معرفی کتاب شرط بندی اثر آنتون چخوف مترجم حسین کارگر بهبهانی

شرط بندی

شرط بندی

آنتون چخوف و 1 نفر دیگر
4.2
99 نفر |
34 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

186

خواهم خواند

32

شابک
0000000978400
تعداد صفحات
13
تاریخ انتشار
_

توضیحات

کتاب شرط بندی، مترجم حسین کارگر بهبهانی.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

5 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به شرط بندی

نمایش همه

یادداشت‌ها

کاران

کاران

1402/4/10

        داستان اول واقعی شروع شد و بعد تخیلی شد. اینکه یک نفر ۱۵ سال حبس انفرادی رو چطور می‌گذرونه موضوع جالبیه. اما ایرادی که میشه بهش وارد کرد اینه که چرا پرسش مطرح شده در ابتدای داستان بی‌پاسخ موند؟ آخرش به این نتیجه نرسیدیم که حبس ابد بهتره یا اعدام.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

18

          امام علی(ع):
 من شما را از دنیا بر حذر می‌دارم. ای مردم! بدانید _درحالی‌که می‌دانید_ شما دنیا را ترک می‌کنید و دنیا همان گونه است که خداوند فرموده: لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ.
زندگانی دنیا به حقیقت بازیچه‌ای است طفلانه و لهو و عیّاشی و زیب و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان.

من وقتی متوجه می‌شوم از یک داستان خیلی خوشم آمده که برمی‌گردم و دوباره و دوباره می‌خوانمش!
ممنونم آقای چخوف!

از متن کتاب:
[شما عقلتان را از دست داده‌اید و به بیراهه افتاده‌اید. کذب را به جای حقیقت و زشتی را به جای زیبایی پذیرفته‌اید. همان طور که اگر درختان سیب و پرتقال به ناگهان به جای میوه قورباغه و مارمولک بار بدهند یا گل های رز بوی اسب عرق کرده بدهند، شما حیرت خواهید کرد. من نیز متعجبم از اینکه شما بهشت را با دنیا عوض کرده‌اید!]

امام سجاد(ع):
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ‏.
بار خدايا دورى گزيدن از خانه غرور و فريب را روزى من فرما و هم بازگشت بسوى خانه جاويدان و هم آمادگى براى مرگ را پيش از فرا رسيدنش روزى من گردان.
        

12

        ماجرای داستان از یک میهمانی آغاز می‌شود که در منزل یک بانکدار ثروتمند و پولدار برگزار شده است و موضوع بحثِ میهمانان؛ موثر، اخلاقی یا انسانی بودن یا نبودنِ اعدام و حبس ابد و مقایسۀ آن دو با هم است.

هر یک از میهمانان در مذمّت اعدام و جایگزینی آن با حبس ابد، دادِ سخن می‌دهند و در نهایت، میزبان یا همان بانکدار، با آنان از درِ مخالفت در می‌آید و اعدام را بر حبس ابد ترجیح می‌دهد.

در این میان، یک وکیل جوان 25 ساله، حبس ابد را بر اعدام ترجیح می‌دهد؛ با این توضیح و توجیه که به هر حال زندگی بهتر از مرگ است.

میزبان برافروخته شده و خطاب به وکیل جوان می‌گوید: «شما 5 سال هم در حبس نمی‌مانید و تاب نمی‌آورید و من شرط می‌بندم که اگر توانستید، دو میلیون به شما بدهم.»

وکیل جوان می‌پذیرد و می‌گوید: «من نه پنج سال، بلکه پانزده سال می‌مانم.» قول و قرار می‌گذارند که وکیل جوان در یک اتاق در باغ بانکدار زندانی شود.

در طول این 15 سال تغییرات رفتاری زیادی در مرد جوان مشاهده می‌شود، اما شکایتی ندارد و می‌ماند و هر زمان درخواستی دارد، برآورده می‌شود که بیشترینش کتاب‌هایی است که برای مطالعه می‌طلبد.

بانکدار ثروتمند که اکنون بر اثر ولخرجی و قمار و بی‌مبالاتی بخش بزرگی از داراییش را از دست داده؛ شبِ آخر که باید فردای آن شب مرد آزاد شود، برای نجات تمام دارایی زندگیش که برابر همان مبلغ شرط‌بندی است، به فکر کشتن مرد می‌افتد تا تقصیر به گردن نگهبان بیفتد و پول را نپردازد.

بانکدار آرام به سراغ مرد جوان می‌رود و وقتی وارد اتاقش می‌شود، می‌بیند که او چون اسکلتی است که تنها پوستی بر استخوان دارد. 

بانکدار قصد دارد او را بکشد که متوجه یادداشتی روی میز می‌شود. وکیل جوان برای او این یادداشت را نوشته و گفته که از دنیا بیزار شده و دریافته است که معنویت بسیار برتر و بهتر است و دیگر به دو میلیون پول بانکدار نیازی ندارد و برای اینکه این پول را نگیرد، چند ساعت پیش از موعدِ آزادی، از زندان فرار خواهد کرد.

بانکدار باز می‌گردد و می‌خوابد و صبح فردا باخبر می‌شود که زندانی از تنها راه ارتباطی که مایحتاج زندانی به او داده می شد؛ یعنی یک پنجره فرار کرده و رفته است.

بدین صورت، مطالعه و تنهایی و تفکر از آن وکیل جوان، یک مرد خردمند در طول 15 سال تفکر، تامل و مطالعه می‌سازد که به بی‌ارزشی نعمت‌های ناچیز دنیا پی برده و به احتمال زیاد قصد دارد، بقیۀ عمرش را در پی کسب معنویات و رضایت پروردگار و کمک به دیگران بگذراند.

این دریافت به‌سادگی برای هر کسی پیش نمی‌آید و اگر فرد، اندکی خرد داشته باشد و بتواند وقایع و رویدادها و مسائل دنیای پیرامونش را تحلیل و بررسی نماید، به نتایج ارزشمندی دست می‌یابد که دیگران در شرایط عادی زندگی، به سختی بدان‌ها خواهند رسید.

خلاصه؛ داستانی کوتاه با معانی بسیار ارزشمند و بزرگ بود و مانند این بود که دریایی را در کوزه‌ای ریخته باشند. روحت شاد چخوف بزرگ!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

16

          این کتاب که داستانی کوتاه بود رو با ترجمه‌ی آقای حسین کارگر بهبهانی خواندم و ابتدا میگم دو ستاره‌ای که به کتاب دادم یکیش بخاطر کیفیت خوب و روانی ترجمه بود و دومیش فقط بخاطر تلاشی که نویسنده کرده بود که یک چیزی خوب یا بد نوشته باشه٬ اما داستان از دید من سراسر پوچ و خیالی نوشته شده بود٬ داستان در ابتدا خوب شروع شد و با سوالی مهم که در ذهن خواننده می‌گذاشت یعنی (اعدام یا حبس ابد) ذهن خواننده را به سمت داستان می‌کشید اما با بیراهه رفتن و ادامه و انتهای داستان با یک موضوع تخیلی (اینکه بانکدار چرا باید اصلا چنین شرطی را با آن وکیل جوان می‌بست٬ چرا باید ۱۵ سال خرج تامین خوراک-پوشاک-نظافت-تهیه کتاب و آسایش او را در زندانی در باغ خود میکرد٬ اینکه چرا در شب آخر نگهبانان هیچ صدایی از ورود و خروج بانکدار نشنیدند و حتی خود وکیل جوان که در آن زمان مرد میانسالی بود مثل خرس خوابیده بود و بعد از خروج بانکدار ناگهان از خواب بیدار شد و از ۲ میلیونی که به او وعده داده بود گذشت و به سادگی فرار کرد) اینکه وکیل جوان در طی ۱۵ سال از عمرش به تنهایی در زندان بوده با مطالعه آن تعداد کتاب از فکر مال و پول وعده داده شده گذشت را قضاوت نمیکنم چون در شرایط او قرار ندارم اما اینکه نویسنده از موضوع اصلی داستان خارج شد و داستانی تخیلی نوشت که باور کردنش یا توجه به سوالاتی که در ذهن خواننده باقی می‌گذارد از دید من کیفیت داستان رو به شدت کاست و بعد خواندنش چیزی به دانسته‌های من اضافه نکرد.
        

6