بریده‌ای از کتاب سلول های بهاری: تاریخ شفاهی سلول های بنیادی به روایت: پدر علم سلول های بنیادی ایران؛ دکتر حسین بهاروند اثر بهنام باقری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 180

مرد بیگانه به آواز بلند می‌گوید آی مردم چه کسی غم دارد؟ غم او را بخرم هیچ‌کس حرف نزد، هیچ‌کس زمزمه‌ای ساز نکرد نه بدان روی که غمگین کم بود، یا که اصلا گم بود بل بدان روی که هر‌کس در دل، به بیانی با تمسخر می‌گفت چه کسی ثروت آن را دارد که چنین غم‌ها را که بزرگند و سترگ بخرد از مردم؟ مرد بیگانه بپنداشت غلط که همه خوشحالند رفت تا جای دگر غم بخرد

مرد بیگانه به آواز بلند می‌گوید آی مردم چه کسی غم دارد؟ غم او را بخرم هیچ‌کس حرف نزد، هیچ‌کس زمزمه‌ای ساز نکرد نه بدان روی که غمگین کم بود، یا که اصلا گم بود بل بدان روی که هر‌کس در دل، به بیانی با تمسخر می‌گفت چه کسی ثروت آن را دارد که چنین غم‌ها را که بزرگند و سترگ بخرد از مردم؟ مرد بیگانه بپنداشت غلط که همه خوشحالند رفت تا جای دگر غم بخرد

9

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.