تامیلا

تاریخ عضویت:

مرداد 1403

تامیلا

@TMILA

9 دنبال شده

15 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
تامیلا

تامیلا

1404/2/13

        سال بلوا واقعیت و افسانه ایه که به هم پیوند خورده، سال بلوا داستان زنیه که حق عاشقی نداره، داستان کوزه گریه که توی تنهاییش بوی خاک و عشق میده ولی بقیه می خوان به آتش بکشنش، داستان شهریه که مردمش فقط برای عزاداری و مراسم ترحیم دور هم جمع می شن و داستان زرگر هاییه که بخاطر اینکه پسر وزیر نبودن به عشقشون نرسیدن.
معروف ترین کتاب آقای معروفی سمفونی مردگانه ولی من اوج شاهکار و قدرت فوق العاده ی قلمشونو تو این اثر دیدم.(کتاب مورد علاقه ی خودشونم سال بلواست) این کتاب، منظم ترین متن سیال ذهنی بود که خوندم، داستانِ دارِ توی شهر، پدر نوشافرین و آرزوهای برباد رفته ش ، افسانه ی دختر پادشاه و روایت های ریز و درشت، موازی و در گوشه کنار داستان اصلی راه خودشونو می رفتن و نه تنها به داستان اصلی آسیب نزدن، بلکه خیلی غنی ترش کردن و جای پای داستان رو توی ذهن محکم تر کردن. غرق شدن توی این کتاب خیلی آسون بود؛ گاهی به خودم میومدم و می گفتم از کحا به اینجا رسیدیم؟ و می دیدم که رشته های داستان، تمام وجودمو به بند کشیدن و من رو با خودشون همراه کردن.
بنظرم ما باید خیلی قدردان آقای معروفی باشیم، چون در خفقان داستان هاشون و در ساکت ترین حالت، فریاد خودشونو برای مظلومیت زن ایرانی اعلام کردن. داستان های آقای معروفی، پر از آیدا ها و نوشافرین هاییه که تکه کلامشون «چه اهمیتی داره؟» شده فقط برای اینکه فرونپاشن! و آقای معروفی چقدر خوب زن رو درک کردن. جوری که برام سوال می شد چطور نویسنده ی این داستان، زن نیست و با این وجود، داستان از زبان  یک زن روایت میشه و انقدر ملموس و خوب از آب دراومده.
حتما این کتاب رو بخونید و توی شهر همیشه مه آلود آقای معروفی گم بشید، با شب سوم کتاب ذوق زده و از خود بی خود شید و با شب هفتم درون خودتون اشک بریزید. حتما یک چند وقتی درون دنیای غمزده این کتاب زندگی کنید!
      

8

تامیلا

تامیلا

1404/2/10

        وقتی داستان کوتاه «به کی سلام کنم؟» سیمین رو تموم کردم اولین واکنشم بهش چند قطره اشک بود و این فکر که حتما باید بقیه ی کتابهاشم بخونم، این شد که سووشون رو گرفتم دستم و چه خوب کاری کردم...
سوشوون یکجورایی همون تاسیانه، همون غم بی نهایت در سوگ کسی که بعضی اوقات خودت تعجب می کنی که چطور داری تحملش می کنی. و این کتاب، چقدر قشنگ سووشون رو به تصویر کشیده.
داستان درباره ی زریه، زری ای که یهو به خودش میاد و می بینه انگار بعد از ازدواج، شجاعتشو از دست داده و بخاطر شوهر و بچه هاش هم که شده صلح طلب و ظلم پذیر شده. و این زن، همسر مرد روشن فکر و متفاوتیه که شجاعت پررنگ ترین ویژگیشه و می خواد این شجاعت رو درون زری هم بیدار کنه. ولی در نهایت، این سرنوشته که زری رو به شجاع بودن وادار می کنه...
قلم سیمین دانشور خیلی شیرینه، انگار نه انگار که داری یک کتاب رو "می خونی" ، انگار داری "می شنویش" ؛ از زبون یک مادربزرگ مهربون و با حوصله که بعضی اوقات اصطلاحات شیرین شیرازی هم بین کلامش میاره.
و شخصیت پردازی ها چه معرکه بود. اونقدر شخصیت یوسف برام عزیز بود که اگه بیشتر نباشه، هم اندازه ی زری دوسش داشتم! تک تک شخصیت ها از عمه خانم تا خان کاکا و زری، همه رو با جون و دل لمس کردم و به چشم خودم تغییرشونو دیدم. دیدم که چطوری شجاع تر، قوی تر و بزرگ تر شدن.
 سیمین اول کتاب نوشته: به یاد دوست، که جلال زندگیم بود و در سوگش به سووشون نشسته ام. و من می نویسم: به یاد تمام کسانی که برای این وطن«به تیر ناحق کشته شده اند و شبانه، دزدکی به خاک سپرده شدند»...
      

17

        یک سفرنامه ی دیگه از منصور ضابطیان، با همون لحن صمیمی و طنز گاه به گاه و کمی حسرت از اینکه چرا من اون کشور رو از نزدیک تجربه نکردم:)
یک ویژگی که این سفرنامه رو از بقیه ی سفرنامه های شیرین آقای ضابطیان متمایز می کنه، اینکه بر خلاف بقیه یک محوریت داره: غذا! ما ایتالیا رو برای پیتزاها و پاستاهای معروفش می شناسیم و با خوندن کتاب، هم اطلاعات خیلی جالبی راجع به انواع پیتزا و پاستا به دست میاریم، هم اینکه می فهمیم ایتالیا خواستگاه چیزهای خوشمزه ی دیگه ای(مثل نوتلا!) هم بوده.
اطلاعات فرهنگی ای که با غذا پیوند خورده بود و توی کتاب نوشته شده بود از همه ی بخش های کتاب برام جذابتر بود چون انگار نشسته بودم با یک ایتالیایی درباره ی آداب و رسوم و غذاهاشون حرف می زدم و بعضی اوقات هم از تشابهات فرهنگی(مثل حرمت داشتن نون) لذت می بردم:)
کتاب خوشمزه ای بود، بخونیدش و مثل من در آرزوی خوردن غذاهای ایتالیایی بمونید!🤭
پ.ن: دست مریزاد به آقای «حبیب ایلون» گرافیست کتاب که هم جلد و هم داخل کتاب رو خیلی زیبا طراحی کردن و کتاب رو خوندنی تر کردن. البته نشر ثالث برای طراحی گرافیک تمام سفرنامه های آقای ضابطیان سنگ تموم گذاشته ولی این یکی، یکجور خاصی به دلم نشست!
      

62

تامیلا

تامیلا

1404/1/15

        کتاب خواب عموجان(خواب دایی جان و رویای عموجان هم ترجمه شده) داستان ماریا آلکساندروونا، با نفود ترین زن شهر مارداسوفه که صاحب زیباترین دختر شهر هم هست و مورد حسادت و غبطه ی بقیه زنان شهره. با اومدن یک شاهزاده ی پیر و پولدار و کمی مجنون به شهر، ماریای دغل کار نقشه هایی رو در سرش می پرورونه و در نهایت این نقشه ها، زندگیش رو طی چند روز دستخوش تغییر اساسی می کنن!
فضای داستان زن محوره و معدود مردهایی هم که در داستان اند، اغلب یا دیوانه اند، یا مسحور و مغلوب زنان؛ این چیزی بود که پیش تر تو کتاب هایی که تا حالا از داستایفسکی خونده بودم ندیده بودم و جالب بود. روایت، بسیار پرکشش و جالب بود و در نیمه ی دوم، داستان مهمونیِ طنز و مکالماتش، منو بخاطر مهارت طنزگویی داستایفسکی انگشت به دهان گذاشت. مهارت اقناع ماریا، واقعا توی یک سطح دیگه بود و حتی بعضی اوقات منم به عنوان دانای کل گول می زد😅 ترجمه خیلی خوب بود و طرح جلد هم  به نظرم زیبا اومد. یک نکته ی فرعی اینکه تعداد صفحات کتاب خیلی مناسبه( نسخه ی چاپی نشر ثالث 207ص بود) و برای وقتایی که حوصله ی رمان قطور ندارید و داستان کوتاه هم به حال و هواتون نمی خوره کتاب مناسبیه. تنها ایرادی که می تونم ازش بگیرم پایانشه که انگار هول هولکی و برای جمع کردن داستان نوشته شده و جا داشت بیشتر بهش پرداخته بشه.
به عنوان یک کتاب کمی متفاوت از داستایفسکی که دیگه شخصیت اصلی داستان بداهه گویی و چیزی شبیه به هذیان گویی نداره(مثل نازنین و یادداشت های زیرزمینی) بخونیدش و لذت ببرید.
      

1

        کتاب، داستان سه شب از زندگی مرد تنهاییه که تمام عمرش، توی خیالاتش زندگی می کرده و برای اولین بار، به جای یک شخصیت خیالی، با یک آدم واقعی هم کلام شده...
ماجرای اسم کتاب هم خیلی جالبه؛ از یک طرف به سه شب رویایی و "روشن" شخصیت اصلی اشاره می کنه، از یک طرف اشاره به پدیده ی(شب های سفید) داره که به واسطه ی اون، شب های سنت پترزبورگ تا صبح، " روشن" و سفید هستن.
شروع داستان، با اینکه جملات زیبایی داشت کند می گذشت ولی به محض اینکه داستان ناستنکا روایت میشه، جرقه ی جذابیت کتاب زده میشه و نقطه ی عطف داستان هم که آخر داستانه. به نظرم برای همچین داستانی، داستایفسکی بهترین پایان بندی رو انتخاب کرده بود.
من بار اول کتاب رو بخاطر ترجمه ی بدش نصفه رها کردم و بار دوم با ترجمه ی سروش حبیبی خوندمش. ترجمه ی سروش حبیبی، جذابیت های داستان رو حفظ کرده بود ولی حس می کنم می شد بهتر ترجمه شه🥲
خطر اسپویل🔴🔴
.
اوایل، منم خیلی از دست ناستنکا عصبانی و ناامید شدم و به نظرم رفتارش، کاملا متناقض با حرفاش درباره ی صداقت در عشق بود. ولی یکم که گذشت، فهمیدم اون بخش از داستان که همه چی داشت برای با هم بودنشون راست و ریس می شد، ته دلم می دونستم که این اتفاق نمیفته و ناستنکا، برای فراموش کردن درد عشق شکست خوردش، این کارها رو انجام میده. با این وجود، بازهم پایان ناراحت کننده ای برام داشت:)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        چقدر نوشتن نظر در باره ی این کتاب سخته!
کتاب با فهمیدن بیماری سرطان پوست جولیوس، یک روان درمانگر ماهر شروع میشه، ولی برعکس خیلی از کتاب هایی که اینجوری شروع میشه، مانور کتاب روی این موضوع نیست؛ بلکه وقتی یکم جلوتر می ریم کتاب، زندگی شوپنهاور رو قطره قطره بهمون تزریق می کنه(تا بیشتر قدر جذابیتشو بدونیم!) و از طرفی شاهد جلسات گروه درمانی به سرپرستی جولیوس می شیم که مشکلات اعضاش، حول محور ارتباطات انسانی می گذره. و از جایی که شوپنهاور وارد داستان میشه، کتاب اونقدری جذابه که نمی تونید بذاریدش روی زمین.
راستش ابتدای کتاب تا نیمه هاش هرچی جلوتر می رفت، بیشتر مجذوب شوپنهاور و نبوغش قرار می گرفتم ولی آخر کتاب، انگار جوری نوشته شده بود که علاقه رو تعدیل کنه!!
نقطه ی قوت اصلی این کتاب به نظرم، نظم فصل هاش بود که باعث شده بود با اینکه شخصیت ها و داستان های زیادی وجود داره، خواننده گیج نشه و صد البته نقل قول هایی از شوپنهاور که آخر هر فصل آورده شده بود و همه شون و بلااسثنا هایلایت کردم(کلا از اونجور کتاباییه که قابلیت هایلایت شدن زیادی داره😅).
قلم اروین یالوم خیلی پخته و عالیه و از اونجایی که خودش هم روان درمانگره، توی توضیف جلسات گروه درمانی خیلی خوب عمل کرده.
دو نکته ی اصلی درباره ی این کتاب برای من این بود که: از اون کتابایی بود که می خوای کم کم بخونیش تا تموم نشه و واقعا مغزتو قلقلک می داد و باعث می شد فکر کنی( حتی بعد از تموم شدن کتاب هم ذهنم مشغولشه).
درباره ی محتواش، نتیجه ای که نویسنده گرفت و جوری که آخرای کتاب داشت پیش می رفت برام شوکه کننده بود و یکجورایی، مخالف با مسیری بود که کتاب از اول طی کرده بود. مینِ نویسنده که آخرای داستان کار گذاشته بود، خیلی تاثیرگذار بود و واقعا خوب عمل کرد.
ترجمه خیلی عالی بود و واقعا راضی بودم.
این کتاب و دوست داشتم، ولی نه به شکل معمولی و عادی. یکجور دوست داشتنی که ادم نسبت به کسی که چیز خوب یا دید جدیدی رو بهش یاد داده  حس می کنه.
      

1

        راستش مدتها بود که کتاب فرانکشتاین رو تو قفسه ی کتابخونه می دیدم و دو دل می شدم که بخونمش یا نه که آخر خونده نمی شد، تا اینکه فیلم "مری شلی" رو دیدم و وقتی داستان زندگی نویسنده و ماجرای نوشته شدن کتاب(که چه ماجرای طولانی ای هم بود!) رو فهمیدم مصمم شدم بخونمش.
کتاب با نامه های فردی شروع می شه که به دنبال کشف سرزمین های جدید داره به سمت قطب شمال حرکت می کنه که با شخصیت اصلی داستان رو به رو می شه، خالق فرانشکتاین. و بعد کتاب وارد فاز جدیدی میشه و ماجرای پسر مشتاق علم و دانشی رو میگه که در آرزوی ساخت یک انسان، یک هیولای زشت و وحشتناک خلق می کنه!
داستان خیلی کشش داره و در انتظار تموم شدنش، تقریبا از کار و زندگیم افتادم! بر خلاف کتابای هم زمان خودش توصیفات طولانی و خسته کننده نداره و خیلی جالبه که نویسنده، یکجورایی زندگی خودش و کشفیات علمی(یا بهتره بگم حدسیات علمی) زمان خودشو به هم پیوند می زنه و توی سن کم، همچین کتابی می نویسه!
توی فکر این بودم که بنویسم: این کتابیه که باید از سیر خوندنش لذت ببرید نه از پایانش، که فهمیدم راستش سیر داستان هم چندان لذتبخش نبود! پس اگه طرفدار داستان های رمانتیک و خوش و خرمید فکر نکنم این کتاب، زیاد به مذاق تون خوش بیاد(چون به مذاق من خوش نیومد😅)
منکر ارزش ادبی این کتاب نمی شم و اتفاقا فکر می کنم نویسنده جدل درونی "چیزی که به نفع منه یا چیزی که به عدالت نزدیکتره" رو خیلی خوب بیان کرد، اما راستش کتابی نبود که من بپسندم و آخرش خیلی زد تو ذوقم.
انتخاب شماست که با توجه به روحیات و علاقتون این کتاب و انتخاب کنید یا نه، چون کتاب سلیقه ایه.
🖇️ من این کتاب و از انتشارات قدیانی و چاپی خوندم، ترجمه خوب بود اما یکی دو صفحه سفید بین کتاب بود و یکم اشکالات چاپی داشت.
      

0

        اولین تجربه ی من از خوندن کتاب های داستایفسکی، شب های روشن بود که به علت ترجمه ی بد کتاب، با شکست رو به رو شد؛ این شد که سراغ این کتاب اومدم. راستش از قلم داستایفسکی خوشم اومد. جدا از قلمش، داستایفسکی جزو نویسنده هایی بود که اول عاشق خودش شدم و بعد عاشق قلمش! چون به نظرم زندگی پرفراز و نشیبی داشته و اکثر نویسنده هایی که زندگی سختی داشتن، آثار بهتری نوشتن.
کتاب نازنین، داستان مرد امانت فروشیه که یک روز با دختر 16 ساله ای آشنا میشه و چیزی درباره ی این دختر، اونو مجذوب خودش میکنه، برای همین تصمیم میگیره بیشتر به این دختر نزدیک شه...
کتاب همونطور که احتمالا میدونید کوتاهه و سریع تموم میشه، قلم داستایفسکی قلم پخته و خوبیه برای همین با وجود اینکه کتاب یکجوریه که انگار یکی قلم به دست گرفته و افکار مرد رو تند تند مینویسه، خوندن کتاب براتون اذیت کننده نخواهد بود.
من با نگاه نسبتا سخت گیرانه به این کتاب 4 ستاره دادم، چون به شخصه نتونستم زیاد با شخصیت مرد کنار بیام(شاید دلیلش این باشه که معمولا شخصیت های کتاب های داستایفسکی، آدم های سالمی نیستن!)
در کل بنظرم کتاب خوبی برای شروع خوندن کارهای این نویسنده ست.
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.