معرفی کتاب نفوس مرده اثر نیکلای واسیلیویچ گوگول مترجم پرویز شهدی

نفوس مرده

نفوس مرده

4.1
52 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

88

خواهم خواند

104

شابک
9786007987025
تعداد صفحات
528
تاریخ انتشار
1399/8/14

توضیحات

        
روسیه در دوران دیکتاتوری نیکلای اول،دچار فساد،رشوه خواری،ظلم و بیداد مالکان واشراف نسبت به توده ی مردم بوده است.نویسنده که وضعیت آن دوران را دیده،موشکافانه،با طنزی تلخ همه ی این نارسایی ها،فسادهای مالی و اخلاقی به ویژه در ارکان و سازمان های دولتی را در قالب شخصیت جاه طلب و پول دوست به نام چیچیکوف که در ادبیات روس شبیه ابلومف شهرت خاصی پیدا کرده و بعد هم در چهارچوب ماجرایی مسخره یعنی خریدن رعیت های مرده ای که اسم شان از آمار زنده ها حذف نشده و از آن ها برای گرو گذاشتن در بنگاه رهنی و گرفتن وام میتوان استفاده کرد آورده است.چیچیکوف ضمن سفرهایی که میکند با شخصیت هایی برمیخورد که نماینده ی طبقه های روسیه ی تزاری و نحوه زندگی سنت ها،بی عدالتی ها روحیه هایی گاه مسخره گاه دردناک و به طور خلاصه تصویر بسیار دقیق و تمام نمایی است از زندگی مردم روسیه آن زمان.
اهمیت این شاهکار به جاماندنی گوگول فقط در شناساندن و تجزیه و تحلیل مردم روسیه نیست،بلکه درس بزرگ و روشن بینانه ایست برای همه مردم دنیا که کم وبیش دچار همین نارسایی ها فسادها،وظلم و جورهای حکام خودگامه هستند که مانند زالو به جان شان افتاده وخون شان را تا آخرین قطره می مکند.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به نفوس مرده

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به نفوس مرده

بهخوان

بهخوان

1401/11/10

جین ایرغرور و تعصبصبحانه قهرمانان

پیشنهادهای کتاب‌فروشان هاروارد

100 کتاب

کتاب‌فروشی جای محشری است! هم به خاطر حضور کتاب‌ها و هم کتاب‌فروشان. کتاب‌فروشان [خوب]، اطلاعات کاملی در مورد کتاب‌ها دارند و کافیست سلیقه‌ی کتاب‌خوانی شما دستشان بیاید تا با پیشنهادهای معرکه‌شان غافلگیرتان کنند. یک کتاب‌فروش خوب می‌تواند شما را به کتاب محبوبِ بعدی‌تان معرفی کند و حتی بر مسیر کتاب‌خوانی شما تأثیر بگذارد. یکی از دلایل منحصربه‌فرد بودن تجربه‌ی خرید از کتاب‌فروشی، همین کتاب‌فروشان هستند. در همین راستا، کتاب‌فروشی هاروارد، اوایل دهه‌ی 2000 میلادی، در یک اقدام تحسین برانگیز پیشنهادهای عمومی کتاب‌فروشانش را جمع‌آوری و مرتب و نتیجه را در قالب یک لیست صدتایی منتشر کرده است. حالا افرادی هم که به صورت مجازی از این کتاب‌فروشی خرید می‌کنند، می‌توانند پیشنهادهای عمومی کتاب‌فروشان را ببینند تا تجربه‌ی خرید حضوری از کتاب‌فروشی برایشان تا حدی شبیه‌سازی شود. (به دلیل محدودیت صدتایی بهخوان صرفاً کتاب‌های اول مجموعه‌های ارباب حلقه‌ها، کمدی الهی، نیروی اهریمنی‌اش و نارنیا ضمیمه شده‌اند)

88

پست‌های مرتبط به نفوس مرده

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به نام او

 اول از همه اینکه ترجمه خوب کاظم انصاری از نفوس مرده نیکلای واسیلویچ گوگول به تازگی با ظاهری زیبا و شکیل  توسط نشر فرهنگ معاصر منتشر شده و وارد بازار کتاب شده است.
لف تالستوی بزرگ در رمان فوق‌العاده خود «آناکارنینا» ازقول یکی شخصیت‌هایش چنین می‌نویسد:
ما روسها همه این‌طوریم. شاید هم این توانایی دیدن عیبهامان فضیلتی باشد ولی ما شورش را درمی‌آوریم و دل خودمان را با طعنه و نیشخند همیشگیمان خوش می‌کنیم.
تا پیش از اینکه نظر تالستوی بزرگ را  در این رابطه بدانم توجهم به این نکته جلب شده بود که نویسندگان روس بسیار بیشتر از نویسندگان دیگر کشورها، مردمان خود را نقد و در بعضی مواقع به استهزا می‌گیرند به  واقع در آثار تمام بزرگان روس این ویژگی دیده می‌شود. اینکه تا چه حد از این نقدها سازنده است و چقدر آنها طعنه و نیشخند محل بحث نیست، ولی به هر حال در بین نویسندگان روس مصلحان اجتماعی بزرگی هستند که بر سالهای پس از زندگی خود نیز تاثیر گذاشته‌اند. یکی از مهمترین این افراد نیکلای واسیلویچ گوگول است و مهمترین و جامع‌ترین اثرش در این زمینه رمان ناتمام "نفوس مرده" است.
در واقع گوگل در نفوس مرده جنبه‌های تاریک اخلاقی اجتماعی قوم روس را به روشنی به ما نشان می‌دهد. کافی ست ما با چیچیکوف (شخصیت اصلی داستان) همراه شویم تا انواع و اقسام حرص و آز طبقات مختلف جامعه روسیه را ببینیم. و کلام آخر برای شناخت درست ادبیات قرن هجده و نوزده روسیه  .خواندن گوگول ضروری می‌نماید و برای آشنایی هرچه بیشتر با گوگول باید «نفوس مرده» را خواند
        

13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          هیچ انتظار چنین کتاب درخشانی را نداشتم وقتی مردگان زرخرید را باز کردم. صرفاً از سر کنجکاوی برای آشنایی بیشتر با چهره های شاخص ادبیات روسیه بود ولی بامتن درخشانی مواجه شده که ایده آل نویسندگی را ترسیم می کرد. کتاب «مردگان زرخرید» (یا در ترجمه دیگری «نفوس مرده») فارغ از بحث ها و جدال هایی که به واسطۀ نقد روسیه در زمانۀ خویش پیش آورد را می توان به صورتی اگزیستانسیالیستی هم قرائت کرد: حکایت فردی که به نحوی با توصیۀ یک خطی پدرمسیر زندگی اش را به نحوی صورت می دهد که در نهایت به خرید برده های مرده می رسد. حکایت بسیار غریبی است که هیچ وقت در مخیلۀ آدم هم نمی گنجد ولی گوگول با ترسیم شخصیتی به نام چیچیکف این واقعه را ممکن می کند... باقی کتاب را باید خواند تا به عمق این واقعه پی برد.
با کتاب می توان از ته دل خندید و از با تمام وجود لرزید. تذکرهای و تنبه های عمیق نویسنده در لابلای کتاب ارزش چندین مقاله عمیق اجتماعی سیاسی دارد. ولی از یک چیز نمی توان به راحتی گذشت: آن هم تخاطب نهایی کتاب باروسیه است که بسیار عجیب است. و اینچنین است که رمانی جذاب و دغدغه مند شکل می گیرد.
        

12

          «نفوس مرده شاهکاری ناتمام »
🔵برای اثبات شاهکار بودنش همین بس که به پیشنهاد یک غول ادبیات روسیه به‌نام الکساندر پوشکین نوشته شده همین بس که به قلم گوگول به رشته تحریر درآورده شده است، گوگول همون شنل دار معروف، همونی که داستان دماغ خاص وتاثیر گذار رو نوشته  همون که نمایشنامه‌ی کمدی بازرس را نوشت  اینکه بدونیم یک کتابی شاهکاره همینا کافیه برامون، و حالا از چیچیکوف کلاهبردار و فرصت طلب نوشته برامون اینجا دقت و تیزبینی که  گوگول در توصیف ظاهر آدما وشرایط پیرامون نوشته  در کمتر نویسنده‌ای ازبین نویسندگانی که تاکنون خوندم دیدم  بخش پایانی کتاب نفوس مرده متأسفانه نیمه تمام مانده است ولی چیزی از جذابیت اون کم نمیکنه
🔷داستان طرحی خاص بدیع و پرکشش دارد کتاب در دوره‌ای از زمان در دوره زمانی در روسیه می‌گذرد که مالکیت انسان بر انسان را روایت می‌کند حتی انسان مرده ،دوره‌ای که انسان دارای مالکیت  انسان دیگر بوده است آن هم  ثبت قانونی و سند. محوریت داستان  شخصیت فردی  فرصت طلب است که تلاش می‌کند  برای کسب درآمدی غیر اخلاقی با بیانی ساده و جذاب و طنز آلود
🔷داستان "نفوس مرده" حول محور شخصیت پاول ایوانویچ چیچیکوف می‌چرخد، مردی که با هدفی عجیب و غریب به شهرهای کوچک روسیه سفر می‌کند. او قصد دارد سرف‌های مرده یا همان رعیت‌هایی که پس از آخرین سرشماری فوت کرده‌اند، اما هنوز به‌طور رسمی از اسناد مالکیت صاحبانشان حذف نشده‌اند، خریداری کند. چیچیکوف این نفوس مرده را می‌خرد تا بتواند از آن‌ها برای دریافت وام و افزایش اعتبار اجتماعی خود استفاده کند.
🔷چیچیکوف با شخصیت‌های مختلفی در این شهرهای کوچک روبرو می‌شود که هر یک تداعی کننده قشری از جامعه روسیه هستند. او موفق می‌شود برخی از مالکان را متقاعد کند که سرف‌های مرده را به او بفروشند، اما نقشه او در نهایت به دلایل مختلف شکست می‌خورد و او مجبور به فرار می‌شود.
🔵کل کتاب درباره حوادث زندگی خرده‌مالکی اشرافی است به نام چیچیکوف، که  با نصیحت چنددقیقه‌ای از  پدرش در بچگی دچار شخصیتی فرصت طلب، زرنگ و نون به نرخ روزخور شد وهمیشه تصمیم داشت  ثروتمند شود.  برای نیل به این هدف از شغل بی‌اهمیت و کوچک خود در گمرک دست می‌کشد و راهی خاص پیدا می‌کند تا هم ملاکان را بفریبد و هم سر اداره مالیات کلاه بگذارد. او با قیمت نازلی سرفها را که بعد از آخرین سرشماری مرده‌اند (سرشماری دهقانان مرده ده سالی یک بار صورت می‌گرفت)، ولی هنوز از نظر اداره مالیات زنده محسوب می‌شوند‌ (همانها که «نفوس مرده» نامیده می‌شوند)، می‌خرید تا بتواند روی کاغذ آنها را به مناطقی منتقل کند که در این مناطق، به کسانی که صاحب تعداد معینی دهقان وابسته بودند، زمینهای وسیعی واگذار می‌شد. با این حیله مالکان این زمینها می‌توانستند از بانکهای دولتی پول قرض کنند. به این منظور چیچیکوف در ایالات کشور به راه افتاد. تار و پود داستان در ماجراهایی است که بین او و مالکان بزرگ یا خرده‌مالکانی که بر اثر قحطی و وبا از پا درآمده‌اند پیش می‌آید.
🧊سرف‌ها دهقانانی وابسته به زمین بودند و جزو اموال ملاکین به حساب می‌آمدند. حسن سرف‌ها برای صاحبانشان تنها این نبود که کار می‌کردند بلکه از آنها می‌شد به‌عنوان وثیقه نیز استفاده کرد و از بانک‌ها وام گرفت. اگر سرفی در فاصله دو آمارگیری از نفوس املاک می‌مرد مالک موظف بود
سرشماری مردم و غلام ها در روسیه هر ده سال یک بار انجام میشد. بنابراین کشاورزانی که در زمان بین دو سرشماری میمردند طبق اسناد و مدارک رسمی زنده محسوب میشدند.هدف چیچیکوف خریداری نفوس مرده (رعایای مرده) با قیمتی پایین است تا بعداً از راه آنها پول بیشتری به دست آورد.این حیله بر این اساس عملی میشود که این معامله برای زمین داران مفید است، زیرا تا سرشماری بعدی دیگر نیاز نیست برای مرده ها مالیات بپردازند.چیچیکوف کیست؟مردی که نیکولای گوگول با خلق او یکی از حقه‌بازهای کلاهبردارِ جذاب و به‌یادماندنی را به تاریخ ادبیات داستانی هدیه کرده است،مثل خلیستاکوف (بازرس قلابی)
🔷چیچیکوف به سراسر روسیه سفر می کند و به دنبال سرفهای‌مرده میگردد.دیالوگ های فوق العاده جذاب و خنده دار چیچیکوف با زمیندارانی که هر کدام از دیگری، عجیب تر و حریص تر هستند،یکی از امتیازات بالای این کتاب است.

🔹کتاب را با ترجمه پرویز شهدی خواندیم که ترجمه خوب قابل قبول و روانی بود،نشر نیلوفر کتاب را تحت عنوان «مردگان زرخرید» نیز منتشر کرده است.

💫حسن ختام یادداشت هم شعری رو نوشتم که با خوندن داستان برام تداعی شد

در آن شهری که مردانش عصا از کور می‌دزدند
 همان شهری که اشک از چشم کفن از گور می‌دزدند 
...
من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم
در آن شهری که فریاد از دهان باز می‌دزدند
        

72

          بسم الله

حقیقتا کتاب رو بخاطر مترجم انتخاب کردم، یعنی آقای پرویز شهدی. به واسطه‌ی اینکه کتاب شرق بهشت رو با ترجمه‌ی ایشون خوندم فکر می‌کردم این اثر هم قرا ه همون ترجمه‌ی فوق‌العاده رو داشته باشه.
الان که کتاب رو تموم کردم بنظرم احتمالا ترجمه‌های بهتری از این اثر موجود باشه. و در نظرم ترجمه به اندازه شرق بهشت برام فوق‌العاده نبود، خوب بود.
کتاب درمورد چیچکوفه که سعی می‌کنه رعیت‌های مرده‌ی اربابان رو خریداری کنه و در این بین با اربابان مختلفی به معامله می‌شینه. انسان‌های مختلف...
من قبل از اینکه کتاب رو بخونم درموردش یه جستجویی کردم نوشته بودند که کمدی سیاه داره و یک نگاه جامعه‌شناسی نسبت به اون دوران و تاریخ بهتون می‌ده که رعیت‌ها چگونه بودند و یا اربابان چگونه بودند و چه چه...
کمدی سیاه من ندیدم ولی قلم نویسنده شیرین بود، گاهی مستقیم با خواننده صحبت می‌کرد که حقیقتا شیرین بود و من دوستش داشتم.
و این شیرینی حفظ شده بود و تقریبا تا آخر کتاب حذف نشد. در واقع شخصیت‌ها و اتفاقات و خود نویسنده برای من شیرین و دوست‌داشتنی بودند.
اما مسئله‌ای که تقریبا بعد از نیمه‌ کتاب ذهن من رو مشغول کرد این بود که کتلب چه برآوردی برای من داره؟ چرا باید این کتاب خونده بشه؟
اطلاعات خوبی از مردم اون زمان روسیه به من داده اما خب این اطلاعات به چه درد من می‌خورن؟ قراره کجا ازشون استفاده کنم؟
روایت مردمان شهری که مدام جشن می‌گیرن و میگساری می‌کنن و ورق بازی می‌کنن.
واقعا نمی‌دونستم چرا این کتاب باید خونده بشه.
از طرفی طرفداران سفت و سخت ادبیات روسیه رو می‌دیدم که خیلی جدی تعریف و طرفداری می‌کنند.
من نمی‌دونم اونا به چه دلیل ادبیات روسیه رو می‌خونن.
اما جوابی که برای خودم حین خوندن کتاب پیدا کردم این بود که، شنیدن صحبت‌ها و دیدن طرز زندگی انسان‌های بی‌شرم و شرافتمند، تنبل و پرمشغله و زنانی که مدام دنبال مد روز و صحبت‌های بیهوده هستند و یا زنانی که گیاه‌هان دارویی خشک می‌کردند برای من باارزش بود.
انگار که خودم اون‌ها دیدم و از تجربیاتشون استفاده کردم.
برای منی که در ابتدای جوانی هستم دیدم سرگذشت جوانی آدم‌های متفاوت جالب و البته باارزش بود.
و به من تجربه‌های جدیدی داد.
اینکه درمورد آدمای مختلفی خوندم با روحیات متفاوت و طرز زندگی مختلف این برای من دلیلی بود که این کتاب رو خوندن.


در مورد خود کتاب، تقریبا اواخر کتاب متاسفانه دستخط نویسنده موجود نبوده و بخشی از داستان از دست می‌ره و ما متوجه نمی‌شیم که قهرمان دقیقا به چه دلیل اتفاقات مختلفی سرش می‌آد و باعث شد که ارتباط با شخصیت‌ها خوب برقرار نشه. 
همچنین به نظرم کتاب پایان نداشت و هنوز ادامه داشت اما یادداشت نویسنده تمام شده بود.
        

5

مهسا

مهسا

1404/4/29

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به من راهی نشان بده که بتوانم از زباله، سودی به چنگ آورم.

برای ثروت‌مند شدن چه کارها که انسان نمی‌کند. اگر چیچیکوف نمادی از صبر و تلاش است، نمادی از حرص و طمع نیز هست. مردی که تنها یک انگیزه دارد: پول. پولِ زیاد. 
در روسیه، هر ساله فهرستی از نام روستاییان زرخرید توسط مالکین به مأمورین دولت سپرده می‌شد. مالیات دولت براساس تعداد و جنس (مرد و زن) این روستاییان تعیین می‌شد. تعداد زرخریدان سرشماری‌شده تا سال بعد غیرقابل‌تغییر بود، بنابراین حتی اگر تعدادی در این یک سال می‌مردند، مالک وظیفه داشت مالیات سرانه‌شان را مانند مالیات زندگان پرداخت کند.
ما با چیچیکوف همراه می‌شویم و به دل شهرستان‌ها می‌رویم، با ارباب‌های حریص، خسیس، خوش‌گذران و پول‌دوست معاشرت می‌کنیم، بر سر سفره‌شان می‌نشینیم، تا قهرمان‌مان با چرب‌زبانی و ظاهر باوقارش، نفوس مرده‌ی اربابان را مانند نفوس زنده، اما با قیمتی ناچیز، خریداری کند و اربابان را از رنج پرداخت مالیات سرانه‌ی مردگان آزاد کند، حال آن‌که خود به فکر گرفتن وام بزرگی‌ست که به‌عنوان یک ارباب با بیش‌ از سیصد سر رعیت زرخرید می‌تواند از دولت بگیرد.
آن‌چه می‌بینیم، یک جامعه‌ی فریب‌کار، رباکار و رشوه‌گیر، خسته و خشمگین است. مردمی که نمی‌دانیم از فشاری که دولت و اقتصاد بر آنان وارد می‌کند به فساد کشیده می‌شوند، یا تنها ذات خراب و شروری دارند. 
اگر گوگول در ایرانِ کنونی زندگی می‌کرد، باز هم نفوس مرده را می‌نوشت. حالا نمی‌دانم ما کهنه مانده‌ایم، یا دنیا همان است که بود. 
در نفوس مرده خبری از طنز نرمِ داستان‌های کوتاه گوگول نیست. طنز او گردن می‌زند. تیز و برّنده است. زهرخندی بسیار خشمگین و رنج‌دیده است. اغراق او در موقعیت، خواننده را می‌تواند گیج کند.
کتاب تناقضاتی دارد، همان‌گونه که نویسنده‌اش. گوگول عقیده‌ی مشخصی نداشته است. او به خوبی وضعیت را مستند می‌کند، انسان‌ها را آن‌گونه که می‌بیند شرح می‌دهد، فسادِ جامعه‌ای که دوستش دارد را با همان زشتی آشکار می‌کند، اما دقیقا نمی‌داند به چه چیز اعتراض می‌کند. توان سرزنش کامل کاراکترهایش را ندارد و نمی‌تواند تماماً با آن‌ها بی‌رحم باشد. بین جلد اول و جلد دوم، همچون روحیه‌ی گوگول در بین نوشتن این دو جلد، شکاف عمیقی وجود دارد.
نویسنده‌ای که برای حقیقت می‌نوشت، جلد دوم را برای مذهب، دولت و قانون نوشت. دیگر نمی‌دانست تصویر واقعی‌اش چیست. همان‌قدر که بهشت آسمان را می‌خواست، از جهنم زمین نمی‌توانست فارغ شود. تاب نیاورد. جلد دوم را آتش زد، و خودش هم از پا درآمد.⁩⁩⁩⁩⁩
        

56

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب فوقالعاده، نفوس مرده،  از نیکولای واسیلیویچ گوگول و ترجمه خوب کاظم انصاری از نشر فرهنگ معاصر. با خواندن این کتاب به این باور رسیدم که گوگول را به درستی نویسنده پیشرو در ادبیات انتقادی روسیه می‌دانند که نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی، تورگنیف، و تولستوی از او تأثیر پذیرفتند. او قصد داشت به تقلید از کمدی الهی دانته، سه‌گانه‌ جهنم (نفوس مرده)، برزخ و بهشت را بنویسید، ولی شوربختانه تنها به نوشتن‌ بخش نخست، نائل شد و دلیل این عدم اتمام جلد نخست و دو جلد دیگر نامشخص بوده و  تراژیک‌ترین فصل‌ زندگی ادبی او محسوب‌می‌شود. 
گفته شده که او تحت تأثیر یک کشیش ارتدوکس به نام پدر ماتوی کونستانتینوفسکی قرار گرفت که به شدت بر زهد و دوری از دنیای مادی تأکید داشت. گوگول که قصد داشت ادامه‌ نفوس مرده را بنویسد تا آن را به یک سه‌گانه‌ اخلاقی- مذهبی تبدیل کند، درگیر این وسواس شد که اثرش باید پاک و آموزنده و عاری از هجو و طنز تلخ باشد و همین امر باعث شد نتواند مانند گذشته بنویسد؛ زیرا طنز و نقادی، جوهره‌ سبک او بود.
او در سال‌های پایانی عمر دچار افسردگی شدید شد و نسبت به نوشته‌های خود دچار تردید شده بود و در سال ۱۸۵۲، مدتی پس از پایان نسخه‌ دوم نفوس مرده، نسخه‌ کامل شده دست‌نویس جلد دوم را آتش زد و نابود کرد.
او چند روز پس از  یک دوره روزه‌‌داری سخت و پرهیز کامل از خوردن و آشامیدن، بر اثر ضعف  شدید درگذشت.
حتی فصل آخر کتاب فاقد شماره است و مشخص است که نویسنده مواردی را در ذهن داشته که باید قبل از فصل پايانی به رشته تحریر درمی‌آورده است. گفته شده پس از موفقیت جلد نخست او تحت فشار بوده که جلد دوم با وسواس ببشتری بنویسد و قرار بوده که شخصیت اصلی داستان، چیچیکوف، در جلد دوم، دچار تحول اخلاقی شود، اما گوگول نمی‌توانست این تحول را به‌گونه‌ای درخور و باورپذیر  به نمایش بگذارد.

        

26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

سفری در مر
          سفری در مرز حیات و ممات
واگویه‌ای بر جلد نخستِ نفوس مرده نیکلای گوگول
گه‌گاه برای شناختن یک ملت، نیازی به انبوه دفاتر تاریخ و رساله‌های جامعه‌شناسی نیست؛ بسنده‌ست با نگاهی ژرف، سر در کتابی فروبری که در آن، مردی به خرید و فروش مردگان سرگرم است و زنده‌ها را در ردیف اموال دفاتر مالیاتی جاخوش کرده‌اند. نفوس مرده، تنها نام رمانی نیست؛ آیینه‌ای‌ست تیره از روحی که سترده شده و کالبدی بی‌جان که صلیب محنت‌بار سرنوشت را به دوش می‌کشد.
نیکلای گوگول، آن شنل‌دار نغزاندیش، نویسنده‌ای که لبخندش از زهر گدازنده‌تر است و قلمش از شمشیر تیزتر، در این اثر نه روایت می‌نگارد، که مرثیه‌ای می‌سراید بر پیکر اجتماعی که پیش از مرگ تن، جان‌ سپرده شده. تلخ‌تر آن‌که بازار مکاره‌ای بهر خرید و فروش آن برپاست و فریاد پرده‌در برده‌داران به هواست.
 آغاز از هیچ، سقوط به تهی‌مرگی
همه‌چیز با ورود مردی ناشناخته به شهری فراموش‌شده رقم می‌خورد. چیچیکوف، نه قهرمان است، نه پتیاره، نه عاشق، نه حاکم. او مردی‌ست خوش‌سیما اما بی‌ریشه، آراسته به کلام و تهی از معنا، نقشه‌ای غریب در سر پرورانده؛ خرید رعایای مرده؛ آنان که در فاصله‌ی میان دو سرشماری، دیده از جهان فروبسته‌اند اما در دفتر و دیوان، هنوز زنده‌اند.
در این طرح تلخ و تماشایی، قانون، مرگ را نیز به معامله کشیده است؛ مرده‌ای که از کف رفته، اما هنوز در کف ملاکان رهین آز و ثروت و سند شرافت است.
چیچیکوف این مردگان را از ملاکان می‌ستاند، و بدین حیله، در پی دریافت وام و شأن اجتماعی‌ست. در این دگرگونی وهم‌بار، مرگ، نه پایان، که ابزاری‌ست برای صعود به زینه‌های قدرت و زر.
مردی با لب‌ خندان و تهی‌شده از معنا در روان
چیچیکوف، این چهره‌ی بی‌ریشه، نه به سلوک عشق پای‌بند است، نه در راه عدل گام می‌نهد، نه با شور سخن می‌گوید و نه بر مرز رذالت فرو می‌غلتد؛ او تنها صورتکی خندان است بر تهی‌کالبدی بی‌مرام. واژگان را می‌آراید، دستی به سینه می‌نهد، لبخندی می‌زند، اما در درون، اخگری نیفروخت و در برون گوهری نسود.
او همان مردی‌ست که نه برای بودن، که برای وانمودن به بودن می‌زید. گوگول، این پیکر تهی را نه با قهر، که با اندوهی ساکت و سنگین به تصویر می‌کشد؛ گویی ساحری‌است در جامه حکما که بر پیکر جامعه‌ خویش غم‌نامه کولیان خندان لب را می‌خواند.
 مردمانی برای ستردن، نی برای ستودن
زمیندارانی که چیچیکوف به دیدارشان می‌رود، همگی سایه‌هایی‌ فروافتاده از روح ملتی بیمارند؛مانیلوف، مردی که در خیال غنوده و از واقعیت گریزان است؛ نوزدریوف، قماربازی گزافه‌گو که با هر باد می‌رقصد؛ سوباکویچ، که زمخت و زمینی‌ست، اما سود را نیک می‌شناسد؛ و پلیوشکین، که خسیس است و گرفتار مالیخولیای تلنبار کردن.
گوگول با چیره‌دستی حکیمی روایتگر، تک‌تک اینان را با نگاهی دقیق می‌کاود، اما هیچ‌یک از آنان به‌راستی زنده نیستند. همگی نفوسی مرده‌اند؛ پیش از آن‌که جسم‌شان بپژمرد، جان‌شان بفرساید.
مردگان در مغاک، خاک کاویدند و زنده‌گان بر زمین نم‌ناک، سکه کوبیدند.
در جهان گوگول، انسان دیگر انسان نیست؛ شماره‌ای‌ست در دفتر دیوان، مالیاتی‌ست در سامانه، و وثیقه‌ای برای وام و منزلت. چیچیکوف با همین بازی سهمناک، مردگان را می‌خرد؛ نه برای گورستان، که برای دفتر و دارایی.
او از میان استخوان‌های بی‌صدا، سرمایه برمی‌چیند. کارگر تا واپسین دم استثمار می‌شود، و حتی پس از سپردن جان، هنوز سرمایه‌ای سودآور می‌ماند. گوگول این هزل تلخ را در لفافه‌ای از طنز نرم می‌پیچد، اما زهرش در جان خواننده آرام آرام جاری‌ست.
 پلشتی در سیمای جامعه؛ از رخوت مردمان تا پوسیدگی سنگ‌ها
اگر بخواهی «نفوس مرده» را نه داستان، که آینه‌ای بدانی، آن‌گاه چهره‌ای که در آن می‌نگری، نه فقط چهره‌ی چیچیکوف، که تمام جامعه‌ای‌ست که از مردم تا معماری‌اش، در پلشتی فروغلتیده است.
در کوچه‌های مه‌آلود، دیوارهایی هست که زمانی آراسته بوده‌اند و اکنون، گچ‌شان ریخته، پنجره‌هاشان شکسته، و سقف‌هاشان بوی نم و فراموشی می‌دهد. همان‌گونه که در کالبد خانه‌ها شکوهی نمانده، در پیکر مردمان نیز روحی برنخاسته.
از طمع زمینداران تا کرختی مردم، از خنده‌های دروغین تا مهمانی‌های بی‌روح، همه‌چیز یادآور جامعه‌ای‌ست که نه رو به مرگ، که در مرگ پیچیده است.
 کلیسا فسرده، حکومت فسانه، مردمانی در خویش فرسوده
در سراسر این روایت، کلیسا هست، اما صدایی از او برنمی‌خیزد. صدایی که باید آسمانی باشد، در زمین غایب است. حکومت، بستر فساد است، نه حافظ عدالت. و مردمی که باید روشنگر باشند، در ظلمت کرختی و خودفریبی لنگر انداخته‌اند.
این سه‌ضلعی خاموش؛ دین بی‌خروش، دولت بی‌خویش، و ملت بی‌‌خواهش، سازنده‌ی جهانی‌ست که در آن، نفوس مرده تنها واژه حقوقی نیست؛ واقعیتی‌ست زیسته‌شده.
خنده‌ای که در آن گریه نهفته است
طنز گوگول، طنازی نیست؛ گریه‌ای‌ست که جامه‌ خنده پوشیده است. لحظه‌ای که چیچیکوف سند رعایای مرده را امضا می‌کند، لب‌ها به خنده وا می‌شود، اما چشم‌ها تر می‌گردند.
اینجا طنز نه برای خندیدن، که برای بیدار شدن است. خنده‌ای که خواننده را از خواب غفلت برمی‌کشد، همان‌گونه که ناقوس، راهب را از تباهی رهایی می‌بخشد.
 نه فقط نویسنده، بلکه خشت نخست کاخ رمان روسی
گوگول، با این اثر، نه‌فقط داستانی آفرید، که بنیاد رمان‌نویسی نوین روس را استوار ساخت. داستایفسکی، روان پریشان انسان را در راه او کاوید، تولستوی ساختار اشرافیت را با همان نگاه شخم زد، و حتی کافکا، رد دیوان‌سالاری بی‌سروته را در هیاهوی چیچیکوف بازجست.
او نه یک راوی، که نخستین سروشِ ادبیات مدرن روسی بود؛ آن‌که آمد تا نغمه‌ی مرگ را با آوای زندگی در هم آمیزد.
پایان نیمه‌تمام؛ به اندازه‌ یک جهان معنا
گوگول هرگز جلد دوم این کتاب را به پایان نرساند. آن را سترد. شاید چون دیگر امیدی به بازگشت نمانده بود. شاید از بیم آن‌که پایان، دروغین و آراسته شود. اما همین نیمه‌تمامی، به‌کمال بیانگر سرگذشت ملتی‌ست که در برزخ میان بودن و نبودن، تاب می‌خورد.
در جهان گوگول، ما با قهرمانی آشنا نمی‌شویم، بلکه با آینه‌ای. آینه‌ای که چهره‌ی خود را در آن می‌نگریم، و در دل زمزمه می‌کنیم:
من از زمره‌ زنده‌گانم یا دسته مردگان؟
        

23