حدود چند سال پیش فکر می کنم جزو اولین نفراتی بودم که کتاب تازه چاپ شده اش را خواندم
آن زمان دانشجو بودم و در ذهنم پر از ایده و انگیزه
شیرینی خواندن کتاب هنوز زیر زبانم بود که دنیا چرخ زد و در قامت یک معلم کتاب را به دانش آموزانم معرفی کردم و خودم هم برای بار دوم کتاب را خواندم
دانش آموزانم از آن درس خوان های با انگیزه ای هستند که مطمئنم گره های کشورم در آینده نزدیک به دست آن ها باز می شود
برای همین تصمیم گرفتم این مدل کتاب ها را به آن ها معرفی کنم تا مسیر درس خواندن و پیشرفت علمی و هدف گذاری برایشان روشن تر شود و محکمتر قدم در راه پیشرفت کشور بگذارند
و اما کتاب...
هر بخش از کتاب داستان یکی از اعضای شرکت را روایت می کند از خاطرات دانش آموزی، دانشجویی تا تاسیس شرکت
هیچ وقت فکر نمی کردم دوربین هایی که هر روز بی تفاوت از کنارشان عبور می کنیم چنین گذشته جذابی داشته باشند
اما از این بعد دوربین ها برای من نشانه تلاش اند و ناامید نشدن و یک کار تیمی قوی ...
و نکته آخری که در این کتاب نظر مرا به خود جلب کرد آدمهایی بودند که راه را برای این جوان ها باز کردند این آدم ها شاید تعدادشان کم باشد اما همه جا هستند چه درمقام یک مسوول دولتی چه یک سرمایهگذار و حتی یک معلم... وما عجیب به این ادم های خوب در اطرافمان نیاز داریم
و ما برای پیشرفت کشور عجیب به این آدم های خوب نیاز داریم