یادداشت SeyedehZahra
2 روز پیش
کتاب برام عجیب بود. اوایل منو یاد یه داستان کوتاهی انداخت که تدی مجله ی داستان خوندم خیلی سال پیش. اسمش در آشپزخانه بود. در واقع مدل نوشتنش و توصیفاش منو یاد اون مینداخت. داستانهای کودکی منو یاد نیه توچکا انداخت. بعد تر هی یادآوری خاطراتش باعث شد یاد منظر پریده رنگ تپه ها بیفتم و الان که تموم شده حس میکنم شبیه گتسبی بود. ولی در نهایت به هیچ کدومشون شبیه نبود. مدل نوشتنش رو دوست داشتم گرچه اذیتم میکرد در عین حال چون همه چیز گنگ بود و خاطرات در هم و برهم و سخت میشد به هم وصلشون کرد. اما در نهایت نه خیلی دوسش داشتم نه ازش بدم میومد. ولی باید بگم از راوی بدم میومد و دلم براش میسوخت...
(0/1000)
SeyedehZahra
دیروز
1