یادداشت مریم

مریم

مریم

1403/11/12

        اگر بخوام از این کتاب در یک جمله بگم می‌شه: یک مونولوگ خشمگین غیرخطی و وارونه در برابر روند همیشه یک‌طرفه‌ی زمان.
در شروع کتاب ما با زنی به اسم استر مواجهیم که خودش در مواجهه با از دست‌دادنی شروع به واکاوی گذشته می‌کنه. آیا این اولین از دست دادنیه که استر تجربه کرده؟ نه.
اما شکل واکاوی استر نشون می‌ده که اون داره در حضور دیگری‌ای که عشق رو براش به ارمغان آورده دست به این عریان‌سازی خودش می‌زنه.
استر که از صفحات اول می‌فهمیم چندان احساسات مثبتی رو در زندگی تجربه نکرده و همیشه یک آدم دور از دیگران و احساساتشون بوده. آدمی که اونقدر نسبت به همه‌چی خشمگینه و این خشم در تک‌تک کلماتش مشهوده و در طول این سال‌ها از کودکی تا به امروز که بازیگر تئاتره هنوز کهنه نشدن. استر اما حالا با عشق مواجه شده و عشق سخت‌ترین و سردترین آدم‌ها رو هم در برابر از دست دادن‌ها ضعیف و ناتوان می‌کنه؛ و از طرفی ارتباطت رو با بیرون از خودت اون‌قدر قوی جلوه می‌ده که تو می‌مونی با درونی که راهی جز رویارویی باهاش نداری.
استری که به خاطر نبود این حس نزدیکی با دیگران سالها نه فقط روی صحنه که در لحظه لحظه‌ی زندگی نقش بازی کرده حالا می‌خواد از حقیقت‌های زندگیش بگه. ما هم به عنوان مخاطب راهی جز اعتماد نداریم به این راوی اول شخص. چرا که از همون صفحات اول می‌خوایم این زن رو درک کنیم. می‌خوایم که بفهمیم چطور به اینجا رسیده و اگر هم کمی ساده‌دل باشیم می‌خوایم ببینیم آیا نجاتی در پایان هست؟
و اگر ما هم کمی مثل استر بخوایم از حقیقت‌ها بگیم باید اعتراف کنیم که نجاتی که در پایان داستان‌ها به دنبالشیم در حقیقت امید به امکان نجات خودمونه.
      
8

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.