یادداشت عرفان ابوطالبی

        به‌نظرم سوگ سیاوش در کتاب‌فروشی/خونه‌ ها یه قفسهٔ جدا میخواد.
من برای خودم خیلی به تقسیم‌بندی دانش-بینش معتقدم و اخیراً هم به‌شکل ناخودآگاهی از دانش اضافی بیزار شدم و دنبال بینش شدم. مسکوب خودش عامدانه و آگاهانه کتاب‌هاش رو با اولویت بینش مینوسه. خودشم با نقل یه جمله از والتر بنیامین تو مقدمهٔ شکاریم یکسر همه پیش مرگ، میگه من تمرکزم روی شعلهٔ آتیشه نه هیزم. سوگ سیاوش به‌نظرم غایت این رویکرده، در عصری که توقع بدیهی ما از «کتاب» اینه که بهمون اطلاعات بده و احیاناً درمیونش حکمتی هم داشته باشه. و همینه که به‌نظرم این کتابو بی‌ژانر میکنه. سوگ سیاوش یک‌جورایی شعره، چون من نمیتونم مفهومشو چکیده کنم و بگم این همونیه که تو کل کتاب داره زده میشه. نه، خودارجاعه. و یک‌جورهایی جستاره، چون نمیتونم بگم بعد از خوندنش نگاه خیلی متفاوتی به بخش‌های مشخصی از داستان سیاوش و کیخسرو پیدا نکردم، و یک‌جورهایی هم مقاله‌ست، چون نمیتونم بگم اطلاعاتم از تاریخ اساطیری ایران مرور، تصحیح، و بیشتر نشد. برای همینه که تو کتابفروشی رویاییم دوست دارم یه قفسهٔ بلند به‌نام سوگ سیاوش ببینم و درش همین کتاب جلدزردِ خوارزمی رو تکیه زده تنها به قفسه.
      
140

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.