معرفی کتاب جین در فانوس تپه اثر لوسی مود مونتگمری مترجم محمدحسام برجیسیان

جین در فانوس تپه

جین در فانوس تپه

4.2
31 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

63

خواهم خواند

74

شابک
9786000811938
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
1401/11/17

توضیحات

        جین استوارت از وقتی به یاد دارد همراه مادر و مادر بزرگش در عمارت دلگیری در تورنتو زندگی می کرده. از آنجا که هرگز پدرش را ندیده فکر می کند او مرده تا اینکه یک روز ناگهان نامه ای از راه می رسد و کاشف به عمل می آید که پدرش زنده و سرحال است. پدر در جزیره ی پرنس ادورد زندگی می کند و وقتی جین یک تابستان را کنار او در کلبه ای روی فانوس تپه می گذراند دنیایش تغییر می کند. برای اولین بار طعم تمام کارهای جالب و شگفت انگیزی را که در عمارت تورنتو به رویشان بسته بود می چشد. چقدر خوب می شد اگر در تورنتو هم همین طور زندگی می کردند همراه پدر و مادر، دور از دخالت های مادر بزرگ و در خانه ای که هرگز طعمش را نچشیده...

      

لیست‌های مرتبط به جین در فانوس تپه

نمایش همه

یادداشت‌ها

°•zari•°

°•zari•°

1403/10/22

          خانم مونتگمری عزیزم بالاخره بعد از دو سال برگشتم به آغوش قلمت . حالا چرا بعد از دو سال؟ چون می‌ترسیدم که بعد از خوندن ۱۴ تا کتاب ازت دیگه کتابی از قلم زیبای تو چاپ و ترجمه نشه و من مجبورم با تعداد اندک کتابی که ازت مونده و ترجمه شده به سر ببرم اما خب خداروشکر تو این دو سال کلی کتاب جدید ازت منتشر شد که خیلی ذوقشونو دارم بخونم

خب حالا بریم سر وقت کتاب
داستان در مورد دختری به نام جین ویکتوریا استوارته(از ویکتوریا خوشش نمیاد) که همراه مادر و مادربزرگ پولدارش تو یه عمارت تو خیابان نشاط، پلاک۶۰زندگی میکنه.یه مادربزرگ مستبد و از خودراضی و خودخواه با اخلاق و رفتارهای چرتِ قدیمی و اشرافی😒و یه مامان مهربون و خوشگل و تو دل‌برو.اما تنها دلخوشی جین،"جودی"دختر یتیمی هست که خونه ی بغلی کار میکنه.
حالا پدر جین کجاست؟
راستش چون تاحالا ندیده بودش فکر می‌کرد باباش مرده اما بلاخره میفهمه زنده ست و مامانش ،اونو ترک کرده و از این حرفا
و یکی از روزها هم از طرف باباش یه نامه میاد که درخواست کرده بود سه ماه تابستون جین بره پیشش
و حالا ما جینی رو داریم که مجبوره سه ماه بره جزیره پرنس ادوارد و پیش پدری که ازش متنفره.....

وای خدای من😭!من یه روزی بخاطر این توصیف‌های مونتگمری از طبیعت،جان به جان آفرین تسلیم میکنم😭
مثل همیشه آروم و راحت و صاف و ساده🥺✨️
با اینکه ۳۰،۴۰صفحه ازش بخونی آخر کتاب دستت میاد، ولی همچنان کلی ذوق و شوق برای خوندنش داری جوری که کم کم میخونی که دیرتر تموم شه🤧
        

29

واژه‌های م
          واژه‌های مونت گومری زنده‌‌ست. کتاب‌هاش  مثل یه دریچه‌ی چوبی، وسط کلبه‌های روی تپه‌‌های جزیره پرنس ادوارده. با هر بار ورق زدنشون، فقط سرتو از پنجره نمی‌بری بیرون تا ببینی، بلکه  یهو می‌بینی یکی از اهالی روستایی.
 یه دامن چین چینی و یه پیش بند تور توری به تن داری. پا برهنه روی  سبزه‌ها راه می‌ری. صدای پرنده‌ها و بوی شبدرهای مراتع دانلد بزرگ رو به جون می‌خری. 
خروش یکنواخت و آهسته‌ی موج‌های دریا گوشت رو قلقلک می‌ده. تو فقط بیننده نیستی، تو با کتاب‌هاش یه زندگی رو مرور می‌کنی.
 یادمه قبل‌تر‌ها یکی  بهم گفت فقط با کتاب خوندنه که میتونیم چند بار زندگی کنیم و 
واقعا از ته دلم امروز می‌خوام تصدیق کنم این حرفش رو.
"فانوس تپه" روایت زندگی جین استوراتِ. یه دختر دوازده ساله که پیش مامان و مادربزرگ  کندی سخت‌گیرش تو پلاک شصت خیابون نشاط زندگی می‌کنه. خیابونی که بر خلاف اسمش هیچ نشاطی توش وجود نداره. اون فکر می‌کرده که پدرش مرده ولی بعدها می‌فهمه که زنده‌س. اون می‌فهمه پدر و مادرش از هم جدا شدن. البته که طلاق تو اون زمون به شدت قبیح بوده(کاش اینجا هم قبحش هیچ وقت نمی‌ریخت، این رو آمار نگران کننده طلاق  تایید می‌کنه) اون‌ها جدا از هم زندگی می‌کردند و امیلی با درخواست پدرش قرار شد که به جزیره پرنس ادوارد بره.
با این سفر زندگی امیلی واقعا تغییر می‌کنه.
 منم خوش‌حالم که از این قسمتِ کتاب، وارد جزیره شدند‌. جزیره یعنی؛ عبارت‌های شگفت انگیز و حال دل خوب کن مونت گومری.
        

33

          دوباره مونتگمری و دوباره جزیره پرنس ادوارد عزیزم!
جین دختر کم سن و سالیه که با مادربزرگ مستبد و مادرش توی تورنتو زندگی می کنه و اون جا رو دوست نداره. تا اینکه روزی نامه ای میاد که زندگی جین و مادرش رو عوض می کنه.
بین کتاب های مونتگمری دو تا کتاب به نظرم متفاوتند؛ یکی قصر آبی و یکی همین جین در فانوس تپه. هردو کتاب زندگی شهری دلگیر رو توصیف می کنن و تقابلش رو با زندگی روستایی و آزادیِ نزدیک بودن به طبیعت. آدم هایی که در اطراف ولنسی و جین هستن آدم هایی واضحا منفی ان و شخصیت های پیچیده تری از شخصیت های کتاب های آن شرلی و امیلی در نیومون دارن.
مثل تک تک کتاب های مونتگمری از خوندنش لذت بردم. توی جزیره چرخیدم و زندگی کردم و دویدم و با همه آشنا شدم. با جین مربا درست کردم و آشپزخونه رو تمیز کردم و خیالبافی کردم. اگرچه که سن جین به نظرم برای بعضی از این کارها خیلی کم بود.
در مورد پایان داستان.... خب! عجیب بود به نظرم. کاش واقعا به همین راحتی بود. کاش بعضی اشتباهات می تونستن به همین راحتی درست بشن و همه چیز برگرده به جای اولش.
بهرحال داستان قشنگی بود. 
        

8

یادداشتی ب
          یادداشتی برای جین در فانوس تپه:
این کتاب را به صورت مجازی از نمایشگاه کتاب امسال خریدم.از آن کتاب های دقیقه نودی که قبلاً حتی در لیستم نبوده اند.وقتی به دستم رسید،سری به معرفی آن در به خوان زدم و با دیدن امتیاز ۴/۳ به خودم بابت انتخابم تبریک گفتم.
قبلاً از این نویسنده کتاب قصر آبی را خوانده بودم و دوستش داشتم.توصیفات قصر آبی بسیار ملموس و زیبا بودند اما این کتاب هیچ چیزی نداشت.دقیقاً هیچ چیزی.حتی نمی دانم در چه ژانری قرار می گیرد.توصیفات آن حتی قابل مقایسه با قصر آبی نیست.انگار که مونتگمری عصر یک تابستان روی نیمکتی در حیاطش نشسته و گفته بگذار یک رمان بنویسم.داستان یک خط صاف بود که نه بالا می رفت و نه پایین.در رابطه با خود داستان هم باید بگویم جین کارهایی می کرد و حرف هایی می زد که در دنیای واقعی برای یک دختر ۱۲ ساله دور از انتظار است!به نظرم اگر به جای ۲۵۶ صفحه،در ۱۰۰ صفحه کار را جمع می کرد خیلی بهتر می شد.
ترجمه ی نه چندان حرفه ای آقای برجیسیان هم کمکی به ما نکرد؛اینکه داستان تک کلمه ای ترجمه شده بود که باعث شده بود کلماتی مثل ملکه کنار،جوان جان و ... به چشم بخورد اصلاً دوست داشتنی نبود.
در کل با تمام این تفاسیر خواندنش خالی از لطف نیست و من بابت حس کودکانه و خالص و ساده ای که داستان داشت و مدتی که سرگرمش بودم سه ستاره دادم اما به نظرم امتیازی که برای این کتاب در به خوان ثبت شده،مقداری اغراق آمیز است.
        

7

          کتابی جذاب از نویسنده آن‌شرلی با همان سبک توصیفات و حال و هوا 😍

داستان درباره دختری هست به اسم جین ویکتوریا استوارت که با مادر و مادربزرگ و خاله اش زندگی میکنه ولی از این مدل زندگی اصلا راضی نیست.
نویسنده با مهارت خاص خودش فضای داستان رو به دقت توی ذهن خواننده ترسیم میکرد و از هیچ جزئیاتی نمی‌گذشت خصوصا توصیف محیط😁🤪
دوست داشتم یه جاهایی از توصیف کردن محیط کم کنه و به شخصیت ها بیشتر بپردازه. خاله گرترود مثه شبحی که جاسوسی میکرد و ناظم انجیل خوندن جین بود😑 به نظرم نقشش اضافی بود توی رمان و شاید حتی اگه نبود،عشق مادربزرگ به رابین(مادر جین) منطقی تر هم میشد🙄😬
به هرحال جا داشت به توصیف شخصیت ها بیشتر بپردازه.اسم هایی توی زمان بودن که خیلی بهشون مرداخته نشده بود. شاید اگه این مورد بیشتر میشد کمی بهتر بود.

درکل کتاب رو خیلی دوست داشتم. آرام آرام خوندمش و لذت بردم از خوندنش.😍🥰


⚠️ *حاوی اسپویل* 

این کتاب رو خیلی دوست داشتم و باهاش ارتباط گرفتم.
با جین وارد پلاک ۶۰ خیابان نشاط شدم،از بین نرده های شکسته حیاط پشتی رد شدم و به حیاط پشتی پلاک ۵۸ رفتم و با جودی هم صحبت شدم، مهمانی های کسل کننده دایی ویلیام را تحمل کردم، پابرهنه در مزارع گندم و دشت های پرنس ادروارد قدم زدم، باغبانی کردم و مربای توت فرنگی وحشی درست کردم،ظرف های نقره رو برق انداختم، با اهالی دهکده دوست شدم و غصه کنت هاوارد و رابین رو خوردم و از زورگویی های مادربزرگ و فتنه اندازی های عمه آیرین حرص خوردم...

مادربزرگ به شدت شخصیت خشک و بدون انعطافی داشت که اصلا کسی رو درک نمیکرد. از این آدم های سن بالایی که چون خودشون به سبک خاصی بزرگ شدن و زندگی کردن، توقع دارن بقیه هم مثل خودشون باشن و تفاوت نسل هارو نمیپذیرن. از طرفی به شدت کنترلگر بود و این اخلاقش همراه شده بود با عقده های فراوانی که توی زندگی داشت که به نظدم بزرگترینش عشق بود. مادربزرگ ترومایی که داشت از دست دادن عشق و محبت دیگران بود و برای داشتن محبت اعضای خانواده از راه های اشتباه تلاش می‌کرد.اما بخاطر غرور زیادش، اشتباهاتش رو نمی پذیرفت.

از طرفی رابین یا همان مامان جین با زیبایی افسانه ای، بسیار ترسو بود و با نداشتن شجاعت به رفتار های اشتباه مادربزرگ دامن میزد و زندگی رو حتی برای دخترش سخت میکرد‌.. بار سنگین این کار رو به دوش دخترش انداخت. شاید اگه راحت کنار نمیومد با این رفتار های مادرش وضع زندگی بهتری داشتن و اصلا رمانی نوشته نمیشد🤣 هرچند جمله داخل داستان تا حد زیادی درست بود که میگفت رابین سال ها با این خصوصیات بزرگ شده و رگ و ریشه‌ش هم به همان خانواده برمیگرده...
برسیم به عمه آیرین عسلک🤢 واقعا تحمل این مدل افراد از هرکسی سخت تره حتی از مادربزرگ جین!
به قول جین : حداقل جلوی مادربزرگ لازم نبود وانمون کنه از حرفاش خوشش میاد ولی جلوی عمه آیرین....
شخصیتی فوق العاده حسود و زیرآب زن که دو بهم زنی میکنه و اون هم بسیار کنترلگر هست اما با سبکی متفاوت از مادربزرگ. حرف ها و کار های خودش رو قبول داره و نمیذاره بقیه مهارت های خودشون رو نشون بدن چون دوست داره فقط خودش مرکز توجه باشه. از طرفی چون بسیار خنده رو هست و با زبان چرب و نرمش قربون صدقه میره اثباتش برای اطرافیان کمی سخت هست....
به هرحال که برای شخص من تحمل آدمی مثل عمه آیرین به مراتب سخت‌تر و رومخ تره.😫😫

و جین! جین بسیار خوش قلب من😍 کسی که با وجود تجربه این همه تلخی باز هم قلبش رو از نفرت خالی میکرد و برای دوست داشتن بقیه و محبت به دیگران تلاش میکرد🥲🥲

هرچند پایان داستان یکم هندی طور بود و همه باهم خوب شدن و... ولی خیلی دوسش داشتم.چسبید بهم❤️
        

1

تامیلا

تامیلا

1404/5/16

          فقط مونتگمریه که می تونه منو با تمام وجود با خودش همراه کنه، در حالی از همون صفحات اول پایان کتاب دستم میاد😅
جین، دختریه که با مادر مهربون ولی مطیع و مادربزرگ پولدار ولی مستبدش زندگی می کنه و از پدرش خبری نداره، تا اینکه نامه ای از پدرش میاد و به دنبال اون، جین مجبور می شه به جزیره ای بره که پدرش در اون زندگی می کنه؛ سفری که اول دوست نداره بره و آخر دوست نداره برگرده🤭
کتاب خیلی روون و قشنگیه و با اینکه کلیشه ایه، به درد شب های تابستون می خوره. به نظرم بعد از خوندن کلاف سردرگم و قصر ابی، می تونه انتخاب خوبی برای خوندن از کتاب های تک جلدی مونتگمری باشه.
توصیفات جزیره انقدر زیباست که تقریبا همشو هایلایت کردم، و عجیبه که اتفاق های ساده و بعضا خنده دار اهالی جزیره انقدر به دلم می شینه، انگار که از نزدیک می شناسمشون!
پایانش جا داشت یکم طولانی تر باشه و بیشتر بهش پرداخته شه، اما همون چند صفحه ی آخر هم حسابی منو سر ذوق آورد!
امیدوارم همیشه کتاب نخونده ای از مونتگمری داشته باشم که با تمام وجود از دنیای قشنگی که می سازه لذت ببرم :)
        

30