SeyedehZahra

تاریخ عضویت:

آبان 1403

SeyedehZahra

@TheMartian

23 دنبال شده

20 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
SeyedehZahra

SeyedehZahra

1404/2/11

        اول که تصمیم گرفته بودم این کتاب رو بخونم فکر میکردم قراره درباره ی قهرمانی ها بخوانم و در مورد انسانی که حقیقتا قهرمان جامعه ی خودشه. اما چه تمسخری بالاتر از این نام برای شخصیت اصلی کتاب. لرمانتوف با انتخاب این اسم شخصیت اصلی رو به سخره گرفته. کتاب رو به شدت دوست داشتم. نوع نوشتار منو یاد پوشکین می انداخت. توصیفات دوست داشتنی و خواندنی از طبیعت که یه جاهایی منو برد به جاده ی اسالم به خلخال در زمستان. شخصیت پچورین منو یاد ژولین سورل در سرخ و سیاه انداخت با تمام تفاوت های این شخصیتا به شدت به هم شبیه بودن. از طرفی یاد ورونسکی افتادن اوایل کتاب آناکارنینا البته شباهتش خیلی کمتر بود. پچورین یک ضد قهرمان بود که برای من دوست نداشتنی ترین بود. حیف که کتابهایی که کمتر شناخته شده هستند خیلی دیر به دیر چاپ میشن و تو بازار در دسترس نیستن مگر توی دست دوم فروشی ها گاهی. من کتاب رو به صورت پی دی اف با ترجمه مهری آهی پیدا کردم توی یک سایتی که رایگان گذاشته بود ولی خیلی سخت خوان بود کمی ادیتش کردم که کیفیتش بهتر شد و قابل خواندن تر. امیدوارم مثل کتاب گذر از رنجها که پارسال بعد مدتها چاپ شد این کتاب هم تجدید چاپ بشه و بیشتر خونده بشه. 
      

0

SeyedehZahra

SeyedehZahra

1403/12/24

        بالاخره این کتاب تموم شد!
نه این که دوسش نداشته باشم، کلا وقتی کتابی بیشتر از زمانی که فکر میکردم طول میکشه و مدام متوقف میشه به دلایل مختلف(از جمله بازخوانی هری پاتر) از یه جایی به بعد فقط میخوام تموم بشه.
باید بگم کتاب رو دوست داشتم واقعا. مجموعه ای از داستانهای گوگول هست و غیر از نمایشنامه ها و دو داستان بلند (تاراس بولبا، و نفوس مرده) بقیه داستانهای نویسنده رو داره. تا اینجا گوگول برام حس یک نویسنده سبک سورئال داشت تا هر سبک دیگه. اول از مشکلی که با کتاب داشتم بگم و اون اینکه توصیفا گاهی به نظرم زیادی بود. با وجود کوتاهی داستان ها گاهی قسمت زیادی از داستان صرف توصیفهایی میشه که میتونه حوصله خواننده رو سر ببره.اما در آخر باز هم برای من جذاب بودن و خوندنش رو توصیه میکنم. کتاب اول و دوم بیشتر از آداب و رسوم مردم اوکراین و خرافاتی هست که مردم بهش معتقد بودند. یه جورایی برام حس داستانهای مادر بزرگ ها رو داشت. من اینجور داستانها و دونستن درباره مردم جاهای مختلف رو به شدت دوست دارم. کتاب سوم اما داستانها در فضای پتربورگ بود و به نظرم قوی تر از داستانهای دو کتاب دیگه بود. اگر بخوام بگم کدوم داستان رو بیشتر از بقیه دوست داشتم یکیش پالتو بود که چقدر احساسات آدم رو درگیر میکرد. داستان دیگه ای که یه شب خواب رو از سرم پروند و مدام دنبال این بودم که پیدا کنم کسی حسی مشابه من داشته یا نه و چیزی نتونستم پیدا کنم تک چهره بود. چقدر این داستان عجیب بود واقعا. ممکنه این قسمت یکم رو دید شما از داستان تاثیر بذاره پس نخوند از اینجا به بعد رو اگر داستان رو قبلا نخوندید. اول داستان رو بخونید لطفا. من دقیقا قبل از این داستان هری پاتر خونده بودم. اوایل داستان یه جا اسم برد از هیولای واسیلیسک که همون باسیلیسک هری پاتر بود یعنی مار بزرگی که با یک نگاه میکشه. اولش برام جالب بود. بعد کم کم احساسات عجیبی بهم داد. حس کردم اون تابلو انگار مثل هورکراکس بود! توضیحات کسی که سفارشش داد و بعد اتفاقاتی که افتاد حس کردم این هورکراکسه. از اون روز به بعد مدام تو این فکرم که رولینگ اینو خونده بوده؟ بعد این داستان از پرتره گوگول پشت کتاب هم حس بد میگرفتم حتی😅 واقعا که جذابترین داستانها داستانهای کتاب سوم بود. از لحاظ امتیاز من باید یه امتیاز به کل کتاب میدادم اما در کل کتاب سوم امتیازش برای من از بقیه بیشتر بود. 
      

24

SeyedehZahra

SeyedehZahra

1403/10/26

1

SeyedehZahra

SeyedehZahra

1403/10/23

        باید بگم برای امتیاز دادن به کتاب‌ها همیشه دچار مشکل میشم! جدا چجوری باید امتیاز داد. بر اساس لذتی که از خوندن و سادگی بردیم یا براساس میزان خفن بودن نویسنده؟ واقعیت هر بار بر اساس یه چیزی امتیاز میدم.
در مورد کتاب باید بگم که در کل تاراس بولبا داستان قزاق ها بود بیشتر از هر چیز. داستانی که با راه و رسم زندگی و احساسات و تفکرات قزاق ها آدم رو آشنا می‌کرد. برام جالب بود بیشتر دونستن ازشون. یه جای دیگه ام گفتم که روس ها به نظرم بیشتر از بقیه ی آدم ها تو کتاب‌هایی که تا به حال ازشون خوندم جنگهاشون رو نشانی از دلاوری و قهرمانی ميدونند. براشون خیلی مهمه. خیلی افتخاره.
واقعیت اینه که خیلی از دست تاراس بولبا حرص خوردم. کم عقلی و بی فکری و وحشی گری هاش واقعا آزار دهنده بود. اما برعکس خیلی نظرات دوستان فکر نمی‌کنم لزوما گوگول میخواست بگه دلاور و قهرمان بود. در تمام طول داستان کم عقلی هاش رو بهمون نشون داد. بارها فهموند که چقدر داره بی فکری میکنه. میتونست اتفاقا جوری قهرمان سازی کنه ازش که کسی به ذهنش هم نرسه که چقدر این آدم بی فکر و وحشی بود و چقدر خریت کرد. اتفاقا خواست همه چیز رو نشون بده ولی بهمون بفهمونه همه ی اینها از دید یک قزاق دلاوری و قهرمانی حساب میشه. توصیفات گوگول رو دوست دارم در عین اینکه متعجب میشم که توی داستان‌های کوتاه چطور انقدر همه چیز رو کامل توصیف میکنه و گاهی تو دلم میگم بسه دیگه بریم سر اصل داستان.
در کل داستان برام جذاب بود و نسبتا سریع خوندمش. دلم می‌خواست بدونم آخرش چی میشه و کلا رها کردنش برام سخت بود در عین اینکه بیکار نبودم و گرنه قطعا زودتر میخوندم.
ترجمه رو هم باهاش راحت‌تر بودم. جزو معدود کتابایی بودکه براساس قیمت کمتر خریدمش البته هر سه تا مترجمی که ازش دیدم خوب بودن. مشکلی نداشتم و خیلی روان و خواندنی بود. 
حالا جدا بر چه اساسی امتیاز بدیم؟ 
      

2

        من این کتاب رو برای خواندن دلاور خردسال داستایفسکی گرفتم و فعلا دو داستان دیگر رو نمی خوام که بخونم. این داستان به نظر من کمتر شبیه بقیه ی کتاب‌های داستایفسکی بود. بیشتر من رو یاد نوشته های پوشکین می انداخت.  نوشته شبیه خاطره ای بود که در کودکی نویسنده اتفاق افتاده باشه(برام سواله که واقعا خاطره ی خود نویسنده بود یا به این صورت نوشته شده بود!) شاید به خاطر اینکه توی دوران حبس نوشته شده با بقیه ی نوشته های داستایفسکی متفاوته. داستان درمورد برداشت نوجوانی بود از اطرافش در یک مهمانی و همچنین اولین عشق اون. چیز دیگه ای که به نظرم باز شبیه پوشکین می‌کرد این بود که داستان خیلی یکدفعه با یک جمله تموم میشه در حالی که احساس میکنی باید ادامه می داشت. اگر بخوام امتیاز بدم یه چیزی بین دو و نیم، و سه به نظرم مناسبه ولی چون دو داستان دیگر رو نخوندم نمیتونم ثبت کنم امتیاز رو.یه چیزیم که دوست نداشتم چاپ شدن این سه تا نوشته باهم بود. ترجیح میدم نوشته های یک نویسنده جدا از دیگری چاپ بشه. 
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.