معرفی کتاب خواب عموجان اثر فیودور داستایفسکی مترجم میترا نظریان

خواب عموجان

خواب عموجان

3.6
15 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

10

شابک
9786004059459
تعداد صفحات
207
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        «خوابِ عمو جان» نوشته فیودر داستایفسکی از روسی به فارسی ترجمه شد. میترا نظریان در ادامه پروژه ترجمه آثار کلاسیک ادبیات روسی به زبان فارسی، رمانِ کوتاه و پرمخاطبِ «خواب عموجان» را به فارسی ترجمه کرد. فیودر داستایفسکی این رمان را در سالِ ۱۸۵۹ نوشت. رمانی که نخستین اثرِ او بعدِ بازگشت از تبعید و زندانِ ده ساله اش محسوب می شود. «خوابِ عموجان» روایت روزگار و ایده های زنی ست به نامِ ماریا آلکساندروونا که می خواهد دختر جوان اش را به پیرمردی موسوم به عموجان شوهر دهد. مردی که هم از نظر جسمی آسیب های فراوان دارد هم کمابیش با زوالِ عقل روبروست. منتها این مردِ «ثروتمند» است و این ازدواج پرمنفعت می تواند رویاهای مادر را تحقق بخشد… . «خوابِ عموجان» یکی از زیباترین آثارِ نیمه بلند غولِ ادبیات روس محسوب می شود که رگه های طنز و نقدِ مفاهیمِ انقلابی و موهومِ آن دوره درش به خوبی هویداست. داستایفسکی در این رمان بازگشتِ بزرگی به ادبیاتِ روسیه دارد و این رمان پیش زمینه آثارِ بزرگ بعدی او می شود. مساله زوالِ عقل و شوهرانِ بی مصرف و زنانِ طماع و عاشقانِ جوانِ شوریده و پرمدعا در کلِ رمان طنین افکنده و مخاطب را با اثری مملو از ظرافت های شخصیت پردازانه او آشنا می کند.

«خوابِ عموجان» ترکیبی غریب از هول و خنده است که فراموش نمی شود.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خواب عموجان

نمایش همه

یادداشت‌ها

تامیلا

تامیلا

1404/1/15

          کتاب خواب عموجان(خواب دایی جان و رویای عموجان هم ترجمه شده) داستان ماریا آلکساندروونا، با نفود ترین زن شهر مارداسوفه که صاحب زیباترین دختر شهر هم هست و مورد حسادت و غبطه ی بقیه زنان شهره. با اومدن یک شاهزاده ی پیر و پولدار و کمی مجنون به شهر، ماریای دغل کار نقشه هایی رو در سرش می پرورونه و در نهایت این نقشه ها، زندگیش رو طی چند روز دستخوش تغییر اساسی می کنن!
فضای داستان زن محوره و معدود مردهایی هم که در داستان اند، اغلب یا دیوانه اند، یا مسحور و مغلوب زنان؛ این چیزی بود که پیش تر تو کتاب هایی که تا حالا از داستایفسکی خونده بودم ندیده بودم و جالب بود. روایت، بسیار پرکشش و جالب بود و در نیمه ی دوم، داستان مهمونیِ طنز و مکالماتش، منو بخاطر مهارت طنزگویی داستایفسکی انگشت به دهان گذاشت. مهارت اقناع ماریا، واقعا توی یک سطح دیگه بود و حتی بعضی اوقات منم به عنوان دانای کل گول می زد😅 ترجمه خیلی خوب بود و طرح جلد هم  به نظرم زیبا اومد. یک نکته ی فرعی اینکه تعداد صفحات کتاب خیلی مناسبه( نسخه ی چاپی نشر ثالث 207ص بود) و برای وقتایی که حوصله ی رمان قطور ندارید و داستان کوتاه هم به حال و هواتون نمی خوره کتاب مناسبیه. تنها ایرادی که می تونم ازش بگیرم پایانشه که انگار هول هولکی و برای جمع کردن داستان نوشته شده و جا داشت بیشتر بهش پرداخته بشه.
به عنوان یک کتاب کمی متفاوت از داستایفسکی که دیگه شخصیت اصلی داستان بداهه گویی و چیزی شبیه به هذیان گویی نداره(مثل نازنین و یادداشت های زیرزمینی) بخونیدش و لذت ببرید.
        

3

          داستایفسکی در کتاب خواب عموجان به مسئله وسوسه و اقناع‌گری بر اساس امیدها و آرزوهای افراد می‌پردازد. وی به شیوه‌ای ماهرانه به تطمیع شخصیت‌ها توسط ماریا الکساندروونا(شخصیت اصلی داستان) به وسیله وسوسه در قامت امید می‌پردازد و پیش روی مخاطب قرارش می‌دهد. گویی که امید هم نوعی وسوسه است. 
این نکته به ظاهر ساده در واقع حقیقت تکاندهنده‌ای است که این سوال اساسی را شکل می‌دهد که چگونه امید و آرزو، چیزی که زندگی را بر اساس آن ها بنیان کرده و آینده نرسیده را در قالب آن ها به تصویر می‌کشیم، می‌تواند نوعی وسوسه باشد؟ مگر وسوسه ذاتا نباید یک چیز منفی، گمراه کننده و به دور از عقلانیت باشد؟ اگر امید و آرزو هم نوعی وسوسه باشد بر اساس چه چیزی آینده دلخواه را در پس ذهن بسازیم؟ اگر هدف در زندگی بر مبنای واقعیت های موجود در زندگی بوده آن وقت داشتن امید و آرزو که عملی عبث و بیهوده خواهد بود و چیزی جز یک هیچ بزرگ دربرابر ما نخواهد گذاشت.
شاید اولین چیزی که به عنوان علامت سوال در ذهن بنشیند این باشد که امید سوای وسوسه است و دو مقوله متفاوت از هم‌اند. حتی اگر اینطور باشد مگر نه این است که ما به چیز هایی امید می‌بندیم که هنوز رخ نداده‌اند و خواهان رخدادنشان هستیم که یا سودمنداند و یا لااقل ضرری برایمان ندارند؟ 
ما به چیزی امید می‌بندیم و آرزوی تحقق آن را در سر می‌پرورانیم. همین عمل سوای عملی بودن یا نبودن آن امید و آرزو، ذهن را از واقعیت می‌کند و به جهان خیالی سوق می‌دهد. چیزی که ماهیت وسوسه است. 
در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن امید اگر از جنس وسوسه نباشد نماینده آن خواسته‌هایی است که وسوسه به عنوان کاتالیزور جامه عمل بدان می‌پوشاند.
مطلب دیگری که از پی این موارد می‌آید این است که ارجحیت با کدام است؟ امید یا وسوسه؟ آیا بر اساس چیز هایی که بدان‌ها امید بسته‌ایم، وسوسه بر ما اثر می‌گذارد یا چون وسوسه ذاتا تاثیرگذار است بر امید موثر می‌افتد؟
شاید جواب این باشد که بسته به شرایط از کدام برای جهت دادن بر دیگری استفاده می‌شود.
در هر صورت اگر بخواهیم راه در رویی بسازیم (که گمان نمی‌کنم ممکن باشد) تنها راه معقول این است که وسوسه را نسبی بدانیم. یعنی بسته به شرایط تفسیری خودساخته از وسوسه بسازیم یعنی جایی که معقول و ممکن جلوه می‌کند مثبت و جایی که نامعقول و نشدنی جلوه می‌کند منفی تفسیر کنیم.
        

3

          «به نام خدا»
«الان معلوم شد شما مطلقاً مردم این‌جا را نمی‌شناسید، مطلقاً نمی‌شناسید! آخر این فقط نمایشی از شایستگی‌های شنیده‌نشده و دیده‌نشده است، نمایشی کمدی از احساسات پاک و شریف، فقط روکشش طلاست. اگر این پوسته را کنار بزنید، آن وقت جهنم واقعی را حتماً زیر گل‌ها می‌بینید، لانه‌ی زنبور و آشیانه‌ی دشمنی‌ها، جایی که قورتتان می‌دهند و حتی نمی‌گذارند یک نشانه و ردی از شما بماند!»
(صفحه ۹۶)

«خواب عموجان» اولین اثری است که داستایفسکی پس از دوره ده ساله‌ی تبعید نوشت. رمانی کوتاه درباره شهری کوچک.

شاهزاده‌‌ی محبوب و متمول اما ساده‌لوحی که در یکی از آبادی‌های اطراف مارداسوف زندگی می‌کند یک روز به آنجا می‌آید و این اتفاق سرآغاز زنجیره‌ای از رقابت‌ها، نیرنگ‌ها و چشم‌ و هم‌چشمی‌های ساکنان مارداسوف می‌شود.
در این میان ماریاآلکساندروونا که با حقه‌های بسیار، خودش را بانوی اول شهر کرده هم می‌خواهد هر چه بیشتر از مزایای حضور شاهزاده بهره‌مند شود...

ضرباهنگ داستان تند است و دائماً شاهد اتفاقات جدیدی هستیم. سیر اتفاقات به خوبی جلو می‌رود و از نظم منطقی برخوردار است. انگیزه‌های شخصیت‌ها به درستی پرداخته شده و جنجالِ منافعِ اشخاص خیلی دقیق به نمایش گذاشته شده.
دیالوگ‌ها که بار اصلی رمان را به دوش می‌کشند کاملاً با گوینده متناسب‌اند و نقشی کلیدی در شخصیت‌پردازی ایفا می‌کنند.

در «خواب عموجان» شخصیت مثبتی نداریم و پاک‌ترین افراد هم در نهایت به اشخاصی ریاکار و فرصت‌طلب تبدیل می‌شوند. 
حتی وقتی که فکر می‌کنید همه دستشان رو شد و آبرویشان رفت و دیگر کسی نیست که فکر منفعت‌طلبی باشد، باز می‌بینید که وقتی فرصتش پیش بیاید همان افراد اعمال گذشته‌شان را تکرار می‌کنند.
در آثار قبل از تبعید داستایفسکی هرچقدر هم تاریکی و ناپاکی وجود داشته باشد روشنایی و پاکی هم دیده می‌شود اما من هرقدر گشتم اثری از نیکی در این اثر ندیدم.
آن‌قدر شخصیت‌ها منفی هستند و هیچ شخصیت پاکی در داستان نیست که رمان تنه به تنه‌ی آثار ویران‌شهری می‌زند. 
در حد یک گمانه‌زنی می‌توان گفت شاید داستایفسکی تحت تأثیر دوران سخت تبعید بدبین‌تر از گذشته شده.

نمایش دورویی و ریاکاری در این رمان خیلی دقیق و عمیق انجام شده مثلاً خطابه‌های سنگین و رنگین شخصیت اصلی بسیار خوب از آب درآمده‌اند. آن‌قدر توجیهاتی که او برای کارهایش می‌تراشد و علت‌هایی که بیان می‌کند منطقی به نظر می‌رسند که گاهی مخاطب هم با او همزادپنداری می‌کند و حق و حقیقت را گم می‌کند.
اما خواننده‌ی باهوش هر اندازه دقیق‌تر می‌شود می‌بیند که هرچند در ظاهر همه چیز درست است اما باز چیزی سر جایش نیست و وجدان آدمی چنین عملی را نمی‌پذیرد.

در نهایت، «خواب عموجان» تجربه‌ای کوتاه، گیرا و اثرگذار خواهد بود و نگاه شما را به ریا و دورویی عمیق‌تر خواهد کرد. 


پ.ن۱: زنان در رمان حضور بسیار موثری دارند. شخصیت اصلی زن است و شخصیت‌های زن مهم هم کم نیستند. از آن طرف مردان یا حضور ندارند یا نقش منفعلی دارند. مثل خود شاهزاده که بیشتر شکل عروسک خیمه‌شب‌بازی است تا عنصری اثرگذار.

پ.ن۲: ترجمه خوب و روان بود و پانوشت‌های راهگشایی داشت.




        

18