شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
محدثه سهامی

محدثه سهامی

20 ساعت پیش

        "دروغگویی روی مبل"

خب تصویری که همه ما از یک جلسه روانکاوی داریم اینه که مراجع یک هزینه‌ای پرداخت می‌کنه تا طی صحبت با روانکاو به عمیق.ترین لایه‌های وجودش دست پیدا کنه ؛
لایه‌هایی که به تنهایی قدرت و جسارت واکاوی اونها رو نداره.
و خب تصوری که همه داریم اینه که مراجع قطعا حقیقت رو می‌گه ؛
دلیلی وجود نداره برای دروغ گفتن 
اما اگر این اتفاق بیفته چی ؟
اگر مراجع روی مبل اتاق روانکاو بشینه و دروغ بگه ،
چه اتفاقی میفته؟!

اولین بار که با یالوم آشنا شدم ؛
از طریق پادکست رواق و روان درمانی اگزیستانسیال بود.
مباحثی که در عین اضطراب زا بودن ، بسیار کمک کردن بهم.

و بعد از اون درمان شوپنهاور ؛
این شانس رو بهم داد که فرصت حضور در یک جلسه گروه درمانی رو داشته باشم.
چیزی که در دنیای واقعی جرئت و فرصت تجربه کردنش رو نداشتم .

و بالاخره این کتاب ،
شما در اینجا با روزهای از زندگی چند روانکاو و مراجعانشون مواجه می‌شین و سفر می‌کنین به اعماق وجود اونها.
چیزی که جالب بود برام اینه که چقدر همه آدم‌ها آسیب پذیرن ،
حتی روانکاوها .
همه ما نقاط تاریکی در شخصیتمون داریم که مواجهه باهاشون ترسناکه .
مواجه‌ای که سخت ولی شفا دهنده‌است.✨
      

24

zahrakhalaji

zahrakhalaji

21 ساعت پیش

         این کتاب، پر از داستان های والد و کودک است که در پس کلیشه هایی که  ما از والدین داریم ناگفته مانده است ....
متیو ازدواج والدین خود را ازدواج دو کودک مینامد به این معنا که انها بلوغ عاطفی کافی برای ازدواج را نداشته اند و وقتی این ازدواج به طلاق ختم میشه ، کودکی در این میان بوده است  که دنبال منبعِ عشق میگشته اما  پیدا نمیکرده، از طرف پدر طرد شده بوده و برای اینکه مادر او را طرد نکند انواع مکانیسم ها را به کار میگیرد 
پسر خوب بودن ، بی دردسر بودن و بامزه بودن ...‌یه بامزه ی دردناک
و همین ایده ی دردناک باعث میشه تمام عمر احساس کنه به اندازه کافی، کافی نیست  همه مکانیسم های پیچیده رو به کار میگیره که خودش نباشه ...
 و این "کودک بدون همراه " بودن است که سناریو های بقیه زندگی متیو را میسازد .
همه ی حفره های خالی درونش رو سعی میکنه با دراگ و الکل پر کنه و یهو به خودش میاد و میبینه، دیگه این کار برای لذت نیست بلکه از سر عادته و معتاد شده 
در نهایت فکر میکنه شهرت میتونه اون حفره ی خالی درونش رو پر کنه ...
  هنرپیشه یکی از پربیننده های ترین سریال های تلویزیونی 
"فرندز"  میشه و  عاشق تک تک لحظه های که در جریان فرندز اتفاق می افته 
اما  همچنان درگیر  اعتیاده و شهرت انگار فقط تنها تر از قبلش کرده  
پدر و مادر های گرام : 
اگه اون  تایید اولیه  و اون دلبستگی  ایمن در سال های ابتدایی زندگی شکل نگیره، میتونه لحظه ای رو در زندگی فرزندتون  خلق کنه که به خودش میاید  ومیبیند  دارد با  "جولیا رابرتس"  بهم میزند چون خودش رو کافی نمیبیند در حالی که هنرپیشه موفق ترین سریال تلویزیونی  است....
بقیه روزای زندگیش در حسرت  رابطه ای هست که قبلا بهترین هاش رو داشته و بهم زده ..
لحظه هایی رو  در زندگی فرزندتون خلق میکنه که روزانه پنجاه و پنج قرص مخدر مصرف میکنه و زندگی او خلاصه شده تو سیکل های اعتیاد و پاکی و رنج سم زدایی و بازپروری ....
 پس عشق غیرمشروط خط اول والدگری است . "
و درنهایت راه خروج از هر رنجی از میان ان میگذره ...
دوست داشتن خود و بخشیدن والدین و .... پاکی و سبکی به متیو میده که  همه عمر ارزوش رو داشته ....
 


      

25

زهرا عباد

زهرا عباد

22 ساعت پیش

        #یادداشت_کتاب 
#مجموعه_خاطرات_خاندان_کین
#هرم_سرخ
اولین بار که به صورت جدی درباره اسطوره‌ها مطالعه کردم، دوست داشتم بیشتر از چند اسم درهم برهم در ذهنم باقی بماند. اما همه چیز آنقدر زیاد و شبیه هم بود که با خواندن کتاب‌های تئوری، چیزی عایدم نشد. تا اینکه با ریک ریوردان آشنا شدم؛ نویسنده‌ای که اسطوره‌های نقاط مختلف جهان را با داستان‌های فانتزی امروزی ترکیب می‌کند و در بستری جذاب، آن اسامی و روابط پیچیده و درهم بین اسطوره‌ها را در ذهن مخاطب تثبیت می‌کند.

مجموعه اولی که از ریوردان شروع کردم، خاطرات خاندان کین است. این مجموعه درباره اساطیر مصر نوشته شده است. 
کارتر و سادی خواهر و برادری هستند که مادر خود را در ۶ سالگی در یک حادثه مشکوک از دست داده‌اند و از آن به بعد کارتر پیش پدر باستان‌شناسشان زندگی کرده و سادی در خانه پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش بزرگ شده است. در طول داستان آن‌ها متوجه می‌شوند که پدر و مادرشان و حتی خودشان جادوگر هستند و پدرشان همان ابتدای داستان، ایزدان مصری را از جهان زیرین آزاد کرده است و حالا آن‌ها باید با ایزد شرور، سِت، مبارزه کنند.

در این کتاب اساطیر برای حضور در دنیای مادی، باید یک میزبان داشته باشند که بدنش را با آن‌ها شریک شود. توضیحاتی که در کتاب درباره ایزدان داده می‌شود به شدت مشابه توضیحاتی است که در کلاس‌ها درباره اسطوره‌ها شنیده‌ام. فقط به جای کلمه ایزد باید کلمه جن را بگذاریم!

در هر حال کتاب بسیار جذاب است و به جز چند مورد اشارات کوتاه درباره ارتباط دختر و پسرها، نکته موردداری ندارد.


      

13

Zoha EBI

Zoha EBI

22 ساعت پیش

        صدای پیانو آرام و لطیف بود، مثل رد انگشتان روی پوست، مثل وزش باد میان برگ‌های پاییز.

دختر پشت پیانو نشسته بود، چشمانش بسته، انگار که هیچ‌چیز دیگری در جهان مهم نبود جز آن نُت‌هایی که از میان انگشتانش جاری می‌شدند.

پسر ایستاده بود، نگاهش روی صورت او ثابت مانده بود، چانه‌اش را کمی بالا گرفته بود تا بتواند تمامی آن احساسات را بخواند.

"این آهنگ… مال کیست؟"

دختر بدون باز کردن چشمانش لبخند زد، اما انگار خودش هم نمی‌دانست جواب واقعی این سؤال چیست.

"از روزی که تو را دیدم، هیچ چیز را ننوشتم. اما این ملودی، خود به خود آمد."

نفس‌های پسر آرام‌تر شد، گام‌هایش بی‌صدا به سمت او نزدیک‌تر شد، بدون هیچ برنامه‌ای، فقط به خاطر حسی که خودش را میان موسیقی جا داده بود.

و بعد، بی‌اختیار، کنار او نشست.

دستانش لرزیدند، قلبش آرام‌تر می‌زد، انگار که این لحظه‌ را پیش از این بارها در رویاهایش دیده بود.

"شهزاده‌ی رؤیای من، شاید تویی…"

کلمات آرام در میان موسیقی حل شدند، انگار که خود آهنگ آن‌ها را میان نُت‌ها جا داده بود.

دختر انگشتانش را آرام‌تر روی کلیدها لغزاند، حالا دیگر نمی‌نواخت—حالا احساس می‌کرد.

پسر چشم‌هایش را بست، صورتش را آرام روی شانه‌ی او گذاشت.

و آن‌ها میان موسیقی ناپدید شدند، میان لحظه‌ای که دیگر هیچ‌چیز نمی‌توانست آن را از بین ببرد.
      

28

مینا

مینا

دیروز

        متأسفانه مجبور شدم کتابو رها کنم. کتاب رو با ترجمه سعید نفیسی می‌خوندم و خیلی هم خوب بود، ولی لحن کلی داستان، پراکندگی اتفاقای غیرجذاب، اسم‌های فراوون و موارد جزیی دیگه باعث شد انقدر حوصله‌م سر بره که بعد از تموم کردن سرود پنجم (از ۲۴ سرود) دیگه بذارمش کنار. 

البته!!!! البته!!! کار به همینجا ختم نشد چون اینجوری خیلی ناراحت کننده میشد و کل هدف ایلیاد خوندنم به باد می‌رفت. بنابراین کاری که امروز صبح کردم این بود که خلاصه‌ی کوتاه اول هر سرود رو تا آخر کتاب خوندم. (و چرا فکر میکردم قضیه‌ی اسب چوبی تروا اینجا اتفاق میوفته؟؟ اشتباه محض.) دومین کاری که کردم این بود که مجموعه‌ی دوجلدی ایلیاد و ادیسه‌ی نشر افق رو که مخصوص نوجوونا بازنویسی شده، اینترنتی خریدم. گفتم شاید با یه لحن ساده‌تر بشه داستانو تحمل کرد (و یا حتی بهتر ازون: بشه خوند و لذت برد!) احتمالا یکی دو هفته‌ی دیگه پست بیارتش و اون موقع دوباره میرم سر ایلیاد.

کل داستان ایلیاد تا جایی که خوندم، برای من اینا بودن: ۱) دعواها و حسادت‌های خانوادگی خدایان بی‌ثبات یونانی. ۲) دعوای زن و شوهری هرا و زئوس که باعث جنگ و بدبختی آدما شده. ۳)زن ستیزی (که متوجهم دوره اصن دوره‌ی دیگه‌ای بوده و بحثی روش نداریم. ولی به این معنی نیست که موقع خوندن اذیت نمیشدم). ۴) هیچ دلیلی برای ادامه‌ی جنگ نیست جز غرور توخالی مردان جنگی+ فتنه‌پراکنی آتنا، هرا، زئوس، آرس و غیره که هر کدوم اهداف خودشونو دارن. ۵) کارها و راه‌کارهایی که دارن تو سال نهم، دهم جنگ ارائه میدن رو می‌تونستن تو همون سال اول دوم هم انجام بدن و این همه همدیگه رو معطل و علاف نکنن! ۶) محبوب‌ترین شخصیتی که تو این پنج سرود بهش برخوردم «ترسیت» بود که صاف و به‌حق تو روی آگاممنون وایساد. و نکبت‌ترین شخصیتی هم که دیدم همون «آگاممنون» بود که بسیار از سرنوشتش تو ماجرای اورستیا رضایت دارم حالا! بعله. از هیچکس دیگه‌ هم خوشم نیومد (حالا شاید هکتور پسر بزرگ پریام هم خوب بود.)

موارد ریز دیگه‌ای هم بود، مثل یکسره مست کردنو مهمونی دادنای ارتش یونان که اصلا وسط میدون جنگ عقلانی نبود، ولی حالا مهم نیست...

حالا چرا اصن گیر دادم که حتما ایلیاد و ادیسه‌ بخونم؟ چون که احتمالاً اوایل شهریور کتاب جدید آر.اف. کوانگ به اسم Katabasis منتشر میشه. و برای خوندن اون یه سری پیش‌نیازها لازمه که مهم‌ترین‌هاشون کمدی الهی: دوزخ، ایلیاد و ادیسه، انه‌اید، آلیس در سرزمین عجایب و پیرانزیه. (البته که چند تا کتاب و نمایشنامه‌ی دیگه هم هست ولی خب فعلا مهم نیستن.)
      

8

        این کتاب به معنای واقعی از نظر من بی نظیر، اون فضای دبیرستانی و بچه های جوون و نوجوون که هر کدوم کلی راز دارند. کتاب هیجان انگیزی بود و تقریبا آخر هر فصل که کوتاهم بود یه راز یا یه چیزی اضافه می شد که آدرنالین رو میبرد بالا،این کتاب برای افرادی که می‌خوان تریلر معمایی و جنایی شروع کنن کاملا پیشنهاد میشه و با این حال حتی میتونم بگم انتظار یه جنایی خون حرفه ای را هم اغلب برآورده میکنه،
اسپویل: اگر کتاب رو نخوندین بهتره که اینجارو نخونید

آخرای داستان مجرم بودن الیوت وارد برام خیلی جذاب بودش و به معنای واقعی شوکه شدم، اما وقتی پیپ باهاش رو در رو میشه بنظرم خیلی نقص ها داشت و نویسنده میتونست داستان رو یه جور دیگه پیش بره و اصلا با فضای اون قسمت از کتاب حال نکردم و بدجوری خورد تو ذوقم اما!‌ درست زمانی که فکر میکنی همچی تموم شده بکا بل وارد قضیه میشه و... 
خلاصه خیلی ازش لذت بردم ۲ تا کتاب دیگه از این مجموع رو خوندم و واقعا قلم جکسون بی نظیره.
      

18

Amin Vahid

Amin Vahid

دیروز

        رمان «ابله» به‌زعم من یکی از برجسته‌ترین و درخشان‌ترین آثار فئودور داستایوفسکی است؛ اثری که با ساختاری نامتعارف و گاه شلخته، اما سرشار از عمق روان‌شناختی و بار فلسفی، تجربه‌ای منحصربه‌فرد از خواندن را رقم می‌زند.

ساختار این رمان از قواعد کلاسیک فاصله می‌گیرد. داستان‌پردازی آن به‌گونه‌ای است که در برخی بخش‌ها خواننده ممکن است دچار سردرگمی شود، چرا که روایت‌ها گاهی پراکنده و خطوط داستانی درهم تنیده‌اند. اما همین عدم انسجام ظاهری، در لایه‌ای عمیق‌تر، بازتاب‌دهنده‌ی ذهن آشفته، درون‌مایه‌های فلسفی و پیچیدگی‌های انسانی شخصیت‌هاست؛ به‌ویژه شخصیت محوری، شاهزاده میشکین، که حضورش در بطن داستان همچون آینه‌ای است برای نمایش تناقض‌های جامعه، اخلاق، و ایمان.

ایده‌ی مرکزی رمان، یعنی قرار دادن انسانی کاملاً پاک، بی‌ریا و خیرخواه در میان جامعه‌ای بیمار، یکی از جسورانه‌ترین تمهیدات روایی داستایوفسکی است. او از خلال شخصیت میشکین، سعی دارد تصویری از «مسیح مدرن» ارائه دهد؛ کسی که نیکی‌اش نه‌تنها موجب نجات نمی‌شود، بلکه سبب طرد و انزواست.

از نظر من، «ابله» شخصی‌ترین اثر داستایوفسکی است. در خلال روایت آن، نه‌تنها دغدغه‌های فلسفی و الهیاتی او آشکار می‌شود، بلکه گویی با درونیات نویسنده نیز مواجه می‌شویم؛ ترس‌ها، امیدها، و پرسش‌های بی‌پاسخش درباره‌ی معنا، انسان، و سرنوشت.

مطالعه‌ی این رمان، فرصتی است نادر برای نزدیکی به ذهن و روان نویسنده‌ای که همواره در مرز باریک میان جنون و نبوغ گام برمی‌داشت. «ابله» صرفاً یک رمان نیست، بلکه تجربه‌ای انسانی است؛ پرسشی بزرگ درباره‌ی امکان نیکی در جهانی بی‌رحم.
      

24

ناشران فعال در بهخوان
ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.