"بازی های میراث"
-آشناییام: اولین بار این کتاب رو دست رفیقم دیدم و با تشویق و ذوق بی حد و اندازه ایشون، بالاخره گرفتمش!(و بله باز هم کتابفروشی حوض نقره.)
-تحلیل محتوا: اوکی یه شب خیلی یهویی ساعت ۲ نصفه شب شروع به خوندنش کردم و ۱۵۰ صفحه رو خوندم! ولی بذارین صادقانه بگم که اصلاً نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و منتظر یه ریویو پر از نقد و ناسزا براش بودم🤝...
ولی بعدش که معما ها کم کم شروع به شکل گرفتن کردن و روند کتاب اوج گرفت دل من هم نرم تر شد.
پ.ن¹: حدوداً اواسط کتاب انقدر معما های ریز و درشت فضای ذهنم رو اشغال کرده بودن که دیگه راست و چپم رو هم تشخیص نمیدادم/ سرعت کتاب بد نبود ولی گاهی خیلی کند میشد.
پ.ن²: کتاب کاملاً تینیجری بود و پسند نوجوون هایی مثل من🤭؛ پر از مثلث های عشقی، پسرای جذاب، و یه شخصیت اصلیِ دخترِ خیلی باهوشِ فضایی زاده!
پ.ن³: از شخصیت پردازی خوشم اومد، طوری که هیچکدوم شبیه هم نبودن و حرفی واسه گفتن داشتن، خودمونی تر بگم، بالاخره هر دختری از بین خوشگل بلا های هاثورن، تایپشو پیدا میکرد- ولی خب نمیدونم چرا نقطه ضعفاشون انقدر دور و کوچیک بود، درسته میلیاردرن ولی خب آدمن دیگه، مگه نه؟-
پ.ن⁴: چیزی که خیلی دوست داشتم احساسات و افکار ایوری در راه رسیدن به اون ثروت و قدرت بود، طوری که میتونستم بفهمم ۱ شبه میلیاردر شدن یعنی چی.
پ.ن⁵: و اما بزرگترین ضعف کتاب، عاشقانه هاش!(رسماً مثل رمان های واتپد بود.)
اسپویل!
عشق و شیطنت بین ایوری و جیمسون رو با اکراه میپذیرم، ولی اون جایی دارک شد که ایوری بعد از کمی بی توجهی دیدن از طرف جیمسون، سمت و سوی قلبش رو خیلی راحت به طرف گریسون تغییر داد؟ منظورت چیه؟ یعنی انقدر ساده و عادیه همچین کاری؟ و بدتر از اون هم اینکه ایوری نقش جانشین امیلی رو داشت، امیلی لاکلین ۱۸ اکتبر مرد و دردشو واسه برادران هاثورن مخصوصاً جیمسون و گریسون گذاشت. ۱ سال بعدش ایوری کایلی گرمبز متولد ۱۸ اکتبر وارث توبیاس هاثورن شد و جای امیلی رو گرفت و تو دل جیمسون و گریسون حسابی جا گرفت!!!
پ.ن⁶: امیلی شخصیت جالبی داشت و مرموز ترین کارکتر این کتاب بود، ولی با این حال منطق بعضی کاراشو نمیفهمم،
اسپویل!
همونطور که زندگی رو واسه خواهرش ربکا و برادران هاثورن و حتی ایوری سیاه و سخت کرد، به همون نسبت هم محبت خودشو تو دل همشون جا کرد! طوری که انگار امیلی همه چیز بود و بقیه هیچ... امیلی صد بود و بقیه صفر...( خواهر بسیار سایکو و خودخواه بود!)
پ.ن⁷:بخش معمایی کتاب که غالب هم بود دوست داشتم و منو تا آخر نگه داشت، جالب این بود که جواب خیلی هم دور و سخت نبود، و ارتباط بین شخصیت ها هم شگفت انگیز بود!(همه با هم فامیل دور بودن🗿.)
پ.ن⁸: الگزندر خیلی باحال و بامزه ستتت!
●آیا این مجموعه رو ادامه میدم؟ از اونجایی که خیلی هم برام ناامیدکننده نبود و در حال حاضر یه چرخه ناتموم توی ذهنم ایجاد شده، بله!
●آیا این مجموعه رو توصیه میکنم؟ جواب قطعی ندارم، چون خیلی سلیقه ایه، اما به دختر خانوم های تینیجر، بله!
●آیا از خوندن این مجموعه لذت بردم؟ با وجود رفیقم و خوندن بخش های عاشقانه با بغل دستیم سر کلاس، بله!(از شما چه پنهون فهمیدم معلم عربیم یکی از بزرگترین فن های این کتابه🤣.)
-امتیاز: ۳/۵ از ۵