یادداشت تامیلا

تامیلا

تامیلا

1404/2/10

        وقتی داستان کوتاه «به کی سلام کنم؟» سیمین رو تموم کردم اولین واکنشم بهش چند قطره اشک بود و این فکر که حتما باید بقیه ی کتابهاشم بخونم، این شد که سووشون رو گرفتم دستم و چه خوب کاری کردم...
سوشوون یکجورایی همون تاسیانه، همون غم بی نهایت در سوگ کسی که بعضی اوقات خودت تعجب می کنی که چطور داری تحملش می کنی. و این کتاب، چقدر قشنگ سووشون رو به تصویر کشیده.
داستان درباره ی زریه، زری ای که یهو به خودش میاد و می بینه انگار بعد از ازدواج، شجاعتشو از دست داده و بخاطر شوهر و بچه هاش هم که شده صلح طلب و ظلم پذیر شده. و این زن، همسر مرد روشن فکر و متفاوتیه که شجاعت پررنگ ترین ویژگیشه و می خواد این شجاعت رو درون زری هم بیدار کنه. ولی در نهایت، این سرنوشته که زری رو به شجاع بودن وادار می کنه...
قلم سیمین دانشور خیلی شیرینه، انگار نه انگار که داری یک کتاب رو "می خونی" ، انگار داری "می شنویش" ؛ از زبون یک مادربزرگ مهربون و با حوصله که بعضی اوقات اصطلاحات شیرین شیرازی هم بین کلامش میاره.
و شخصیت پردازی ها چه معرکه بود. اونقدر شخصیت یوسف برام عزیز بود که اگه بیشتر نباشه، هم اندازه ی زری دوسش داشتم! تک تک شخصیت ها از عمه خانم تا خان کاکا و زری، همه رو با جون و دل لمس کردم و به چشم خودم تغییرشونو دیدم. دیدم که چطوری شجاع تر، قوی تر و بزرگ تر شدن.
 سیمین اول کتاب نوشته: به یاد دوست، که جلال زندگیم بود و در سوگش به سووشون نشسته ام. و من می نویسم: به یاد تمام کسانی که برای این وطن«به تیر ناحق کشته شده اند و شبانه، دزدکی به خاک سپرده شدند»...
      
103

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.