The return of the king: being the third part of the lord of the rings

The return of the king: being the third part of the lord of the rings

The return of the king: being the third part of the lord of the rings

4.6
78 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

146

خواهم خواند

124

ناشر
جنگل
شابک
0000000121519
تعداد صفحات
512
تاریخ انتشار
1398/4/3

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        «بازگشت شاه» سومین و آخرین مجلد سه‌گانه ارباب حلقه‌هاست که به جنگ حلقه و حوادث پس از آن می‌پردازد. داستان از قلمرو گوندور که به زودی مورد تهاجم سائورون قرار می‌گیرد، آغاز می‌شود. نیروهای پلید فرمانروای تاریکی قصد تصرف همه سرزمین میانه را دارند و در این حال فرودو و سام راه خود را با دشواری تمام به قلب مقرر قدرت او می‌گشایند. تنها راه شکست دشمن، نابودی حلقه نفرین شده قدرت در آتش کوه هلاکت است. اما راه به شکلی طاقت‌فرسا دشوار است و فرودو توش و توان خود را از دست داده است. سنگینی بیش از اندازه حلقه کم‌کم او را نومید می‌کند. آیا امکان غلبه بر این نومیدی وجود دارد؟
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به The return of the king: being the third part of the lord of the rings

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به The return of the king: being the third part of the lord of the rings

یادداشت‌ها

حماسه‌ای ب
          حماسه‌ای برای جهان

داستان به هزاران سال پیش از دوران «ارباب حلقه‌ها» بازمی‌گردد، پیش از آنکه «سائورون» [لُرد تاریکی] هنوز برای خودش کسی باشد. اوایل تاریخ است و تنها چند دهه از پا به عرصه گذاشتنِ آدمیانی می‌گذرد که سخت برای بقا می‌جنگند و پیوسته از تاریکیِ رو به گسترش «مورگوث» [خدای تاریکی] می‌گریزند.
تمام اینها برای خواننده‌ای که می‌خواهد شناختن دنیای «تالکین» را از این کتاب آغاز کند همچون راز و رمزی دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد، اما قدرت تراژیک نهفته در روایت نویسنده همه‌چیز را ساده می‌کند و خواننده پس از خواندن سطور آغازین و احساس کردنِ سرمای شمالیِ سرزمین‌هایی که در زمانهٔ «فرودو» [همو که حلقهٔ قدرت را به درون آتش نابودی انداخت] و یاران حلقهٔ دیگر به زیر آب رفته‌اند، درمی‌یابد که قرار نیست در انتها فرزندان هورین رستگار بشوند! کتاب، چرخ‌دندهٔ اصلی‌ای دارد که به عاقبت هر خویشکاریِ اِلف [نژادی از موجودات افسانه‌های تالکین] و هر انسان رنگی شوم می‌پاشد؛ رنگی که به‌تمامی پیامد نفرین مورگوث است، نفرین خدایی که از عالم خدایان طردش کرده‌اند.
«تورین»، فرزند ارشد «هورین»، که می‌بایست نسل آدمیان را حفظ کند و شاه آنان باشد اما قربانی کینهٔ آن خدا به پدرش شده است، «تورامبار» لقب دارد؛ یعنی ارباب سرنوشت. اما امان از آن سرنوشتی که هرچه می‌کنی از عاقبت شومش رهایی نمی‌یابی! مسالهٔ تالکین همچون بسیاری از تراژدی‌های کلاسیک، به دست آوردنِ عنان سرنوشت قهرمان است درحالی‌که می‌داند پیشگویی‌ها و نفرین‌ها سرنوشتی شوم را رقم زده‌اند و از همان آغازِ ماجرا نیروهای مرگ به آستانه رسیده.اند و بر در می‌کوبند. در هر حال، نویسنده در میانهٔ ناامیدی حاکم بر فضای دوران اول، با پیش کشیدن تقابلی دوگانه یک قهرمان دیگر را از آستین بیرون می‌کشد: «تور» فرزند دیگرِ آدمیان که از چشمِ همیشه‌نگران سیاهی می‌گریزد و شانس دائماً یارش است!
تالکین در سال‌های افسردهٔ جنگ جهانی اول و پیش از آنکه «هابیت» و ارباب حلقه‌ها را بنویسد نوشتن این روایت‌ها را آغاز کرد و به‌طور مستمر ادامه داد و این خود دلیلی است که می‌توان از ابتدا و بدون اطلاع قبلی با فرزندان هورین روبرو شد و دانسته از هر اتفاق داستان حیرت کرد. با اینکه این روایت‌ها هیچ‌گاه یک کتاب منسجم نبوده‌اند، «کریستوفر» فرزند تالکین پس از مرگ پدرش چاپشان کرد تا دیگربار دنیای افسانه و واقعیت روزمره در هم آمیزند و «فرزندی دیگر» تراژدی را به حماسه تبدیل کند. حماسه‌ای برای جهان.
        

0

          و بالاخره تمام🥲
دو هفته ای که داشتم ۳ جلد رو میخوندم انگار نیمی از روحم درگیر سرزمین میانه شده بود. هر شخصیتی به نوبه خودش پر از جذابیت بود.

رفاقت قشنگ لگولاس و گیملی، گندالف سفید که وجودش مایه آرامش همه بود حتی منِ خواننده، آراگورن شیردل و مردم شجاع گندور و روهان، انت های سرافراز با اون چشمای سبز جادویی شون،مری و پی پین که گندالف رو از انتخابشون به عنوان یاران حلقه،سربلند کردن، سام عزیزم و هابیت مورد علاقم که در شجاعت و مهربونی و وفاداری کم مثاله و در آخر فرودویی ک توی جلد آخر از همه کم فروغ تر بود اما دردی رو  در وجودش متحمل بود که کمتر کسی تاب و توان مقابله باهاش رو داشت.
همه این شخصیتا و خیلی های دیگه  با وجودشون به سرزمین میانه رنگ و لعاب  دادن .
من هم باهاشون غصه خوردم، ترسیدم، اشک ریختم ،خندیدم  و میشه گفت زندگی کردم☘️

 اما آخر کتاب برای من ناراحت کننده بود. اینکه همه الف های دوست داشتنی و گندالف و بیلبو و حتی فرودو سرزمین میانه رو ترک کردن، قلبمو پر از ناراحتی کرد.انگار جای سام و بقیه دلتنگشون شدم 🥲

در کل از خوندن تک تک جملات این کتاب لذت بردم و یه گوشه از قلبم ،همیشه برای این مجموعه کتابه🌱

پاییز ۱۴۰۳🍂
        

42

4