معرفی کتاب سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند اثر بهنام باقری

سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند

سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند

بهنام باقری و 1 نفر دیگر
4.5
61 نفر |
39 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

18

خوانده‌ام

109

خواهم خواند

122

شابک
9786229554906
تعداد صفحات
408
تاریخ انتشار
1399/11/18

توضیحات

کتاب سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند، ویراستار مجتبی موحدیان.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند

نمایش همه

پست‌های مرتبط به سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند

یادداشت‌ها

فیلم ذهن ز
          فیلم ذهن زیبا باعث شد که این کتاب را بخوانم حقیقتاً هم کتاب، هم فیلم در جایگاه خودشان عالی بودند البته در فیلم شخصیت پردازی بهتری صورت گرفته و سیر داستانی بسیار زیبایی دارد و امید در آن موج می‌زند. اقتباسی که در فیلم صورت گرفته از کتاب بهتر و دل‌نشین تر است.

وجود انسان های مومنی چون آقای حسین بهاروند در عرصه علم نیاز واقعی هر جامعه است که با وجود علمی که دارد نیاز خود به مذهب را انکار نمی‌کند و خود را مدیون میهن‌ش می‌داند و برای کم‌ کردن رنج از انسان ها تلاش می کند. از همه مهم‌تر پشتکار این انسان ستودنی ست.
در موضوعات علمی به نوشتن مقاله یا کتاب قانع نمی‌شود و علوم را برای برطرف کردن نیاز ها کاربردی می کند.  نسلی از محققین را تربیت می‌کند حتی حواسش به کودکان و نوجوانان هست که با موضوعات علمی ارتباط برقرار کنند. 
شیوه تامین مالی رویان که بیان شد هم جالب بود به قول آقای کاظمی گدایی علمی و برطرف کردن  نیاز از راه امور خیریه، در حالی که اکثر افراد فکر می‌کنند رویان مرکزی دولتی ست.
جای چنین فیلم ها و کتاب هایی برای محققین و علمای علوم انسانی و علوم اسلامی خالی ست که مردم بیشتر با دستاوردها و نتایج کار علوم انسانی آشنا شود، علوم تجربی به دلیل ملموس بودن دستاورد هایش بیشتر برای مردم شناخته شده است اما حقیقت این است، کسی که برای روح و عقیده انسان ها تلاش می‌کند کمک بیشتری به بشر می‌کند تا کسی که جسمش را درمان می‌کند.
به طور معمول عکس ها در انتهای کتاب خاطرات قرار دارند اما در این کتاب عکس ها در کنار موضوعات مربوط شان آورده اند برای من عکس های آخر کتاب انگیزه ای برای تمام کردن کتاب هستند هر چند این کتاب خودش جذابیت کافی داشت.

        

0

          
دومین کتابِ تاریخ شفاهیِ پیشرفتِ انتشارات «راه یار» در بخش جهاد دانشگاهی، کتاب «سلول‌های بهاری» است. خاطرات تولید و توسعه دانش سلول‌های بنیادی به روایت «دکتر حسین بهاروند» با همت ستودنی آقای بهنام باقری در گفت‌وگو و نگارش کتاب. گنجینه‌ای ۴۰۰ صفحه‌ای در ۱۹ فصل خواندنی. فصولی با عناوینی که نشان از فضل و ادب راوی و نویسنده دارد. آقای دکتر حسین بهاروند که پدر دانش سلول‌های بنیادی ایران است، استاد و مؤسس پژوهشکده زیست‌شناسی و فناوری سلول‌های بنیادی پژوهشگاه رویان است که در سال ۱۳۸۲ توانست برای اولین بار در ایران سلول‌های بنیادی رویانی انسانی را تولید کند. فخر ایران است این لُر پاک نهاد و باغیرت. این وارسته‌ی دانشمند. این دیندارِ بی‌ادعا... .

وقتی تصمیم گرفتم برای این دفتر پربار و گوهر گرانبها یادداشتی بنویسم، هرچه تلاش کردم، نتوانستم. همین چند خط را هم به سختی نوشتم، البته با شوق و شور. یقین دارم خواندن کتاب توفیق می‌خواهد و ترویجش هم لیاقت. آخر آدم از کجای این کنزِ قیمتی رونمایی کند؟ از شخصیت شگفت راوی، این اندیشمند فرزانه، این لُر با همت، این مرد ساعی و جنگنده و سلیمانیِ عرصه‌ی علم‌وفناوری بگوید؟ از پیشرفت عجیب ایشان و سیر عالی علمی او؟ از دستاوردهای علمی و یافته‌های سلولی او؟ از مقام و افتخاراتش؟ از رویانِ رویایی؟ از کدامشان؟ مطلب که یکی دو تا نیست که آدم سرو ته حرف را سرهم بیاورد و حرفی بزند و تمجیدی کند و بگذرد.

این دفتر مفصل و خواندنی را با حوصله اگر بخوانیم، توشه و رهاورد خوبی نصیبمان می‌شود و در بسیاری از امور کاری، علمی، فرهنگی، اجتماعی و جهادی مایه‌های جالبی دستمان را پُر می‌کند. فرقی ندارد در کدام شأن و رشته باشید، هر که و هر چه و هرکجا باشید آقای بهاروند با سلوک خود برای راه شما چراغی است روشن و افروخته. چرا پنهان کنم شیفتگی خودم را به شخصیت عجیب و خواستنی دکتر؟ کاش دستم می‌رسید و تندیس این مرد کوه‌وار را در شهر شهر ایرانمان نصب می‌کردم!

خدا می‌داند مؤلف و راوی چه زحمتی برای این کتاب کشیده‌اند. خدا می‌داند چقدر زشت است در غوغای رسانه‌ای این روزگاران، این کتاب دیده نشود و به دست جوان‌ها نیفتد! خدا می‌داند که ما چقدر در تدوین و روایت تاریخ ِ اندیشه‌مان، در بیان عظمت انقلابمان، در ترسیم و رونمایی از دستاوردهایمان، در معرفی و شناسایی مفاخرمان و... لکنت و تنبلی و درجازدگی داشته‌ایم! خدا می‌داند ما چند تا مثل بهاروند عزیزمان داریم که گمنام و بی‌سروصدا دارند کار می‌کنند و سهمی از خبر و رسانه ندارند و آن‌وقت شومن‌ها و پوچ‌ها و مدعی‌ها و به‌دردنخورها و بی‌مایه‌ها دارند روزانه در ذهن و روان و جان ما جولان می‌دهند و حکمرانی و ترکتازی دارند! خدایا به ما رحم کن لطفا!

اگر بگوییم هر فصل از کتاب خودش مستقلاً کتابی است اغراق نکرده‌ایم. کتاب اگر ضرورت‌ها و اقتضائات نشر و کتاب‌سازی، مانعش نمی‌شد می‌توانست مثلاً دو هزار صفحه باشد و این اغراق نیست. حتی از مقدمه‌ی آقای بهنامِ باقریِ با همت و مقدمه‌ی راویِ با دقت هم به سادگی نمی‌توان عبور کرد. خواندن این کتاب حتما فراغت می‌خواهد. حوصله می‌خواهد. یک صفحه‌اش را هم نمی‌شود سرسری و طوطی‌وار خواند.

شگفتی کتاب از همان ابتدا نمایان است. زندگی دکتر عزیز در حال‌وهوای کودکی، تربیت دینی خانواده‌ی او، خانواده‌دوستی‌اش، اهمیت حلال و حرام، شوق وافر و کمی عجیب و دیوانه‌وار دکتر به آموختن، به‌ویژه زیست‌شناسی و جنین‌شناسی، روحیه‌ی جنگنده و جسارت ستودنی او در مواجهه با موانع و مشکلات، ریسک‌های پُرخطر او، سماجتش، صداقتش، صبرش، متانش، صفایش، رقّت قلبش، توکلش به خدا و اعتقادش به حضرت زهرا(س) و امام رضا(ع) و نماز و دعا، روحیه‌ی کنجکاوی و علم‌آموزی او، طبع لطیف و ادبی او، قناعتش به ضروریات زندگی، تحمل کمبودها، بی‌خوابی‌ها، و... خیلی مطالب ریز و درشتِ دیگر از شخصیت ایمانی و انسانی و علمی آقای بهارِ دوست‌داشتنی، در این کتاب نمایان است. شما با تورق کتاب، هم شیفته‌ی علم و توان او می‌شوید و هم به بُن‌مایه‌های دانش و بینش او افتخار می‌کنید و هم محو شخصیت ایشان می‌شوید. این‌ها نه اغراق، که احساس شعف و شوقِ منِ خواننده است. در مقابل او از کسالت، رکود و بی‌چارگی خودم بارها خجالت کشیدم. کسی که برای آموختن سر از پا نشناسد و از شاگردی عارش نیاید و رنج را به جان بخرد و از پا ننشیند و... خدا هم جان و دل او را بهاری و دستش را پر می‌کند و نامش را بلندآوازه.

در «سلول های بهاری» روایت‌ها با ترتیب و حوصله جلو می‌روند. مستندات عالی، کافی و دقیق است. عکس‌های مرتبط با مباحث به‌همراه توضیح کوتاه، پاورقی‌های به‌موقع و مناسب، توضیح اصطلاحات علمی و تخصصی، معرفی افراد و مکان‌ها و کتاب‌ها و از همه مهم‌تر ذهن دقیق، لسان صادق، دهان گرمِ راوی، شعر و ادب و آیه‌های به کار رفته در خلال روایت‌ها کتاب را تبدیل کرده است به یک

گنجینه‌ی علمی، اخلاقی، تربیتی، ادبی و... . همین حوصله و دقت نظر و نشستن به پای این پروژه، کتاب را ویژه و قیمتی کرده است. آنها که سودای تولید چنین آثاری دارند باید سبک تحقیق، نگارش و نهایی‌سازی این تیپ کتاب‌ها را حتما مدنظر قرار دهند.

این نکته را فراموش نکنیم که این رویان بود که از حسین بهاروند، پدر علم سلول‌های بنیادی را ساخت. مجموعه‌ی پُرافتخار رویان، راه پرافتخاری را آغاز کرده است که تازه این یکی از ثمرات و دستاوردهای اوست. یاد آن اندیشمند والاگوهر آقای دکتر کاظمی آشتیانی به خیر که علمدار و طلایه‌دار این راه نورانی و پرافتخار بود.

از اساتیدی که بر سیر علمی و شخصیتی دکتر بهاروند مؤثر بوده‌اند، از پدرو مادر او، از همسر دانشمند و فرهیخته‌ی او، از مسؤلان باهمت و جسارت که راه را هموار کرده‌اند، از مقالات و افتخارات و سفرها و جلسات دکتر، از جزئیات و خاطرات شیرین و حتی اندوه‌بار ایشان در این کتاب به شایستگی نام برده و توضیح داده شده است.

نشد و نتوانستم آن‌چنان که شایسته است توصیفی از این کتاب ارائه بدهم. حقیقت این است که به قدری دُرّ و گوهر دارد این کتاب که نمی‌توان همه‌اش را دید و جمع کرد و توصیف کرد. اگر دستتان می‌رسد کتاب را به مسؤلین برسانید، به مجامع دانشگاهی، به پژوهشکده‌های علمی و فنی و تحقیقاتی مخصوصا دانشجویان همین رشته، به حوزه‌های علمیه حتی، به مدارس، به بچه‌هایتان، دخترها و پسرها، نوجوان‌های مشتاق، جوان‌های عزیز و هر آنکس که راهی می‌جوید و جریانی می‌خواهد و آرزوهای بلند و بزرگ دارد.

این کتاب، خودش یک نمونه‌ی جالب و الگوی مناسب برای پروژه‌های تحقیقاتی است. کاری شاخص و ماندگار در حوزه‌ی تاریخ شفاهی انقلاب و دستاوردهای آن. بارک الله و احسنت به بچه‌های مؤسسه خاکریز ایمان و اندیشه و آقای بهنام باقری هنرمند و خوش‌قلم و درود به راه‌یاری‌های عزیز که گل کاشته‌اند.
        

0

نسترن

نسترن

1402/5/14

        بسم اللّٰه الرحمن الرحیم .

بهارِ جان

نشستم کتاب بهاروند را خواندم... کیف کردم،رویا بافتم،حسرت خوردم،اشک ریختم،ناراحت شدم،با شادی هایش شاد شدم،ذوق کردم...

بهاروند آدم عجیبی بود؛

داستان زندگی اش از این داستانهای خواندنی ست...از آلاسکا آلاسکا رسیده بود به سلولهای بنیادی!!!

باورم نمیشد در کودکی همچین کارهایی میکرده؛بدون اینکه نیازی به آن پول داشته باشند می رفته کار میکرده،از دست فروشی گرفته تا آلاسکا و  کار های جمع و جور دوران دانشجویی اش.

برای همین که دستشش پیش آقا(به بابایش میگفت آقا)دراز نباشد..

اینجایی که تعریف میکرد میرفتم دو سه کیلومتر دور از خانه درس میخواندم برایم بسیار جالب بود،یا از برکت کتابخوانه ها میگفت؛کتابخوانۀ کانون پرورش فکری.

دانشگاه قبول که شد،شیراز که رفت...عشقِ جنین شناسی.عطش یادگرفتن.خیلی دلم می خواست جای بهاروند بودم...

ارشد و دنگ و فنگ هایش و در آخر مقصدِ دلنشین رویان...

بهتر است بگویم هویتش رویان.دلم می خواست برای من هم یک همچین جایی می‌بود که تمام وقتم را برایش می‌گذاشتم..خودم را وقفش میکردم..در مسیرِ «رساندن جمهوری اسلامی به جایی که بتواند علم بفروشد»...

نماز استغاثه به حضرت زهرا آن هم در حرم امام‌رئوف برای سه‌خواسته :پروانه،رویان،دفاع پایان نامه!

این علقه های دینی اش مرا مجذوب او میکند،بهاروند برایم ملموس تر شد،از رفیق و همراه بابا سعید رسید به بهارِ بابا سعید!

آن ده هزار صلوات!!و سجده هایِ شکر .

بگذارید بقیه اش را در خودِ کتاب بخوانید.

مربوط به اوایل بهمن ۱۴۰۱ :)

*بابا سعید:شهید سعید کاظمی آشتیانی

#سلولهای_بهاری
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

          کتاب سلول‌های بهاری روایت زندگی آقای دکتر حسین بهارونده از کودکی تا حال حاضر. 

آقای دکتر بهاروند از افراد اصلی در جریان پیشرفت‌های پژوهشگاه رویان در زمینهٔ سلولهای بنیادی بودن. فهرست کارها و افتخاراتشون رو بخوام بگم دیگه این متن خییییلی طولانی میشه! غیر از اولین بودن در چندین مورد در ایران، چندین جایزهٔ ملی و بین‌المللی هم کسب کردن (مثلا عنوان یکی از بیست فرد تأثیرگذار سلول‌های بنیادی در سطح دنیا در سال 96).

حالا این‌ها در برابر صمیمیت و عشقی که تو این کتاب جریان داره هیچی نیست! در جریان خوندن این کتاب بارها از ته دل شاد شدم و لبخند زدم و بعضی جاها بغض کردم و اشکم جاری شد...
این کتاب یه مصداق واقعی و زیبا از زندگی یه جهادگر علمیه که همزمان ایمان به خدا درش موج می‌زنه. صحنه‏های زیبا و دوست‌داشتنی کودکی، ارتباط با پدر و مادر و خویشاوندان، تلاش خستگی‌ناپذیر و عاشقانه در راه رسیدن به قله‌های علمی، توصیف سختی‌های زندگی و صحنه‌های از دست رفتن عزیزان، همه بسیار زیبا بود.

در این کتاب مردی توصیف شده که عاشق علم‌آموزیه و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنه ولی تک‌بعدی و خشک نیست و استفاده‌ جا به جایی که از شعر می‌کنه گوشه‌ای از روح لطیفش رو به نمایش گذاشته.

این کتاب رو به هر کس که می‌خواد بیشتر از روزمره‌‌ها زندگی کنه و برای خودش اهداف بزرگ در نظر گرفته پیشنهاد می‌کنم و البته به هرکس که دنبال یه روایت دلنشین و حال‌خوب‌کن از زندگی می‌گرده :)
        

3