معرفی کتاب خواهرزاده جادوگر اثر سی. اس. لوییس مترجم پیمان اسماعیلیان

خواهرزاده جادوگر

خواهرزاده جادوگر

سی. اس. لوییس و 3 نفر دیگر
4.0
50 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

85

خواهم خواند

14

شابک
9789644178566
تعداد صفحات
1,056
تاریخ انتشار
1394/6/30

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در جلد حاضر از مجموعۀ «نارینا»، «دیگوری»، پسری که نزد خاله و دایی اش زندگی می کند، به «پالی» دختری در همسایگی آنها، می گوید دایی اش «اندرو»، دیوانه است و گویی رازی در سینه دارد. دایی اندرو که جادوگر است، پالی را فریب می دهد که به حلقۀ جادویی دست بزند؛ پالی با دست زدن به حلقه ناپدید می شود. دیگوری نگران پالی می شود و به جست وجوی او می رود. آن دو یک دیگر را در «نارینا» می یابند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

خواهرزاده جادوگر

تعداد صفحه

30 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به خواهرزاده جادوگر

یادداشت‌ها

        شروعی از طلوع یک آفتاب 

تا به‌حال به این فکر کرده‌اید که ستاره‌ای مثل خورشید چگونه برای اولین بار طلوع می‌کند؟ آرام‌آرام از پشت کوه‌ها بیرون می‌آید و برای اولین بار به دنیایش لبخندی گرم و پرنور می‌زند. خورشید نارنیا نیز همین‌گونه طلوع کرد. بی‌سر و صدا بیرون آمد و کم‌کم همه‌جا را روشن کرد. ابتدا روی یال شیری تابید که با آواز و غرشش داشت همه‌چیز از نو می‌رویید. بله، این شروع ماجراهای نارنیا و افسانه‌های متعددش بود. 

خواهرزاده جادوگر شروعی از مجموعه هفت جلدی ماجراهای نارنیا اثر سی اس لوییس است. این کتاب ماجرای چندان زیاد و پرکششی ندارد چون تنها ماجرای بنیان‌گذاری نارنیا را روایت کرده و حتی به گفته خود نویسنده بهتر است از جلد شیر و کمد و جادوگر مطالعه این هفت جلدی را شروع کنیم. اما اگر برطبق تاریخ پیش برویم خواهرزاده جادوگر اولین اتفاق است. 

اولین نکته درباره این کتاب، توصیف‌های آن است. به‌دلیل اینکه در دنیای حقیقی ما جایی به اسم نارنیا نداریم و طبیعتا همه‌چیز تنها در ذهن نویسنده روی می‌دهد توصیف‌ها اصولا نقش مهمی در اینجور داستان‌ها یا همان داستان‌های فانتزی دارد؛ که البته نویسنده به خوبی از عهده آن برآمده است. به‌خوبی می‌توان همه‌چیز را در داستان دید، شنید و بویید. یکی از مثال‌های خوب این نکته نیز قسمتی است که نارنیا داشت به‌وجود می‌آمد. گویی ما نیز همراه با شخصیت‌ها به تماشای آن صحنه نشسته‌بودیم.

درباره شخصیت‌پردازی نیز باید بگویم که من تمامی شخصیت‌ها را می‌شناختم. درست است که کتاب چندان طولانی نبود و اگر بخواهیم خیلی کلی حساب کنیم ماجراهایش در یکی دو روز بیشتر اتفاق نیفتاد؛ ولی در همین مدت کم رفتار تک‌تک آنها برای خواننده عادی بود. مثلا شخصیتی مثل اسلان که در چند فصل آخر کتاب آمد همان حسی را به ما القا کرد که در دل دیگوری شخصیت اصلی پدید آمده‌بود. یا ما نیز اندازه پلی از ساحره متنفر بودیم. یا اینکه به‌اندازه تمام شخصیت‌ها از دست دایی اندرو حرص می‌خوردیم. این نشان‌دهنده ی شخصیت‌پردازی دقیق کتاب است.

دیالوگ‌ها نیز واقعا عالی نبودند. آزاردهنده‌ترین قسمتش هم محاوره نبودن آن است. همچنین دربعضی از قسمت‌ها نیز دیالوگ‌ها حالت گنگ و عجیبی پیدا می‌کرد که می‌توانیم بگوییم بخاطر ترجمه است. اما تقریبا حالت کلی‌شان متوسط بود.

کشش داستانی کتاب هم خوب بود. البته اگر بخواهیم با باقی جلدهای کتاب یا کتاب‌هایی در همین مضمون مثل هری‌پاتر یا خوب‌های بد، بدهای خوب مقایسه کنیم کشش کمی داشت. هیجان کلی صحنه‌ها نسبت به این کتاب‌ها روی دو و صحنه‌های حساس نهایتا روی شش بودند. البته دلیلش هم این است که این کتاب معرفی دنیای نارنیا بود و اصلا اول باید کل جلدها را تمام کرد و بعد این کتاب‌ها را خواند. ولی به عنوان یک معرفی کشش خوبی داشت.

درآخر می‌خواهم بگویم سفر کردن در دنیای افسانه‌ها و موجودات جادویی همیشه جذاب است. شما هم اگر می‌خواهید همراه دیگوری شاهد پدید آمدن دنیای نارنیا باشید و در جلد بعدی‌اش با لوسی از کمد به نارنیا برگردید این کتاب را به شما توصیه می‌کنم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10




بسم الل
          


بسم الله الرحمن الرحیم

بلعیدمش! درست همونطور که شایسته‌ی قصه‌ی دوره‌ی کودکیمه.

نمی‌دونم نارنیا چه زمانی پخش شد، اما اولین باری که چشمم بهش خورد شب از نیمه گذشته بود،زمستون بود و تنها نور اتاق از تلوزیون میومد. من به مادرم که به اسلان زل زده بود زل زدم و ذهن بچگانم نتیجه گرفت که هر آنچه مادر می بیند خوب است. و فراتر از خوب بود.
پس منم عاشق اسلان شدم.
 خب طبیعیه وقتی به دستم رسید فوری شروع به خوندنش کردم و اصلا خجالت نکشیدم از اینکه دارم برای یه داستان بچگونه کلی ذوق و احساس به خرج میدم.

پ‌ن¹:کتاب بسیار بسیار ساده و روون نوشته و ترجمه شده( درست مناسب بچه‌ها) . اولش می‌گفتم ای بابا، اینکه شبیه نارنیایی که من می‌شناسم نیست. اسلان کجاست پس؟

پ‌ن²:داستان هر چه جلوتر می‌رفت بیشتر غرقش شدم و با خودم گفتم شاید جلد بعدی بیاد ، در نتیجه کلا فراموشش کردم و به همون داستان که به نظرم بچگونه میومد اکتفا کردم. اما دیدم هر چی می‌ره جلوتر مرموز تر و ترسناک تر میشه.
و درست جای که توقعش رو نداشتم یهو جاجانگ! اسلان پیداش شد.

پ‌ن³:دو سوم اول کتاب مقدمه‌ چینی این بود که اصلا نارنیا چطور به وجود اومد تمام اون قشنگیایی که ما تو بچگی بهش دل‌باختیم از کجا سرو کله‌شون پیدا شد.
پ‌ن⁴:خب اگه خباثت دایی اندرو نبود هرگز شاهد چنین چیزی نبودیم، با اینکه بدم میاد ازش و چشم دیدنش رو ندارم ولی یه تشکر خشک و خالی بهش بدهکاریم😒(مردک جاه‌طلب پریشان مغز)

پ‌ن⁵:پُلی خیلی عاقل تر از دیگوری بود، یعنی من اگر موی کندم یا جیغی کشیدم همش از صدقه سر دیگوری و تصمیمات هیجانیش بوده، بعد نیم وجب بچه با الگو گرفتن از دایی‌ش برای ما نطق میکنه که زنان چنین اند و چنان اند
( نامبرده بعد از هر سخنرانی غرایی که می‌کرد در یک چاه می افتاد)

پ‌ن‌⁶:بدید بچه‌هاتون بخوننش، مفاهیمی مثل صداقت،وفای به عهد، گول شیطون رو نخوردن، اگر گولش رو خوردیم مرد باشیم گردن بگیریم اشتباهمونو جبران بکنیم و ادب و تواضع یاد می‌گیرن.

پ‌ن⁷:آقا خلاصه که خیلی تر تمیز بود، اولاش ممکنه خسته شید اما اخراش چنان ضرب‌آهنگ تندی به خودش می‌گیره که بیا و ببین( کلا نویسنده جماعت آخر داستان یادش میوفته باید کارو جمع کنه)

پ‌ن⁹: به نظر من نارنیا هم به نوعی اقتباسی از پیدایش آدم و حوا و شروع دنیاست. برای مثال وقتی شر وارد نارنیا شد فقط ۶ ساعت از خلقتش گذشته بود و من یاد شش روز زمانی افتاده که خدا صرف خلقت کرد. یا مثلا یه درخت سیب داشتیم  که جاودانگی میده اما اینبار حوا نبود که اون رو خورد، شاید فکر کنید آدم خورد ولی اونم بچه خوبی بود نخوردش‌ . می پرسید کی خورد؟
فقط خدا می‌دونه.
کلا نمادهای مذهبی زیاد داره که پسندمه🤌 

پ‌ن⁸:ترجمه خوب بود، صحافی خوب بود،کیفیت جلد خوب بود،اسلان چه ابهتی داش.. نه اینو نباید اینجا میگفتم🌚


بخونید دیگه،خوشتون میاد
        

40

          پس از مدتی شاید طولانی دوری از فضای فانتزی، اولین جلد از مجموعۀ نارنیا را شروع کردم. یک‌نفس خواندمش. پس از خواندن، گویی از یک سفر دور و دراز بازگشته بودم. مدت‌ها بود که پرندۀ خیالم، زمین‌گیر شده بود. اما پس از خواندن این کتاب، حس می‌کنم دوباره آزاد شده است. توی دنیای خودم، حالت روحی خوبی نداشتم، اما وقتی به نارنیا و دنیای چارن و جنگل بین دنیاها رفتم، دیگر خبری از دنیای خودم نبود. می‌توانستم مدتی بهش فکر نکنم. همراه پلی و دیگوری ماجراجویی جذاب و نسبتا کوتاهی را تجربه کردم. اسلان را دیدم و باقی ماجرا. حالا که از این سفر بازگشته‌ام و چند ساعتی هم از آن نگذشته است، دردهای دنیای خودم کمتر آزارم می‌دهند، چندباری هم یاد ماجراجویی دیشبم همراه پلی و دیگوری افتادم و لبخندی روی لبانم آمد. شاید هم همیشه نجات‌دهنده توی آینه نیست، گاهی یک کتاب ما را به یک ماجراجویی فرامی‌خواند، گاهی یک ماجراجویی در یک دنیای دیگر، از ما انسانی قوی‌تر می‌سازد، بدون اینکه روی زمین خودمان، یک متر جابجا شویم.
        

25

          این جلد درواقع تاریخچه و شیوه پیدایش نارنیا است. اینکه اون پروفسور در جلد شیر کمد ساحره کیه، خود ساحره کیه، کمد از کجا اومده ، همه اینها در این جلد مشخص میشه. در یک مدل خوانش، چون این جلد تاریخچه پیدایش نارنیا رو میگه، اون رو جلد اول شماره گذاری می کنند اما به ترتیب نوشته شدن کتاب، این کتاب جلد یکی مونده به آخره. درواقع بعد از طرح همه قصه ها، ما تاریخ پیدایش نارنیا و در جلد آخر سرنوشت نهایی نارنیا رو میخونیم.

من به ترتیب نوشته شدن کتابها خوندم، یعنی به این ترتیبی که نشر قدیانی شماره زده نخوندم، و بسیار راضی ترم چون دو جلدی که از همه جذاب تره رو آخر خوندم. به نظر اگه بر طبق شماره ها میخوندم، اونوقت احتمالا ادامه نمی دادم چون جلد اول میشد این کتاب که خیلی جذابه، بعد هی از جذابیت داستانها کم میشد. 

درواقع شیر کمد و ساحره کودکانه ترین جلده و هرچه جلوتر میریم، قصه، تبدیل به داستان میشه و نمادها به شدت افزایش پیدا میکنه. خواهرزاده جادوگر و آخرین نبرد، پر از نمادهای جالبن و به نظر من جاشون همینجا یعنی به عنوان دو کتاب آخر عالیه.
        

3