تا بهار صبر کن، باندینی

تا بهار صبر کن، باندینی

تا بهار صبر کن، باندینی

جان فانته و 2 نفر دیگر
3.8
15 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

19

ناشر
افق
شابک
9786003539143
تعداد صفحات
248
تاریخ انتشار
1400/3/22

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        اسوِوُ باندیتی تک و تنها رنج می‌کشید. آن هم نه با بدنی پُردرد: بدتر از آن، با روحی پُردرد. کجای دنیا می‌شد دردی بزرگ‌تر از دردِ روح پیدا کرد؟
جان فانته سال ۱۹۰۹ در دنور به دنیا آمد و در جوانی به لس‌آنجلس مهاجرت کرد. از سال ۱۹۳۰ نوشتن را آغاز کرد و چند داستانش را در مجله‌های ادبی منتشر کرد. مدتی هم در هالیوود فیلمنامه نوشت، از جمله برای فیلم سرشار زندگی که اقتباسی بود از رمان خودش. به او ((جواهر گمشده‌ی ادبیات آمریکا)) لقب داده‌اند و بوکوفسکی درباره‌ی او گفته:((فانته خدای من بود)). در سال ۱۹۸۷، پس از مرگش، از سوی انجمن ادبی پن جایزه‌ی یک عمر فعالیت ادبی دریافت کرد. تا بهار صبر کن، باندینی جلد اول چهارگانه معروف او است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تا بهار صبر کن، باندینی

لیست‌های مرتبط به تا بهار صبر کن، باندینی

یادداشت‌ها

          تا بهار صبر کن؛ باندینی
داستان، روایتِ یک خانواده‌یِ ایتالیایی‌تبار است که در زمستانی سخت، سال‌هایِ سخت‌تری را در آمریکایِ بحرانیِ آن سال‌ها می‌گذارند و به‌قولِ گروس عبدالملکیان این خانواده‌یِ پنج‌نفره با شب قمار می‌کنند و هرچه می‌برند، تاریک‌تر می‌شوند…

* داستان، روایتِ فقر است. فقری که پدرِ آجرچینِ خانواده را تا سرحدِ جنون دچار خشمِ معروفِ ایتالیایی‌ها و فحش‌هایِ غلیظ‌شان می‌کند.
* روایتِ مذهب است. مذهبی که خدا بر رویِ صلیبش جان باخته و مرده. 
* روایت تاریکیِ استعاره‌آلودی‌ست که گاهی طنزِ خارق‌العاده‌ش ترا میخ‌کوب می‌کند. تمامِ شخصیت‌ها به تاریکیِ شخصیِ خود پناه می‌برند. اسوو باندینی به تاریکیِ دست‌هایِ پینه‌بسته‌ش، شب‌هایِ بلندِ زمستان و روحِ پردرد و محرومیتِ امیالِ پنهانش پناه می‌برد. ماریا باندینی، همسرِ او، به مریمِ باکره‌یِ دانه‌هایِ سپیدِ تسبیحش، طویله‌یِ سرد و تاریکِ پایینِ خانه‌ش و آرتورو باندینی، پسر ارشدِ خانواده، به برزخ میانِ لذت و گناه، مذهبِ فرمان‌هایِ ده‌گانه و عشقِ پر از شرم خود به رزایِ ایتالیاییِ جوان و به چمن‌زارهای پوشیده از برف و تاریکی و مدفنِ سگ‌هایِ شوربخت پناه می‌برد و عجیب نیست که گره داستان با علاقه‌‌یِ او به سگی، نیمه‌گرگ و سیاه، باز می‌شود.

تا بهار صبر کن؛ باندینی، روایت امید است و صبر.
صبرِ آب‌شدنِ چیزی کوچک و سرد به‌نامِ برف…
و درآخر به‌قولِ آرتورو:
کتاب زیبایی بود، کتابی شبیه به یک دختر…
        

0

          بسم الله الرحمن الرحیم 

تا بهار صبر کن باندینی، دومین کتابی است که فانته نوشته است اما اولین کتابی منتشر شده او است. پیش از این او کتاب جاده لس‌آنجلس را نوشته بود که بعد از مرگش در میان دستنوشته‌هایش پیدا شد و در سال ۱۹۸۵ به چاپ رسید.
کتاب تا بهار صبر کن باندینی، از جهت زمان داستان اولین کتاب مجموعه باندینی است. 
البته چهار کتابی که با محوریت باندینی نوشته شده‌اند ارتباطی با هم ندارند و هر کدام، با تم‌های مشترک، یک زندگی‌نامه‌ی متفاوت از دیگری برای شخصیتی واحد هستند. در نتیجه تفاوتی ندارد که از کدام کتاب شروع شود. اما پیشنهاد من خواندن آن‌ها به ترتیب نوشته شدن‌شان است.

آرتورو باندینی دوازده، یا چهارده ساله[۱]، همراه با پدر، مادر و دو برادر کوچک‌ترش در شهر کوچکی از ایالت کلرادو آمریکا زندگی فقیرانه‌ای دارد. او ایتالیایی‌تبار است و به دلیل احساسات نوجوانانه‌اش او را از نام و نام خانوادگی‌اش، محل زندگی‌اش، تبارش، صورت کک‌مکی‌اش و... بیزار است.
او عاشق قدرت است و به خاطر مهربانی مذهبی مادرش، که آرتورو از آن تعبیر ضعف می‌کند، از او بیزار است. پدرش را به خاطر قوی بودن دوست دارد و از مذهب و دو برادرش متنفر است. ولی مانند تمام نوجوانان او احساسات متغیری دارد. گاهی به خاطر ترحم به مادرش علاقه‌مند می‌شود و همیشه به خاطر ترس از مرگ و جهنم به سراغ کشیش می‌رود تا اعتراف کند. 
احساسات آرتورو نسبت به آنچه گفته شد و نسبت به مسائل دیگری مانند مرگ یکی از دوستان یا کشتن یک مرغ و... تقریبا غالب داستان را شکل می‌دهد.
بخش‌هایی که به آرتورو پرداخته نمی شود، مثل تکه‌های مربوط به اسوو یا ماریا، در واقع مقدمه‌ای هستند برای نشان دادن وفاداری آرتورو به خانواده‌اش_با وجود نفرت از تبار ایتالیایی‌ش_ 
داستان تقریبا بدون پیرنگ و جذابیت خاصی است و توانایی فانته در روایت احساسات و توصیفات، باعث جذابیت آن شده است.
احتمالا اگر قرار بود این داستان مانند خاطره‌ای گذرا و بدون این نوع بیان تعریف بشود، داستانی پوچ و بی‌ارزش می‌شد.

بعضی احساسات آرتورو ما را یاد هولدن کالفیلد می‌اندازند. هر چند فانته در تا بهار صبر کن باندینی، هنوز مسیری که سلینجر در ادبیات طی کرده بود را نرفته بود و یک سال بعد و در از غبار بپرس به سطح هم‌تراز ناتوردشت از جهت فنی رسید.
خود سلینجر هم در داستان کوتاه من خُلم، که روایت آخرین شب هولدن در مدرسه است و قبل از ناتور دشت نوشته شده، همچنان قلمی خام و حتی ضعیف‌تر از همین اثر فانته دارد. اما در ناتور دشت پیشرفت زیادی کرد.

آرتورو باندینی را شخصیت دوم فانته می‌دانند. چرا که هر دو ایتالیی‌تبارهای ساکن کلرادو بودند و زندگی فقیرانه‌ای داشتند و ادامه داستان زندگی فانته نیز ماننده ادامه داستان‌های باندینی است، چنانکه در جاده لس‌آنجلس و دیگر کتاب‌ها خواهد آمد.
با اینکه از غبار بپرس را بهترین کار فانته می‌دانند، اما خود او در نامه‌ای به پسرعمویش برای بیان احساسش نسبت به دو کتاب اولش این اینچنین می‌نویسد:
از نامه‌ات ممنونم، اینکه باندینی[۲] را بیشتر از از غبار بپرس دوست داری، نه شگفت‌زده‌ام کرد نه سرخورده. فکر می‌کنم از غبار بپرس بهتر از باندینی نوشته شده، ولی داستان باندینی خیلی به من نزدیک‌تر است. به همین دلیل ممکن نبود این کتاب را با همان لحن غنایی باندینی به نغمه درآورم. کتاب اول از دلم مایه می‌گرفت و دومی از سرم.[۳]

۱_دو گمان برای این تفاوت سنی که در کتاب گفته شده وجود دارد، یکی اینکه فانته اشتباه کرده است که امری بعید است. چرا که به سن آرتورو فقط در فصل اول اشاره می‌شود که کل فصل سی و چند صفحه است و بعید است در این مقدار کم فانته دچار اشتباه شده باشد. گمان دیگر این است که چون راوی دارد ناظر به اسوو باندینی، پدر آرتورو، روایت می‌کند، اسوو به دلیل حضور کم در خانه از سن دقیق فرزندانش بی‌اطلاع است، در نتیجه سن آرتورو هم متفاوت گفته شده است.
۲_کتاب تا بهار صبر کن باندینی
۳_کتاب از غبار بپرس، نشر چشمه، ترجمه بابک تبرایی، ص ۲۷۱(نسخه الکترونیک)
        

28