شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
فرنوش

فرنوش

6 ساعت پیش

        به نظرم این کتاب از اون مدل‌هاست که یا خیلی درکش می‌کنی یا اصلا باهاش همزاد پنداری نمی‌کنی. برای من اینطور بود که نویسنده همه چیز رو برای خودش سخت می‌کرد. از اون شخصیت‌هایی داشت که احتمالا من نتونم باهاشون کنار بیام. بیشتر به کسایی توصیه می‌کنم که اعتماد به نفس پایینی دارن و همیشه نیمه خالی لیوان رو می‌بینن. البته خوندنش برای باقی هم بد نیست تا یه سری علائم رو در بقیه یا حتی خودشون تشخیص بدن و یه فکری براش بکنن.
برای من نیمه پایانی کتاب که جلسات تموم شد و نویسنده افکارش رو نوشت جذاب‌تر بود و بیشتر باهاش همزادپنداری می‌کردم گرچه همون بخش‌ها هم گاهی به‌نظرم اضافه میومد و انگار داشتم دفترخاطرات می‌خوندم تا یه کتاب.
بعضی کتاب‌ها نثر روانی دارن و به خودت میای می‌بینی یهو سی صفحه خوندی و متوجه نشدی ولی این کتاب با اینکه کلمات قلمبه سلمبه نداشت ولی من گاهی مجبور بودم پاراگراف‌هاش رو دوباره بخونم چون مطلب از دستم در می‌رفت
      

7

Daydreamer

Daydreamer

13 ساعت پیش

        راستش توقعم از کتاب خیلی بیشتر بود ولی با توجه به اینکه کتاب "فردا و فردا و فردا" رو هم قبلا از همین نویسنده خونده بودم، تقریبا میشه گفت که همون نقاط قوت و همون نقاط ضعف توی این کتاب هم دیده میشه. اولین نکته قوت داستان، روان بودن جریان داستانه، کاملا این قابلیت رو داره که یهو متوجه بشین که تعداد صفحاتی که خوندین بیشتر از چیزی هستش که انتظار داشتین. دومین نکته قوت هم دنیاسازی داستانه، این قضیه خیلی خلاقانه و با جزئیات نسبتا خوب برگرفته از آیین های مختلف (مخصوصا بودائیسم) انجام شده و باعث میشه که خواننده برای دونستن این دنیای جدید کنجکاو بشه و به خوندن داستان ادامه بده ولی نکته منفیش اینجاست که از یه جایی به بعد که نویسنده حس میکنه روند اشنا کردن مخاطب با دنیای جدیدی که ساخته به یه جای قابل قبول رسیده، دیگه ادامه اش نمیده و در همون حد رهاش میکنه و به نظرم هنوز جا داشت که دنیاسازیش رو گسترش بده چون واقعا با این کار میتونست به داستان اوج و هیجان بیشتری بده ولی خب میگم همین الانشم در حداقل ترین و قابل قبول ترین حالت ممکن این امر رو انجام داده. یکی دیگه از نکته های منفی اینه که خیلی به جزئیات مهم نمیپردازه، مثلا کاراکتر ها در ابتدایی ترین سطح موندن، مکان ها، رویداد ها و همه اینا در حد ابتدایی صرفا برای فهمیدن مخاطب بیان شده و اصلا نویسنده احساس نیاز نکرده که شاید جزئیات برای تکمیل داستان و پر کردن حفره های ذهنی خواننده نیاز باشه و برای همین هم کاراکتر های داستان، هم اتفاقات و رویداد های داخل جریان داستان با کمترین جزئیات و پردازش به مخاطب ارائه شده و یه جاهایی خواننده توقع داره برای یه سری چیزا توضیحات بیشتری توسط نویسنده بهش داده بشه ولی در نهایت هیچی به هیچی، تو میمونی و یه سری علامت تعجب برای اتفاقای کوچیک که توی روند داستان رخ داده. سومین نکته منفی و به نظرم بزرگ ترین نکته منفی، بخش رومنس کتابه که وای واقعا مزخرف بود! حس میکنم نویسنده حوصله نداشته پروسه عاشق شدن رو به تصویر بکشه و کاراکترای تو کتاب یهویی بدون هیچ پیش زمینه توضیح داده شده برای مخاطب عاشق هم میشدن و واقعا و به شدت این مورد تو ذوق من زد! چهارمین نکنه منفی هم به این اشاره می‌کنم که پایان کتاب واقعا کلیشه‌ای و لوس بود و وقتی خوندمش اینجوری بودم که خسته نباشی واقعا برای این پایان اصلا حتی نیاز نبود فکر کنی. برای آخرین مورد هم میخوام به هدف داستان یه ایراد تقریبا شخصی بگیرم، من تا حدودی منظور نویسنده رو برای نوشتن این کتاب درک میکنم ولی خب...آخرش چی؟ چرا دقیقا جایی که می‌تونست هیجان انگیز ترین بخش کتاب باشه اینقدر قابل پیش‌بینی و ساده تموم شد؟ این همه نوشتی صرفا برای چندتا جمله پندآموز؟ یا اینکه صرفا یه دنیاسازی برای دنیا بعد از مرگ انجام بدی؟ راستش علت توقع بالام هم به این خاطر بود که با توجه به موضوع میشد خیلی نتیجه گیری های قوی تری داشته باشه این کتاب و داستان. درکل، کتابای بهتری توی ژانر رئالیسم جادویی هست که میتونه اولویتتون برای خوندن باشه تا این کتاب.
      

13

autumngirl

autumngirl

19 ساعت پیش

        چرا آخرش ... 🥲💔
 نارضایتیم از دو فصل آخر باعث نمیشه به ۲۹ فصل دیگه خیانت بکنم و تعریفی که لایقش هستن رو ازشون دریغ بکنم ...

من این کتاب رو بدون هیچ پس‌زمینه ای شروع کردم و اصلا نمیدونستم داستان راجب چی هست یا چه حال و هوایی داره و به محض شروع بهش علاقه‌مند شدم 

یکی از زیبایی های این کتاب توصیف های نویسنده از طبیعت توپچنار و تشبیه ها و استعاره ها برای توصیف حال شخصیت هاست ، من واقعا از نویسندگی خانم شاه‌حسینی لذت بردم ، خیلی خوب خواننده رو به فضای داستان می‌بره 
راجب داستان باید بگم که همونطور که اول کتاب در یادداشت نویسنده اومده  تا حدودی از زندگی خانم فرزانه صالح آبادی گرفته شده و داستان بسیار آموزنده ، تاثیرگذاریه 
من با این داستان لبخند و گریه داشتم و این چند روز همراه فرزانه با مردم پرتلاش و با محبت توپچنار زندگی کردم (: 
بی شک دلم برای دل پاک و صاف و مهربان هیبت‌الله ،  شیطنت و بی‌پروایی غنچه‌گل ، مهربانی بی‌منت فرزانه ،  دل جوان و پر شکوفه گلبوته ، نون گرم ننه‌نقل ، دل عاشق خدیجه و گلدان شمعدانی روی طاقچه کلاس تنگ میشه  (: 
البته که از سلیمه و لیلا و نرگس و امیدعلی و بهارعلی و آقای معلم هم نمیشه چیزی نگفت ... 

خلاصه بعد از خوندن کتاب های نخوندم حتما دوباره بهش سری میزنم ♡ 

بهار ۱۴۰۴ 🌱
      

10

دل آرا صادقی

دل آرا صادقی

19 ساعت پیش

        محشر بود ! 
این داستان راجع به مگی که مامان باباش یک بچه نوزاد رو به سرپرستی موقت می گیرن به اسم ایزی .  مگی کلا عادت داره از هر کاری که می کنه یک چیزی برداره و نگه داره و توی جعبه هاش بگذاره تا هیچوقت خاطره اون اتفاق رو فراموش نکنه ولی این اتفاق وقتی شدید می شه که سال پیش مامانبزرگ مگی بیماری مغزی می گیره و فراموشی می گیره و مگی رو فراموش می کنه و  چند ماه بعد هم فوت می کنه و حالا مگی چند برابر ترس از یاد بردن داره و هروقت هرکس به جعبه هایی که دور تا دور اتاقش مخفی ان نزدیک می شه خیلی عصبانی می شه .
 مگی برای اینکه می ترسه ایزی از یادش بره شروع می کنه یک سری وسایلش رو می زاره توی جعبه هاش و یک روز که مامان و ایزی داشتن می رفتن بیرون اتفاقی مامان با این جعبه ها برخورد می کنه !  و حالا ایزی رو می برن پیش روانشناس تا بتونه وسایلش رو بندازه دور و تو این راه ایزی خیلی اتفاق ها براش می افته . 

بنظرم خیلی تاثیر گذار و قشنگ بود و من خودم به شخصه خیلی باهاش ارتباط گرفتم چون منم دوست دارم همیشه از وسایل یا کارای مهمی که می کنم یه چیز هاییشو نگه دارم ( ولی نه مثل مگی 🫠😂) و حتما حتما حتما بهتون پیشنهادش می کنم !
      

4

بهارفلاح🌺⭐

بهارفلاح🌺⭐

20 ساعت پیش

        🟣📖نمایشنامه از نویسنده‌ی فرانسوی🇨🇵 اریک امانوئل اشمیت نویسنده‌ی معاصر است. در حین خواندن نمایشنامه بدون اینکه از زندگی‌نامه اشمیت مطلبی خوانده باشم باخودم گفتم که احتمالاً نویسنده رشته فلسفه داشته باشه چقدر دیالوگهای فلسفی دراینجا گنجانده شده و بعد رفتم به جست وجو در زندگینامه‌شون ودیدم بله امانوئل اشمیت دکترای فلسفه دارد و نگاه فلسفی و روان‌شناختی در آثار او عجیب نیست. او فیلسوفی است که نمایشنامه می‌نویسد،که معمولا اینگونه آثار شاهکارهای ادبی نخواهند شد، و چقدر این نمایشنامه نشون میده که نویسنده‌اش دیدگاه فلسفی دارد خصوصاًاز دیالوگهای شخصیت انیشتین.خیلی از جاهای نمایشنامه حالت سخنرانی می‌گیرد که مطلوب واقع نشد.
 ♀️نمایشنامه‌ای که تنها سه تا شخصیت داره ولگرد(اسمی برایش منظور نشده بود وفردی گوشه‌گیر و منزوی است و پسرش در جنگ کشته شده ) اونیل  (مامور اف بی آی که شک داره به انیشتین که نکنه مامور جاسوس آلمان باشه) واینشتین(دانشمند و نابغه‌ی صلح‌طلب و برنده‌ی جایزه نوبل فیزیک است).
آن‌ها در ساحل با هم صمیمی می‌شوند و پیوند دوستی می‌بندند تا اینکه اینشتین راز دلش را برای او بازگو می‌کند.اینشتین از وضعیت سخت و اسف‌بار خود می‌گوید که به عنوان فعال صلح از نتایج وحشتناک فعالیت‌های نظری خود آگاه است و از تولید اولین بمب اتمی به‌ دست هیتلر و نازی‌ها می‌ترسد. از سوی دیگر خبردار کردن رقبای سیاسی آلمان که خیانت به کشورش نیز به حساب می‌آید، می‌تواند نتایجی مشابه آن داشته باشد. اینجاست که باورهای اینشتین به چالش کشیده می‌شود تا فکر کند که به بشر خدمت کرده یا خیانت؟
♀️در پشت جلد كتاب مي‌خوانيم: در آمريكا كنار درياچه‌اي دو مرد با هم روبه‌رو مي شوند: يك ولگرد منزوي كه پسرش در جنگ جان باخته است و يك دانشمند صلح‌طلب برنده جايز نوبل فيزيك به نام آلبرت اينشتين. اين دو مرد با يكديگر پيوند دوستي مي‌بندند و اينشتين راز دلش را با او در ميان مي‌گذارد. از نگراني‌ها و دل‌مشغولي‌هايش مي‌گويد، از مسئوليتي كه برگردن دارد، از سهمي كه در فاجعه‌هاي بشري داشته است. آيا او ناخواسته به بشريت خيانت كرده است؟ در اين نمايشنامه اشميت با زبانی طنز نبرد دروني و اخلاقي دانشمند نابغه را تصوير مي‌كند. از دوستي و مهر و انسان‌دوستي مي‌گويد، از سرنوشت بشري و از انسان‌هايي كه تاريخ را رقم مي‌زنند.
♀️این اثر درباره‌ی نظریه‌ای از اینشتین است که معتقد است خیانت او به بشریت است. در این اثر ما نه‌تنها از یک نظریه‌ی فیزیک آگاهی پیدا می‌کنیم، بلکه از نحوه‌ی تصمیم‌گیری اینشتین برای نهایی کردن دستاوردهای فیزیکی خود که دنیای ریاضیات را تغییر داد نیز آگاه می‌شویم.
♀️✍️برگرفته از زندگی نامه آلبرت اینشتین:در سال ۱۹۳۳ در زمان حضورش در ایالات متحده آمریکا، آدولف هیتلر به قدرت رسید و دیگر به آلمان بازنگشت. در آستانه جنگ جهانی دوم او از نامه‌ای حمایت کرد که در مورد توسعه بالقوه «بمب‌های جدید فوق‌العاده خطرناک» هشدار داده می‌شد و توصیه می‌کرد که ایالات متحده پژوهش‌های مشابهی را آغاز کند. اینشتین ایده استفاده از شکافت هسته‌ای به‌عنوان سلاح را به‌صورت عمومی محکوم می‌کرد و به‌همراه برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی بیانه‌ای را با عنوان بیانیه راسل–اینشتین امضا کرد.
اینشتین که از صلح حمایت می‌کند، از ترس آلمانی‌ها فرمول‌ها را به آمریکایی‌ها می‌دهد تا بتوانند در مقابل آلمان بایستند، اما آمریکایی‌ها سعی می‌کنند منافع خود را به دست آورند و از آن علیه ژاپنی‌ها استفاده می‌کنند و فاجعه‌ی بزرگی در تاریخ ایجاد می‌کنند.
📝چند بریده زیبا از کتاب:
- دنیا را کسایی که بدی می‌کنند نابود نمی‌کنند، کسایی که بی‌تفاوت تماشا می‌کنند، نابود می‌کنند.
- ماجراهای احساسی خطرناک‌تر از جنگ هستند: در نبرد، آدم یک‌بار بیشتر کشته نمی‌شود، در عشق چند بار.
- بلاهت شانس بیشتری برای باور شدن و تکرار شدن دارد، تا جایی که تبدیل به چیزی عادی بشود و رنگ حقیقت به خود بگیرد. شکافتن اتم آسان‌تر از تعصب است.
✔️🖌️کتاب رو به ترجمه شهلا حائری در نشر قطره خوندم که ترجمه خوبی بود چندین اثر از از آقای اسمیت خوندم که داستان کوتاه سگ رو از همه بیشتر دوست داشتم.
      

44

حامد صاحبی

حامد صاحبی

22 ساعت پیش

        بسم الحق؛
۱. یک آمریکایی غرق‌شده در دنیای مدرن را تصور کنید که می‌زند به سرش برود یونان را ببیند و بعد به خودش بیاید و ببیند که زندگی‌اش به قبل و بعد از یونان تقسیم شده و دیگر آن آدم سابق نیست. این خلاصه‌ی سفرنامه‌ی جناب «هنری میلر» است به یونان در زمان جنگ جهانی دوم.

۲. جدا از سفرنامه، شخصیت نویسنده بسیار گیراست؛ گریزان از ادا و اطوارهای روشنفکرانه و هر چه که مظهر مدرنیته و صنعت و این‌جور چیزها. به نکاتی توجه می‌کند و چیزهایی را می‌بیند که کمتر کسی برایش مهم است و همین نکته، بیشتر شما را شیفته‌ی نویسنده می‌کند تا سفرنامه.

۳. از این سفرنامه یک ایده‌ی داستانی برداشتم و کلی جمله‌ی نغز و چندتا بریده‌کتاب که کم‌کم در بهخوان منتشرشان خواهم کرد.

۴. دو ستاره کم دادم به خاطر ترجمه‌ی افتضاح اندر افتضاح این سفرنامه. اصلاً به خاطر همین ترجمه‌ی بد بود که خواندن این کتاب دو سال و ۱۷ روز طول کشید. بلد نیستید ترجمه نکنید آقا. زور که نیست. 😖
      

8

        نثر کتاب خوب و ویراستاری هم بد نیست و البته موارد بسیاری در کتاب دیده می‌شود که زبان گفتاری و نوشتاری در کنار هم آمده و مخلوط شده و یک جمله گفتاری و جملۀ بعدی نوشتاری آمده است.

داستان از زبان یک مرد جوان یهودی اهل اسلواکی روایت می‌شود که در جنگ جهانی دوم، برای کمک به خانواده‌اش و دور ماندن آنها از دردسر و عذاب، داوطلبانه (!) برای کار، خود را در اختیار آلمانی‌ها می‌گذارد...

در طول داستان بارها شاهدیم که اتفاقات عجیبی می‌افتد و او فقط به ابراز تاسف می‌پردازد که در آن شرایط، چارۀ دیگری نبوده و هیچ کاری از دست او یا دیگران ساخته نبوده است.

اما در برخی موارد؛ به قول معروف لقمه را از دهان شیر بیرون می‌کشد و فرد یا افرادی را فراری می‌دهد که با توجه به شرایط توصیف شدۀ اردوگاه، کمی عجیب و غیرمنطقی به نظر می‌رسد.

نکته: خالکوب یعنی «لالی» یا همان «لودویک آیزنبرگ» دلیل تمام این خوش‌شانسی‌ها و جلو افتادن‌هایش را اول اراده و تصمیمش برای زنده ماندن، بعد حرف‌گوش‌کن بودنش و در نهایت دانستن چندین زبان مثل روسی، آلمانی، اسلواکی، چکی  و ... می‌داند و بس!

من ماجرای کتاب را پسندیدم و گرچه بیشتر از یک داستان، به خاطره شبیه‌تر بود؛ اما از خواندن ماجراهایش خسته نشدم و اطلاعات زیادی را دریافت کردم که حتی اگر دقیقا منطبق با واقعیت و حقیقی نباشد، باز هم مسائل بسیاری را برای ما روشن می‌کند.

و بدیهی است چنین فردی اگر با نام و شخصیت و هویت اصلی‌اش بخواهد در جامعه زندگی کند، باید خودش را برای دردسرها و گرفتاری‌های زیادی آماده کند و طبیعی است که خودش را گم و گور کند تا دست کسی به او و زندگیش نرسد و تنها در پایان عمر این داستان را آشکار کند.

یعنی دقیقا زمانی که تعداد معدودی از آن آدم‌های قصه و زندانیان اردوگاه زنده مانده‌اند و آنها هم چون خودِ او نه حافظه و نه حال و توان و امکان آزار او را دارند و او در امنیت کامل، تصمیم به فاش نمودن ماجرای اردوگاه آشویتس می‌گیرد.

و نکتۀ پایانی؛ اگر این کتاب یا امثال آن حتی اگر دقیقا و کاملا مطابق با واقعیت باشند، بخواهد دستاویزی برای جنایت و نسل‌کشی که گفته‌اند، نازی‌ها در حق یهودیان اروپا انجام دادند و به تلافی آن صهیونیست‌ها امروز در حق فلسطینیان و مردم دیگر کشورهای منطقه انجام دهند؛ به هیچ روی قابل قبول و منطقی و انسانی نیست و ناگفته محکوم است!
      

15

        یادداشتی بر رمان صد سال تنهایی
 اثر گابریل گارسیا مارکز

انتخاب نام صد سال تنهایی برای این نوشته ها به تمام معنا با مثماست
چرا که هر کدام از این واژه ها به تنهایی دارای بار معنایی زیادی هست حالا مارکز تمام این واژگان را کنار یکدیگر قرار داده؛
صد 
سال 
تنهایی
صد نشانه زیادیست ولی در خلال داستان تنها چیزی که مارکز برای ما معنی نمیکند انبوهی زندگیست،انگار هر کدام از آدم های داستان نقطه ای در دل یک زندگی هستند که یک خط را تشکیل می دهند یک خط پر گناه و خونین
سال ها نشانه تغییراست با گذر سال ها آدم ها رشد میکند و روز به روز به سمت تباهی در حرکتن اما در داستان  تنها سال ها جزیی کوچک از این قطار تباهی هستند، اتفاقات هستند که نقش پر رنگی در تباهی دارند...
تنهایی با وجود ترین کلمه در این نام هست
همانطور که دل نبرد ها در دل عیاشی ها در دل هوس های خود در حال غرق شدن به سر میبرند باز هم تنهای تنها هستن...
در آخر، تک تک آدم ها سرنوشتشان چه در داستان چه در زندگی به تنهایی ختم میشوند فقط در سال های زندگی خودشان انتخاب میکنند که با چه وسیله ای سر تنهایی را شیره بمالند...
مارکز ، این هنرمند سنگدل واقعیت های زندگی را با چنان شدتی به صورت خواننده میزند که تنها روح خواننده دردش را حس میکند... این که تمام افتخارات، تمام الفت ها ،تمام زندگی ات در کمتر از صد سال به نیستی منتهی میشود...
اگر خواننده بخواهد تنها یک برداشت ازین رمان داشته باشد میتواند به تنهایی عمیق و منتظر نبودن برسد 
نباید منتظر یک اتفاق خوب در زندگی بود
زندگی در حال رفتن است اینکه تو سوار بر کالسکه زندگی شوی و با تمام چاله ها و گل لای های زندگی بالا و پایین شوی و خودت راحفظ کنی و در عقیده راسخ باشی مهم است. تو در دنیای خود در شلوغی روزگار تنهای تنها هستی در آخر ممکن است از تو حتی یک خاطره هم نماند...
      

6

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.