محمدعرفان ابوطالبی

تاریخ عضویت:

دی 1402

محمدعرفان ابوطالبی

@erfanabout

79 دنبال شده

86 دنبال کننده

ErfanAbout

یادداشت‌ها

نمایش همه
        [ این را یادداشت محسوب نمیکنم. ]

ــ خوب بود. حرفهای زیادی داشت، چه در سطح اطلاعات و اصلاح روایت‌هایی که در روضه‌ها بهمن‌وار گشته میشه و اضافه میشه، که با اینکه توقعش رو داشته‌م احادیث/روایات/تحلیل‌های خیلی زیادتری رو برام زیر سؤال برد. و چه در سطح بینش که نگاهی واقعاً متفاوت به امام حسین ع رو برام برساخت. من تمام حرفهاش درمورد متفاوت دیدن حسین ع رو ذیل ساختن یه «سوژهٔ آگاه» از امام میفهمم. کسی که نه براساس تقدیر صرف کارهاش رو انجام داد نه از همون اول به قصد شهادت قدم برداشت و فقط به‌دنبال جنگ بود و میخواست با شهادتش ظلم یزید و زمانه افشا بشه. همهٔ اینهایی که گفتم حداقل برای خودم نشونه‌های ابژه‌وارگی بیشتر امامه که مسئله‌ش به‌شکل ایجابی‌ای خودش نیست و دستنبد اتفاقات زمانه میشه تا چنین تصویر مظلوم و مصیبت‌واری ازش تو ذهن و به‌تبع مناسک ما رسوب کنه. این حرفش رو اول کتاب خیلی دوست داشتم که «بین حماسه و مصیبت - به‌عنوان دو بعد عاشورا - بخشیش که امام حسین ع انجام داد حماسهٔ داستان بود‌. مصیبت فقط تبعات عَرَضی اون ازطرف دیگران(چه کوفی چه شامی یا هرکس) بود.» (نقل به مضمون)
ــ راستش خودم راضی نیستم از کتابی به این خوبی ایراد بگیرم ولی پابند عرفی شدم که به‌هرحال یه عیبی چیزیم تو یادداشتم بگیرم :)) عیبش برای من عجالتاً ناچیزه، ولی اینه که اسفندیاری آکادمی‌‌پرسن(!) نیست. اصطلاحات با تعریف دقیقشون براش یه‌جورایی وسیله‌ن و بعضاً جملات عجیبی مثل «امام علی ع alter egoی پیامبر ص بود» رو ازش میبینیم. ولی عمدتاً هم توی پانویس به مصادرهٔ به مطلوبی که از مفاهیم میکنه اشاره میکنه.


ــ [ این فقط یه‌ سؤاله. 
من توی تمام کتاب «رگ غیرت» تاریخیم ورم میکرد و یه‌جورایی دنبال پیدا کردن یه عاشورای ارتدوکس از دل تاریخ بوده‌م. این دقیقاً چیزی بود که اسفندیاری هست و کاری بود که اسفندیاری میکرد. ولی مسئله‌ای رو علی مهجور با صحبت‌هاش به ذهنم انداخته که ما اگه عاشورای پدیداری به این شکل رو تجربه نمیکردیم واقعاً چقدر با واقعیت عاشورا ارتباط میگرفتیم؟ رگ غیرت تاریخیِ نخبگان واقعاً حق این رو داره تمام روایت‌های عامّی‌ای از عاشورا که بین روضه‌خوان‌ها رایجه رو مبتذل و لایق پاک شدن بدونه؟ آیا میشه آگاه‌سازی‌ای که اسفندیاری به‌ دنبالشه رو با همدلی‌‌ای که مهجور معتقده باید با رویکردهای غیر نخبگانی هم داشته باشیم، موازی کرد؟ ندانم. و سؤالیه که کتاب رو باهاش تمام میکنم. ]

      

12

        - نتونستم ارتباط بگیرم. خوندنش به‌اندازهٔ دیدن یه فیلم ترسناک توی یه اتاق تاریک برام بی‌معنی بود و هیچ احساس عمقی از کتاب نکردم. نقدش به سیستم‌ و فرهنگ کلیسا هم برام گاهی شعاری میزد، طبع من ترجیح میده آرام‌تر و جابه‌جاتر ضرباتش رو بزنه نه تقریباً در هر بند.
(اینکه به‌طور کلی حداقل هنوز این حد از سیاه‌بینی رو درک نمیکنم هم توی قضاوتم بی‌تأثیر نیست. سلیقه‌ست بخشیش پس.)
ـ تصویرهای استعاری افراطی هم، به‌خصوص وقتی پیرنگ و لحن سریعه، هرچقدر هم در توازیشون با داستان کمک‌کننده باشن، از جایی به بعد خسته‌کننده میشن و نگاه آدم از روشون میلغزه. 
ــ [ با اینکه دوستش نداشتم لحن و داستان اونقدر قابل بخش شدن نیست و برای اینکه تأثیر ارگانیکی ازش بگیره کسی شاید مفید باشه که وقت یکجا خوندنشو داشته باشه. اگه ارزش خوندنو داشته باشه. ]
ــ از خوندنش ناراحتم. اولین کتابی بود که ازش میخوندم. و کنج‌کاوم که بقیهٔ کتابهاش هم همینقدر نچسب‌ خواهند بود به من یا نه؟

      

9

        به‌نظرم سوگ سیاوش در کتاب‌فروشی/خونه‌ ها یه قفسهٔ جدا میخواد.
من برای خودم خیلی به تقسیم‌بندی دانش-بینش معتقدم و اخیراً هم به‌شکل ناخودآگاهی از دانش اضافی بیزار شدم و دنبال بینش شدم. مسکوب خودش عامدانه و آگاهانه کتاب‌هاش رو با اولویت بینش مینوسه. خودشم با نقل یه جمله از والتر بنیامین تو مقدمهٔ شکاریم یکسر همه پیش مرگ، میگه من تمرکزم روی شعلهٔ آتیشه نه هیزم. سوگ سیاوش به‌نظرم غایت این رویکرده، در عصری که توقع بدیهی ما از «کتاب» اینه که بهمون اطلاعات بده و احیاناً درمیونش حکمتی هم داشته باشه. و همینه که به‌نظرم این کتابو بی‌ژانر میکنه. سوگ سیاوش یک‌جورایی شعره، چون من نمیتونم مفهومشو چکیده کنم و بگم این همونیه که تو کل کتاب داره زده میشه. نه، خودارجاعه. و یک‌جورهایی جستاره، چون نمیتونم بگم بعد از خوندنش نگاه خیلی متفاوتی به بخش‌های مشخصی از داستان سیاوش و کیخسرو پیدا نکردم، و یک‌جورهایی هم مقاله‌ست، چون نمیتونم بگم اطلاعاتم از تاریخ اساطیری ایران مرور، تصحیح، و بیشتر نشد. برای همینه که تو کتابفروشی رویاییم دوست دارم یه قفسهٔ بلند به‌نام سوگ سیاوش ببینم و درش همین کتاب جلدزردِ خوارزمی رو تکیه زده تنها به قفسه.
      

37

        اقرأ بسم ربّک

در حیرت. اولین مواجهه‌ام با کتابی که باز است دهانم جلویش نمی‌دانم از کجایش بگویم. که اینقدر لذت بوده برکت. چجوری اینقد خوب تمیز.

آه را پیش از دورهٔ چهل خواندم و قاف را الان. خوشحالم ازشان. بی‌مقدمه ۳ نکتهٔ غیرعلمی از تأثیر کتاب و ۳ نکته هم از فنّ کتاب می‌گویم.

۱. اصلی‌ترین ترسم پیش‌ازشروع از «پند» بودن کتاب بود. نگار که نشسته‌ای برابر منبری و محمدنامی تو را مدام اندرز کند. نیست. پند نیست اصلاً. واقعاً رمان است. تعلیق‌. پیرنگ. شخصیت. بْلا‌بْلا‌بْلا. اولش فکر می‌کردم مخاطب کتاب فقط عقلم باشد ولی به‌مرور عاشقش شدم انگار.

۲. قاف برای من-و به گمانم خیلی‌های دیگر که ساکتند- طرحی منسجم و تمیز به دست می‌دهد از آن چیزی که کمتر از یک‌دهمش را واقعاً می‌دانیم و احیاناً خیلی از آنچه می‌دانیم را اشتباه می‌دانند؛ از زندگی آخرین پیامبر را. من و گمانم‌ خیلی‌ها، لوحی سفیدیم در زندگی محمد. و قاف بنظرم در حال حاضر معتبرترین روایت است برای فردی مثل من تا
الف) بفهمد ب) فهمیده‌های غلطش را اصلاح کند

۳. قصه‌های کتاب عمیقاً گسترده‌ است. از انواع آنچه «غزو» می‌نامندش تا صلح خیلی عجیب حدیبیه. از رئالیسم‌جادویی‌گونهٔ معراج پیامبر تا بول کردن یک نوزاد بر او. از شجاعت‌های تکرارشوندهٔ علی -ع-، تا رفتارهای تهوری عمر بر غیرت پیامبر. حتی جاهایی مسخره‌اش هم می‌تواند ناگهان آدم را جذب کند. مثلاً اینکه "تا مدت زیادی پیامبر کلاً موهایشان بلند بود و بعد از آن یک‌بار کوتاه کردند و تا آخر عمر دوباره بلند نکردند"، تقریباً به حال این روزهایم می‌خورد :)!

------------------------------------------------

۱. متن کتاب ترکیبی خوش‌سلیقه است از سه متن کهن فارسی (بله، شامل تفسیر سورآبادی)، بدون تغییری حداقلی در خود متن و با تغییری قابل توجه در ویراستاری. اخیراً بحثی را در ذهنم شکل داده‌ام ذیل «قدرت اینتر». شفیعی‌کدکنی جایی بخشی از منشآت خاقانی را با زدن چند اینتر، شعر می‌کند! چگونه یک متن کسل‌کننده را می‌شود با اینتر و جابجا کردن خطوط و کلمات، جادویی‌زیبا کرد.

۲. کتاب، لذّت کامل یک متن کلاسیک را دارد، به‌علاوهٔ لذت ویراستاری بی‌نظیرش. نگار که بیهقی را شاملو بازنویسی کرده باشد. کلمات کهنند و اصطلاحات و کنایات. چینش ولی نو است.

۳. روایت، کاملاً و در نقطه‌نقطه‌اش یادم را به «سفر قهرمان» جوزف کمبل می‌انداخت. بچهٔ چوپانی که نمی‌خواستند به‌دنیا بیاید‌. به‌دنیا آمد. نمی‌خواستند زنده ماند. زنده ماند. نمی‌خواستند باور شود. باور شد، به کرّات. می‌خواستند لشکرش بکشند، لشکر کشید. نمی‌خواستند حکومت کند. حکومت کرد. نمی‌خواستند با ۱۰۰۰۰ نفر لشکر بکشد سوی مولدش و همانجایی را که به‌اجبار خروج کرده بود از آن را فتح کند. فتح کرد. تولد کرد، تشرّف یافت، بازگشت.
      

19

        اولین چیزی که به‌عنوان یه ادبیاتی خودم و اطرافیانم ازم می‌پرسَمَن، همون "که‌ چیِ" معروفه. فارغ از اینکه بعد از دو سال ادبیاتِ تقریباً جدی خوندن به این رسیدم که فایدهٔ ذاتی «ادبیات» بطور کلی با بقیهٔ علوم فرق می‌کنه-که جای پیش‌کشیدنش اینجا نیست-، این کتاب چشمم رو مدت‌هاست گرفته برای اینکه بدونم فایدهٔ «نهاد ادبیات» در تاریخ چی بوده؟ و حالا اگه کسی ازم بپرسه "ادبیات که‌ چی؟" می‌تونم حرفای بیشتری براش بزنم.
۱. کتاب یه سفرنامه‌ست. پوکنر با اقتباس از دو بزرگ ادبیات معاصر، دکتریاحقی و سیدی، در تمام مکان‌هایی که به حرفش مربوطن قدم می‌زنه و قصه می‌گه. واقعاً قصه می‌گه. از رسیدن به نینوا  و فلش‌بک زدن به آشوربانیپال و نگه‌داشتن گیل‌گمش در کتابخونه‌ش، تا سفر به سیسیل و گشتن به‌دنبال نشانه‌هایی از نگاه گوته به داستان اودیسه.
و قصه کتاب رو خسته‌ناکن کرده.
۲. پوکنر به‌سان یک ارسطو بهت اثبات می‌کنه که این کتاب این بخش از تاریخ رو شکل داد. این کار رو به دقت تمام می‌کنه و جوری قانعت می‌کنه که نمی‌تونی منکر شی اگر اون کتاب نبود تاریخ شکل دیگری می‌گرفت. شباهت این رویکرد رو در تاریخ‌گرایی نوین(New historicism) می‌بینیم که وجود یادداشتی از گرین‌بلت در جلد پشتی رو قابل توضیح‌تر می‌کنه. و قصه می‌گه، از تأثیر بزرگ هومر بر فتوحات اسکندر بگیر، تا درک والکاتی که با نوشتن یه رمان ساده، برای یه جزیرهٔ پسااستعماری، یه هویت مستقل می‌سازه.
[ روند کتاب تا نیمه‌ش -حدود فصل هزار‌و‌یک‌شب- به زیرتایتلش بیشتر پایبنده، و از اونجا به بعد کمی‌ کمتر به تأثیر ادبیات بر تاریخ می‌پردازه و قصهٔ خود ادبیات رو بولد می‌کنه. به گمانم. ]
( یه نکتهٔ دیگه هم که من تا وسط کتاب حواسم بهش نبود قابل ذکر می‌دونم. اینکه منظورش از «ادبیات» هر جا که تنها به‌کار می‌ره، ادبیاتیه که مکتوب شده نه هر نوعیش. و مترجم متأسفانه این رو ذکر نمی‌کنه. حدس می‌زنم به سیر واژهٔ literature برگرده که قصه‌ش طولانیه. مقالهٔ ترجمه‌ایِ دوم از به‌سوی‌زبانشناسی‌شعر به گمانم توضیحاتی داده بود.)
۳.پوکنر بهم یه روایت منسجم از شکل‌گیری انواع قالب‌های ادبیات داد. این روایت مخصوص پوکنره همونطور که خودش ذکر می‌کنه. اینکه ادبیات تحت سلطهٔ کاهنان به ادبیات آموزگاران برسه و اینکه متون مقدس چگونه از دل ادبیات کاهنان براومدن و سنت رو به ابداع‌گرانی چون سروانتس و موراساکی برسونه و برسه به دست خود مانیفست کمونیست مارکس و رفیقاش. و از طرفی روایت منسجمی از شکل‌گیری انواع کاغذ و خط می‌ده، که من به‌شخصه جای کمبود عمیقشو تو تایم ادبیات‌خوانیم حس می‌کردم.
۴. ادبیات فارسی در این کتاب کاملاً «دیگریِ» بقیهٔ ملت‌هاست. بجز نشانه‌هایی از اینکه گوته حافظ رو دوست داره، یا حرف‌هایی از سربازان ایرانی حین حملهٔ اسکندر، یا تأثیر فتوای آیت‌الله‌خمینی، بر سخنرانی سلمان‌رشدی در هند(!)، نشانی از ادبیات فارسی نیست. این، کتاب رو کمی برای من غریب می‌کنه و روایتش بهرحال بیشتر روایتیه متمرکز بر اروپا و درمواردی آمریکا. (این رو من کشف نکردم و چنل «اهل‌ تمیز» تلگرام هم پیشتر بهش اشاره کرده)
     کتاب غنیه. بهتره دوبار خوندش و حیف که نمی‌تونم فعلاً. چاله‌های جدی‌ای از سؤال‌های بنیادین مربوط به ادبیات من رو پاسخ داد. سؤال‌هایی که بنظرم  پس ذهن خیلی‌ها چرخ بزنه.  
      

18

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.