه. با اینکه داستان تو آمریکاست، حس کردم خیلی از حال و هوای مردم مارو داره.
فکر میکنم مهم‌ترین پیامی که اشتین‌بک چندین و چندبار در رمان تأکید میکنه اینه: «تنها راه نجات، در همدلی جمعی و مقاومت اجتماعی است.»

ترجمه:
من اول با ترجمه‌ی شریفیان شروع کردم. اما بعد از حدود ۲۰۰ صفحه کنار گذاشتم، چون بخش‌های غیرداستانی واقعاً سنگین و سخت شده بودن. مجبور بودم یه پاراگراف رو دوبار بخونم تا بفهمم چی شد!
ولی ترجمه‌ی مسکوب خیلی خوش‌خوان‌تر بود. لحن بخش داستانی عامیانه‌ و بخش غیر‌داستانی رسمی و روون بود.
هر چند صفحه هم یه تصویر سیاه‌قلم ساده داره، یه‌جور طراحی خطی که حال‌وهوای اون فصل رو بهتر منتقل می‌کنه؛ یه چیزی شبیه اتود، ولی پر از حس.

البته‌ که با اینهمه تعریفی که ازش کردم، هرجای کتاب این جمله یا مفهوم این جمله رو حس کردم، خوشم نیومد!
🍃اين آغاز كار است، از (من) به «ما».
(یجورایی برعکس کتاب میرا که از «ما» به «من» بود، این از «من» به «ما»ست!)

ازون‌جایی‌که این کتاب هنوز تو لیست‌های معتبر بهترین رمان‌های قرن بیستمی هست و در دوره‌های دانشگاهی ادبیات آمریکا هم تدریس میشه، اگه به ادبیات انتقادی، رئالیسم و داستان‌هایی درباره‌ی درد علاقه دارین، خوشه‌های خشم انتخاب خوبیه.
      

12

 sohaei ✨️

sohaei ✨️

13 ساعت پیش

        یک کتاب دیگه از مک‌فادن...
اول از همه اینکه این کتاب رو جهت رفع اسلامپ خوندم و میتونم بگم فریدا توی اینکار جدا خوبه، مهم نیست داستان راجب چی باشه، قدیمی باشه، تکراری باشه، کپی یه کار دیگه باشه، هر چی باشه داستانش کشش لازم برای ادامه دادن رو داره و من از این جنبه دوسش دارم 
حالا راجب خود داستان...
اول، داستان کتاب تا حدی منو یاد مهمانی شکار از لوسی فولی انداخت، با این تفاوت که اون زمان گذشته و حال داره و میدونی کسی مرده ولی اینجا از هیچی خبر نداری (داستان اصلی شبیه مهمانی شکار نیست و متفاوته)
داستان از یه سفر دوستانه شروع میشه و هتل توی یه منطقه جنگلیه و از شروع منطقه جنگلی تا خود هتل آنتن قطع میشه، حالا ماشین توی جنگل خراب میشه و این ۶ نفر مجبورن تا هتل پیاده برن
توی روند داستان تقریبا همش شک میکنی و اینو دوست دارم
و دلیل اینکه این اتفاقات میوفته...
به این نتیجه میرسی که همیشه برای یه کار نیاز به دلیل خوب نداری با مسخره ترین چیزها میتونی هر کاری دلت میخواد بکنی 😔💅
بعدم خودم کرمم گرفت وسط خوندن کتاب رفتم یه چیزی از اخر در حد یه اسم دیدم، بعد اینجوری بودم که اره میدونم اینجوری میشه اونجوری میشه ولی نشد 
داستان بی نقص نیست، قرار نیست بهترین کتاب باشه، قرار نیست ایرادی نداشته باشه ولی من دوسش داشتم و باهاش حال کردم 
همین که لذت بردم برام کافیه.

🔖بریده ای از کتاب
"دو نفر نمی‌تونن یه راز رو نگه دارن؛ مگه اینکه یکی از اون‌ها بمیره!"

پایان کتاب/طاقچه

نمره ۴از۵ ⭐️
      

5

پریسا

پریسا

14 ساعت پیش

        وقتی سراغ پدران و پسران رفتم، فکر می‌کردم قراره فقط با یه اثر فلسفی روبه‌رو باشم؛ یه بحث خشک درباره تضاد نسل‌ها، تفاوت دیدگاه‌ها و جدال همیشگی بین سنت و مدرنیته. اما چیزی که تجربه کردم خیلی فراتر از این بود...

این رمان برای من بیشتر از اینکه فقط درباره تضاد فکری بین نسل‌ها باشه، یه روایت پر از لطافت بود. پر از عشق—عشق به خانواده، عشق بی‌پاسخ، دوستی، غرور، و احساساتی که انگار از عمق روح شخصیت‌ها بیرون می‌زد.

شخصیت بازاروف، با تمام سرسختی‌هاش، اون‌جایی که با عشق برخورد می‌کنه یا با پدر و مادرش مواجه می‌شه، انگار پوسته‌ی نیهیلیستی‌اش ترک برمی‌داره. و اون لحظه‌ها، برای من نقطه‌ی اوج داستان بودن. تورگنیف با ظرافتی خاص، نشون می‌ده که حتی محکم‌ترین ذهن‌ها هم گاهی زیر فشار قلب، می‌شکنن.

برخلاف اون چیزی که عنوان کتاب ممکنه القا کنه، این داستان فقط درباره‌ی "پدران و پسران" نیست. برای من یه داستان انسانی و احساسی بود؛ ترکیبی از فکر و دل. از اون کتاب‌هایی که وقتی تموم می‌شن، یه چیزی از خودشون توی وجودت جا می‌ذارن.

      

9

Aron

Aron

14 ساعت پیش

        روند داستان بعضی جاها به معنای واقعی کلمه کند بود. به حدی که فقط می‌خوندم که سریعتر به بخش های هیجان انگیز تر برسم.
توقع نداشتم آخر کتاب همچین حقیقتی رو بشه، با اینکه بعدش به نظرم اومد که باید به ذهنم می‌رسید، ولی اون لحظه تعجب کردم.

و حقیقتا اگر بخوام فصل های پیدن رو با کای مقایسه کنم...کای بهتر بود. درسته که پیدن هم جالب بود و خوندن دیدگاهش هم بد نبود، اما من اون لحظاتی که کای سعی می‌کرد با احساساتش کنار بیاد و یکم از نقشش (مجری قانون آینده بودن) فاصله بگیره رو دوست داشتم. و خب دیدگاهش راجب پیدن هم جالب بود

و...درمورد کیت، من اصلا از پادشاه خوشم نمی‌اومد، هم بخاطر کارهاش و بلاهایی که سر کای آورد و هم حرکتی که توی آزمون آخر زد. بهتر که مرد. ولی دلم برای کیت سوخت. درسته مرگ پادشاه اجتناب ناپذیر بود، ولی شاید اگر پیدن بیشتر وقتش رو روی این موضوع می‌زاشت که کیت مسیر پدرش رو در پیش نگیره بهتر بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

سمانه بهگام

سمانه بهگام

14 ساعت پیش

        بسم‌الله 
خدا شاهد است چقدر خسته و کوفته‌ام، اما نمی‌شد از این ننویسم. این که می‌گویم یعنی کتابی که از همه چیزش لذت برده‌ای. کلی بدل و نماد و استعاره دارد که توی دریا، توی کلیسا و توی زمین بیسبال به موازات هم پیش می‌روند تا خواننده احوال تلاش و شکست و امید را عمیقا درک کند.
ذهنم آشفته‌تر از آن است که یادداشت منسجمی بنویسم. اما اینکه سانتیاگو در دریا، در نبرد و در تمام زندگی، همیشه قدم بعدی را می‌دانست مرا به تحسین وا می‌داشت. در آن شهود وارسته‌اش، تسلیم شخصیت پردازی همینگوی شدم: «اوضاع اونقدر داشت خوب پیش می‌رفت که بعید بود همینجوری بمونه.» سانتیاگو این را می‌گوید و منتظر کوسه‌ای می‌ماند که آمده ماهی مقدسش، برادرش، بلکه خودش را بدرد و ببرد. 
در آخر مثل مسیحی که صلیبش را دنبال خودش می‌کشد، قایق را به ساحل می‌رساند. بخودش می‌گوید «اشتباهی پیش نیومد. فقط زیادی از ساحل دور شدم.‌همین.» آنجا بود که فهمیدم ته ته تسلط و تجربه زندگی، پذیرش و رضاست. 
جدال پیرمرد با ناامیدی و خودسرزنشی و البته توهم و زوال عقل، برایم از جدال با آن نیزه‌ماهی جالب‌تر و قابل درک‌تر بود. 

 از مضرات نقد و یادگیری فنون نوشتن زیاد می‌گویند؛ همه‌چیز روایت روبرویت می‌رود پشت عینک فرم. دست نویسنده رو می‌شود که کجاها نخ قصه را زیادی شل کرده و کجا سریع و بی‌دقت جمعش کرده و تور انسجام پاره شده.
کتاب پیرمرد و دریا را بستم و بار دیگر به این امر مقدس زندگی رسیدم که :
آدم باید کار با چیزهای توی دستش را بلد باشد. نه برای تضمین موفقیت یا پیروزی. بلکه برای تمرین «شدن» و «بودن».


      

7

ناشران فعال در بهخوان
ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.