اسفار کاتبان
در حال خواندن
5
خواندهام
47
خواهم خواند
37
نسخههای دیگر
توضیحات
به خانه که رسیدم، در بزرگ خانه باز بود. لنگه های در برهم افتاده بود. در را که باز کردم، محوطه ی باغ مثل همیشه ساکت بود، هوا ساکن بود، ولی برگ های نارنج می لرزیدند. همه ی مسیر خیابان وسط باغ را پیمودم تا به ایوان رسیدم. اقلیما را صدا زدم، چند بار، شکل تودرتوی اتاق ها طوری است که صدا در آن ها طنین بر می دارد، حتی فکر کردم باید جوابی هم شنیده باشم. انگار صدایی شبیه به صدای اقلیما در هوا ایستاده بود...
بریدۀ کتابهای مرتبط به اسفار کاتبان
پستهای مرتبط به اسفار کاتبان
یادداشتها