یادداشت زهرا ظاهری

        کتابی جذاب از نویسنده آن‌شرلی با همان سبک توصیفات و حال و هوا 😍

داستان درباره دختری هست به اسم جین ویکتوریا استوارت که با مادر و مادربزرگ و خاله اش زندگی میکنه ولی از این مدل زندگی اصلا راضی نیست.
نویسنده با مهارت خاص خودش فضای داستان رو به دقت توی ذهن خواننده ترسیم میکرد و از هیچ جزئیاتی نمی‌گذشت خصوصا توصیف محیط😁🤪
دوست داشتم یه جاهایی از توصیف کردن محیط کم کنه و به شخصیت ها بیشتر بپردازه. خاله گرترود مثه شبحی که جاسوسی میکرد و ناظم انجیل خوندن جین بود😑 به نظرم نقشش اضافی بود توی رمان و شاید حتی اگه نبود،عشق مادربزرگ به رابین(مادر جین) منطقی تر هم میشد🙄😬
به هرحال جا داشت به توصیف شخصیت ها بیشتر بپردازه.اسم هایی توی زمان بودن که خیلی بهشون مرداخته نشده بود. شاید اگه این مورد بیشتر میشد کمی بهتر بود.

درکل کتاب رو خیلی دوست داشتم. آرام آرام خوندمش و لذت بردم از خوندنش.😍🥰


⚠️ *حاوی اسپویل* 

این کتاب رو خیلی دوست داشتم و باهاش ارتباط گرفتم.
با جین وارد پلاک ۶۰ خیابان نشاط شدم،از بین نرده های شکسته حیاط پشتی رد شدم و به حیاط پشتی پلاک ۵۸ رفتم و با جودی هم صحبت شدم، مهمانی های کسل کننده دایی ویلیام را تحمل کردم، پابرهنه در مزارع گندم و دشت های پرنس ادروارد قدم زدم، باغبانی کردم و مربای توت فرنگی وحشی درست کردم،ظرف های نقره رو برق انداختم، با اهالی دهکده دوست شدم و غصه کنت هاوارد و رابین رو خوردم و از زورگویی های مادربزرگ و فتنه اندازی های عمه آیرین حرص خوردم...

مادربزرگ به شدت شخصیت خشک و بدون انعطافی داشت که اصلا کسی رو درک نمیکرد. از این آدم های سن بالایی که چون خودشون به سبک خاصی بزرگ شدن و زندگی کردن، توقع دارن بقیه هم مثل خودشون باشن و تفاوت نسل هارو نمیپذیرن. از طرفی به شدت کنترلگر بود و این اخلاقش همراه شده بود با عقده های فراوانی که توی زندگی داشت که به نظدم بزرگترینش عشق بود. مادربزرگ ترومایی که داشت از دست دادن عشق و محبت دیگران بود و برای داشتن محبت اعضای خانواده از راه های اشتباه تلاش می‌کرد.اما بخاطر غرور زیادش، اشتباهاتش رو نمی پذیرفت.

از طرفی رابین یا همان مامان جین با زیبایی افسانه ای، بسیار ترسو بود و با نداشتن شجاعت به رفتار های اشتباه مادربزرگ دامن میزد و زندگی رو حتی برای دخترش سخت میکرد‌.. بار سنگین این کار رو به دوش دخترش انداخت. شاید اگه راحت کنار نمیومد با این رفتار های مادرش وضع زندگی بهتری داشتن و اصلا رمانی نوشته نمیشد🤣 هرچند جمله داخل داستان تا حد زیادی درست بود که میگفت رابین سال ها با این خصوصیات بزرگ شده و رگ و ریشه‌ش هم به همان خانواده برمیگرده...
برسیم به عمه آیرین عسلک🤢 واقعا تحمل این مدل افراد از هرکسی سخت تره حتی از مادربزرگ جین!
به قول جین : حداقل جلوی مادربزرگ لازم نبود وانمون کنه از حرفاش خوشش میاد ولی جلوی عمه آیرین....
شخصیتی فوق العاده حسود و زیرآب زن که دو بهم زنی میکنه و اون هم بسیار کنترلگر هست اما با سبکی متفاوت از مادربزرگ. حرف ها و کار های خودش رو قبول داره و نمیذاره بقیه مهارت های خودشون رو نشون بدن چون دوست داره فقط خودش مرکز توجه باشه. از طرفی چون بسیار خنده رو هست و با زبان چرب و نرمش قربون صدقه میره اثباتش برای اطرافیان کمی سخت هست....
به هرحال که برای شخص من تحمل آدمی مثل عمه آیرین به مراتب سخت‌تر و رومخ تره.😫😫

و جین! جین بسیار خوش قلب من😍 کسی که با وجود تجربه این همه تلخی باز هم قلبش رو از نفرت خالی میکرد و برای دوست داشتن بقیه و محبت به دیگران تلاش میکرد🥲🥲

هرچند پایان داستان یکم هندی طور بود و همه باهم خوب شدن و... ولی خیلی دوسش داشتم.چسبید بهم❤️
      
7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.