معرفی کتاب بچه آهو اثر ماگدا سابو مترجم نصراله مرادیانی

بچه آهو

بچه آهو

ماگدا سابو و 1 نفر دیگر
3.6
26 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

33

خواهم خواند

72

ناشر
بیدگل
شابک
9786223131585
تعداد صفحات
336
تاریخ انتشار
1403/10/1

توضیحات

        اگر حتی شده یک بار به چیزی مشکوک می‌شدی، اگر به ذهنت خطور می‌کرد که فقط یک بار، حتی یک لحظه، نگاهم کنی، واقعاً نگاهم کنی، با همان اشتیاقی که به بدنم نگاه می‌کردی، بدنی که حتی بهتر از خودم می‌شناختی، احتمالاً متوجه می‌شدی که ناخواسته چقدر آزارم دادی و به احتمال زیاد متوجه می‌شدی که سعی می‌کردم از رنج و عذاب مبهم اما بی‌امانی مطلعت کنم که با خاطرات بی‌پایانت به من می‌دادی...

بچه‌آهو داستان شکل‌گیری یک عفریت، یک هیولاست، داستانی دربارۀ اینکه چگونه مشقات و محنت‌های متوالی، سردرگم‌کننده و نفرت‌زای قرن بیستم مجارستان _ و مهم‌تر از همه بحران ویرانگر فقر، بحران تبعیض طبقاتی و کین‌توزی میان طبقات اجتماعی _ موجب برآمدن این هیولاها و عفریت‌ها می‌شود.
اَسیمتوت

بچه‌آهو دستاوردی است بزرگ از نظر قیدوبند و تنگنای مفرط روایت؛ روایتی که در جست‌و‌جوی مفرّی است میان نیاز به حرف‌زدن و میل به سکوت. اِستِر دقایق زندگی‌اش و عواطف ژرفش را چند صد صفحه از ما پنهان می‌کند، و این‌گونه باعث می‌شود خواننده با پوست و گوشت و استخوان ازخودبیگانگیِ او  و بیزاری و بیگانگی‌اش از دیگران را احساس کند
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بچه آهو

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به بچه آهو

پست‌های مرتبط به بچه آهو

یادداشت‌ها

EllaheeHeydri

EllaheeHeydri

1404/2/14

        کتابش اول برام خیلی گنگ بود و لی کم کم رفتم جلو دیدم داره خیلی چیزا بهمون میگه انگار ی سفر روانکاوی رفته بودم به درون ذهن یکنفره دیگه...و جذاب بود از میانه وسط کتاب به بعد واقعا منو با خودش برد ..و میتونم بگم دوسش داشتم
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

مریم

مریم

1403/11/12

          اگر بخوام از این کتاب در یک جمله بگم می‌شه: یک مونولوگ خشمگین غیرخطی و وارونه در برابر روند همیشه یک‌طرفه‌ی زمان.
در شروع کتاب ما با زنی به اسم استر مواجهیم که خودش در مواجهه با از دست‌دادنی شروع به واکاوی گذشته می‌کنه. آیا این اولین از دست دادنیه که استر تجربه کرده؟ نه.
اما شکل واکاوی استر نشون می‌ده که اون داره در حضور دیگری‌ای که عشق رو براش به ارمغان آورده دست به این عریان‌سازی خودش می‌زنه.
استر که از صفحات اول می‌فهمیم چندان احساسات مثبتی رو در زندگی تجربه نکرده و همیشه یک آدم دور از دیگران و احساساتشون بوده. آدمی که اونقدر نسبت به همه‌چی خشمگینه و این خشم در تک‌تک کلماتش مشهوده و در طول این سال‌ها از کودکی تا به امروز که بازیگر تئاتره هنوز کهنه نشدن. استر اما حالا با عشق مواجه شده و عشق سخت‌ترین و سردترین آدم‌ها رو هم در برابر از دست دادن‌ها ضعیف و ناتوان می‌کنه؛ و از طرفی ارتباطت رو با بیرون از خودت اون‌قدر قوی جلوه می‌ده که تو می‌مونی با درونی که راهی جز رویارویی باهاش نداری.
استری که به خاطر نبود این حس نزدیکی با دیگران سالها نه فقط روی صحنه که در لحظه لحظه‌ی زندگی نقش بازی کرده حالا می‌خواد از حقیقت‌های زندگیش بگه. ما هم به عنوان مخاطب راهی جز اعتماد نداریم به این راوی اول شخص. چرا که از همون صفحات اول می‌خوایم این زن رو درک کنیم. می‌خوایم که بفهمیم چطور به اینجا رسیده و اگر هم کمی ساده‌دل باشیم می‌خوایم ببینیم آیا نجاتی در پایان هست؟
و اگر ما هم کمی مثل استر بخوایم از حقیقت‌ها بگیم باید اعتراف کنیم که نجاتی که در پایان داستان‌ها به دنبالشیم در حقیقت امید به امکان نجات خودمونه.
        

2

نازنین

نازنین

1404/3/30

          یادداشتی بر بچه آهو:
بعضی از نویسنده ها مسائل را بسیار با جزئیات و شاید بیش از حد لازم توضیح میدهند و توصیف میکنند که برخی خوانندگان این موضوع را دوست ندارند و البته که من از آن دست خواننده ها نیستم.
من عاشق جزئیات و توصیف تک تک فکر‌ها، حس‌ها و لحظه‌ها هستم.
در واقع دانستن اینکه چطور آن کار را انجام دادی و در حین انجامش به چه چیزی فکر میکردی چیزی است که من دوست دارم بدانم.
به نظر من این جزئیات هستند که در ذهنت میمانند و این جزئیات هستند که سبب نزدیکی تو با شخصیتی که میخوانی‌اش میشوند.
من کتاب‌هارا زندگی میکنم و با نویسنده و شخصیت ساختگی‌اش در کتاب دوستی میکنم و دوست دارم عمیقا بدانم که در ذهن او چه می‌گذرد و دنیا را چگونه می‌بیند.
این موضوعی بود که حین خواندن بچه آهو توجهم را به خودش جلب کرد و به نظرم ماگداسابو در «بچه آهو» به خوبی توانسته جزئیات را بازگو کند و تصویر دقیقی برای خواننده بسازد.
با کاراکتر اِستی در بچه آهو همذات پنداری می‌کنم؛ نفرتش را می‌فهمم و حتی صداقتش با خودش را تحسین میکنم.
گاهی مچ خودم را در حین خواندن گرفته‌ام که می‌خواسته‌ام گریه کنم. از شدت فوران احساس دلسوزی یا حجم نفرتی که به مانند اِستی در دل من هم وجود دارد؟ نمی‌دانم!
        

4