گیل گمش

گیل گمش

گیل گمش

مرتضی ممیز و 1 نفر دیگر
4.1
27 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

38

خواهم خواند

27

شابک
9789643621216
تعداد صفحات
316
تاریخ انتشار
1399/3/17

یادداشت‌ها

          #یادداشت_کتاب 
#گیل‌گمش
گیل‌گمش ظاهرا کهن‌ترین افسانه جهان است. اما اینکه منظور از کهن، چند سال قبل است، نمی‌دانم. از به کار بردن اسم فرات در داستان، می‌توان فهمید محدوده جغرافیایی آن باید بین‌النهرین باشد. اما موضوع آن چیست؟ 

گیل‌گمش موجودی نیمه‌خدا-نیمه‌انسان است. در داستان از او به شاه گیل‌گمش هم تعبیر شده است. او مردی بسیار قوی و زیباست که در ابتدای داستان با موجودی آشنا می‌شود با ظاهری انسانی که پدر و مادرش حیوان بوده‌اند. (غزال و یک وحوش دیگر) او در دشت‌ها زندگی می‌کند، علف می‌خورد و از شیر حیوانات ارتزاق می‌کند.

این دو با هم ماجراهایی را پشت سر می‌گذارند که قسمت عمده کتاب است. در نهایت آنچه فرجام هر آدمی است به سراغشان می‌آید. در واقع دوست عزیز گیل‌گمش می‌میرد و گیل‌گمش در جستجوی راهی برای نجات از مرگ آواره می‌شود و باز ماجراهایی با خدایان از سر می‌گذراند. 

اگر بخواهم در یک جمله کتاب را توصیف کنم، باید بگویم: اگر می‌خواهید به کسی نشان دهید زندگی بعد از مرگ باید وجود داشته باشد، این کتاب را به او بدهید، تا بفهمد "انسان اگر تصور کند پس از مرگ نابود می‌شود، چگونه همه زندگی به کامش زهر خواهد شد."

اما یک نکته حاشیه‌ای هم در کتاب وجود دارد. گیل‌گمش در جستجویش برای یافتن راه فرار از مرگ، به یکی از خدایان می‌رسد، اوتَنَپیشتیمِ دوردست،  که البته برای ما خیلی آشناست. او همان نوح است. در ماجرایی که او برای گیل‌گمش تعریف می‌کند و شرح می‌دهد که چگونه از انسانی فانی بودن به مقام نامیرایی و خداوندی رسیده، شرح طوفان نوح را برایمان بازگو می‌کند؛ و جالب اینجاست که داستان او بسیار زیاد به روایت تورات از طوفان نوح شبیه است. درواقع همان روایت است با یک تفاوت، اینکه در تورات هنوز خجالت می‌کشیدند از خدایان صحبت کنند و همه بدی‌ها و قساوت‌ها و عصبانی شدن‌ها و ... به یک خدا نسبت داده شده اما در گیل‌گمش، خوبی‌ها به برخی خدایان و خصوصیات بد و آوردن طوفان به برخی دیگر نسبت داده شده است.

این هم برایم جالب بود که در زمان قدیم، باوجود همه کفر و شرکی که وجود داشته، نوح نبی در داستان‌ها تا مقامی خداگونه بالا برده شده بود. اما متاسفانه تلاش‌های ابلیس برای انحراف ماجرای نوح در دنیای امروز چنان به ثمر نشسته که در فیلم‌ها حضرت نوح پله‌پله از یک پیرمرد ساده (نسخه‌های قدیمی‌تر) به یک داعشی خون‌خوار که نقش جلاد خداوند را به عهده دارد (در نسخه ۲۰۱۴) تبدیل شده‌است! خیلی خوب است بررسی کنیم که نوح علیه‌السلام با شیطان چه کرده و چه سیلی‌ای به او زده که او بیش از اغلب پیامبران و اولیاء، در صدد خراب کردن تصویر ایشان میان انسان‌هاست...

پی‌نوشت: کتاب ترجمه احمد شاملو است. ولی گاهی اسامی و کلمات چنان عجیب‌اند که یک نفر باید متن احمد شاملو را برایمان ترجمه کند! این شاعر گرانقدر آنقدر تلاش کرده زبان کتاب با زبان کهن متن اصلی قرابت داشته باشد که برخی لغات داستان خودش نیاز به ترجمه به زبان فارسی معیار دارد!!


        

4

طغیان برای
          طغیان برای ابدیت

هر سرزمینی را تقدیری مقدر است که دیگرگون کردنش از خدایان هم ساخته نیست. تقدیری که گویی بر گردۀ مردمان نشسته، برخاستن نمی‌داند. سرنوشتی محتوم چون اندوه. اندوه شنعار، شنعار کهن. شنعار زیبا. آنجا که خاکش قصه می‌زاید و مردمش غم می‌کارند و نیستی درو می‌کنند. هم آنها که بذر جانشان در حماسه نشسته اما نامی در تاریخ ندارند چرا که قهرمان‌هایشان را پیشاپیش خدایان از آن خود کرده‌اند. دو از سه خدا و یک از سه آدمی. سهم گیلگمشِ جنگاور. با دوسوم خداییش بر شهریان اوروک ستم پیشه کرده چنان که به خدایان شکایت می‌برند تا هماوردی برایش بیافرینند که او را به خود مشغول سازد و مردم از گزندش ایمن شوند. خدایان عصر او عدالت‌پیشه‌اند آنقدر که به خواست مردمان نیمه‌خدایی دیگر می‌آفرینند و انصافشان تا آنجاست که مرگ را از سهم آدمیزادی آنها نمی‌زدایند و چنین است که نیمه‌خدا هم محکوم است به طغیان در برابر مرگ. طغیانی که جاودانگی می‌آورد. سینه‌به‌سینه شدن داستانی و حک شدنی ابدی بر الواح. گیلگمش که با حضور انکیدو، از تنها بودن در این آفرینش ناساز خداانسانش نجات یافته، با مرگ او از بازگشت به همان تنهایی تن می‌زند و یار خود را هم به داستان می‌برد تا در کنار او به ابدیت بپیوندد. او نه تنها انکیدو بلکه هر کس را که دمی دمخور او گشته، با خود به دیار ماندگار روایت کشانده است. گیلگمشی بر تارک اوروک نشسته، بر قلم کاهنان روان شده و از هزاره‌ها برگذشته. عزیمتی از فکر بر زبان و از زبان بر دست و از آنجا بر لوح و پوست و پاپیروس و کاغذ. گیلگمش که علت وجودی‌اش جنگاوری و کشتن دیوهایی چون خومباباست، شایستۀ این است که در میان سنگی سخت با مرارت نقر شود و چنان بپاید که به عصر کنونی قدم گذارد. عصری که جنگاوری قهرمان‌هایش دیگر پشتوانه‌ای حماسی ندارد. دیگر خدایانی نیستند که مردم از ایشان شکایتی به بارگاهشان ببرند. کاغذها به جای سنگ‌ها نشسته‌اند و کوتوله‌ها به جای شمَش‌ها. تنها خدایی که مانده ارا، خدای طاعون است. نه ایشتری در کار است که به عشق و شراب بخواند و نه اورشنبی کشتیبان که تو را به جایی دور ببرد که زندگی در کار باشد. گویی اوت ناپیشتیم و زنش به مداری دور پرتاب شده‌اند و جهان در نقطۀ پایان طوفان بزرگ مانده است و آغازی در چشم انداز ندارد.
        

0

          یک کهن الگو و یک ابر روایت برای فهم داستان و فهم انسان. داستانی درباره سرنوشت همیشگی بشر. نارضایتی سیاسی، دخالت خدایان، طوفان بزرگ، مرگ و تسلیم. 
از ترجمه شاملو لذت بردم اما راضی نبودم. اولا در صلاحیتش برای «ترجمه» تردید جدی دارم و دوما از موضع «استادانه» و «هر چه ما بفرماییم» اش هم خوشم نیامد. بارها در کتاب به مترجمان «ساده لوح» فرانسوی تاخته. گویا خودش هم سومری میفهمد هم فرانسه. متن فارسی ترجمه واقعا زیباست اما اصلا نباید از آن توقع وفاداری داشت. 
در اثنای خواندن کتاب با دوستی درباره اش صحبت میکردم و دوستم اتفاقا ترجمه منشی زاده را در کتابخانه اش پیدا کرد و کمی تورق و مقایسه کردیم. به نظرم ترجمه منشی زاده در اتقان و فروتنی بهتر از شاملو بود. قصد دارم تا خواندن کتاب تازه است آن یکی را هم بخوانم. 
این کتاب نشان میدهد سرنوشت بشر تا بوده همین بوده. ناکامی، سرکوب سیاسی و استعمار مردم توسط قدرت ها و اسارت در دست سرنوشت و تقدیر محتوم مرگ، همیشه برای بشر مهم بوده است. مثل امروز.
        

8

          بعد از شنیدن این داستان، از شدت خیال پردازی‌های انسان در حیرتم!
من شنیدمش.
اما اگر خواستید بخوانید یا بشنوید، لطفا حتما قبل یا بعدش درباره تمدن‌های بابِل و آشور مطالعه کنید!
این داستان، کهن‌ترین حماسه بین‌النهرین است که منسوب است به سومری‌ها. سومری‌ها یک دولت‌شهر داشتند به نام اوروک که پادشاهی داشت به نام گیل‌گمش.
مثل اینکه گیل‌گمش هم یل و دلاوری بود که حتی خدایان هم به او چشم داشتند.
حماسه گیل‌گمش، دلاوری‌های گیل‌گمش را روایت می‌کند.
احمد شاملو هم به زبان فارسی‌اش برگردانده. فکرمیکردم باید روان باشد و خوش‌خوان. اما باید کمی صبر کرد تا متوجه روند داستان شد. باید گوش و توجه، به ادبیات مورد استفاده خو بگیرد.
بازهم تاکید می‌کنم:
اگر خواستید سراغش بروید، بابِل و آشور و اعتقادات انحرافی و شیطانی‌شان را بشناسید. سر راهتان لطف کنید و نوح(ع) و پیامبریِ پر از مهر و عطوفتش  را هم خوب بچشید و بعد ببینید گیل‌گمش که بود و چه کرد...

تا اینجا مظلوم نوح(ع)...!!
        

16