ریحانه رمضانی

تاریخ عضویت:

اسفند 1403

ریحانه رمضانی

بلاگر
@Ryhnn

249 دنبال شده

177 دنبال کننده

                『هو النور』
🎓 فارغ‌التحصیل بیوتکنولوژی
📚 دل‌بسته‌ی دنیای ادبیات کلاسیک
 INFJ✨️
🚶‍♀️ در حال کوچ کردن از گودریدز...

              
www.goodreads.com/user/show/141437083-reyhaneh-ramezani
Whispersofwrittenwords
ryhnnrmz

یادداشت‌ها

نمایش همه
        『هو النور』
تا به حال شده است کسی شما را برای خواندن رمان قضاوت کند؟ اشخاصی که نگاهی از بالا به پایین به شما می‌اندازند و می‌گویند که "اهل رمان خواندن نیستند."
خوشا به حال‌شان ولی کاش ما را به حال خود واگذارند و وقت و بی‌وقت اظهار نظرهای بی‌مورد نکنند و بگذارند ما در دنیای قصه‌های خود بمانیم.
ما انسان‌ها در یک کشور، یک شهر، یک خانواده و تاریخ به خصوص به دنیا می‌آییم. ممکن است امکان دیدن کشورهای بسیار را نداشته باشیم و قطعا امکان دیدن تاریخ‌ها و دوره‌های مختلف را نداریم؛ چند لحظه صبر کنید! فکر کنم داریم. چجوری؟ کتاب! کتاب! کتاب!
با کتاب‌ها، قصه‌ها، افسانه‌ها و داستان‌ها هر چند استعاری؛ امکان زیستن در بین انسان‌های بی‌شمار، کشورهای گوناگون، دوره‌های متفاوت، عصرهای متنوع و.. را داریم. 

چطور می‌توان تنها به یک زندگی کفایت کرد وقتی می‌توانیم با کتاب‌ها زندگی‌های بی‌شماری را تجربه کنیم.

در این کتاب صحبت‌های آقای خامنه‌ای را در باب کتاب جمع‌آوری کرده‌اند و در میان صحبت‌های ایشان به خوبی به لزوم قصه‌خوانی و قصه‌نویسی اشاره شده است. ایشان به زیبایی در صحبت‌هایشان به این نکته اشاره کرده‌اند که تاریخ روزگاران متفاوت را با قصه بهتر می‌توان درک کرد و ملموس یافت.

ایشان درباب کتاب صحبت‌های متنوع و بی‌شماری داشته‌اند و اگر این کتاب به‌روزرسانی شده و صحبت‌های ایشان را ده سال اخیر نیز جای بدهند، عالی می‌شود.

به قول ایشان کاش نویسنده‌ای به‌مانند ویکتور هوگو پیدا می‌شد و روزگار مردم در این دوران را به نگارش درمی‌آورد. قصه‌ی این مردمِ همدل، شجاع و باغیرت واقعا خواندنی‌ است.
-شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
      

27

16

        『هو النور』
"شاید خنده‌هات شکسته‌ان، نه خودت. شاید یکی اون‌ها رو شکونده."
آخر آقای بکمن، چه می‌کنی؟ این همه آدم راجع به افسردگی می‌نویسند، صحبت می‌کنند و سخنرانی می‌کنند. چرا هیچ‌کدام چنین اثری بر قلب آدم نمی‌گذارند؟ بکمن با قلم جادویی خود به احساسات جان می‌بخشد و به آن‌ها شخصیت می‌دهد تا ملموس‌تر شوند.

گویی بکمن قلب و مغز خود را بیرون آورده است، با عنصر تخیل ترکیب کرده و به تو می‌گوید: "من درکت می‌کنم."
در این حین، در غالب یک شخصیت خیالی چیزهایی را می‌گوید که تا مدت‌ها در ذهنت می‌ماند. شاید هم برای من، کتابی درست در زمانی درست‌تر بود.

"شاید او برای اولین بار بخندد. یا بارها و بارها جوری بخندد انگار که بار اول است. خنده‌هایی که انگار کسی خیلی خیلی وقت پیش بر زمین جنگلی _ تکه‌تکه‌شده _ پس از طوفان بازیافته و آن را با خودش به خانه آورده و تیمارش کرده تا آن‌قدر قوی شود که بازگردد به طبیعت."

تک‌تک جملات کتاب را با بغض خواندم. کتاب کوتاهی است که در یک نشست نیم ساعته خواندنش تمام می‌شود، اما من هر صفحه را چندین و چند بار خواندم. به خود آمدم و دیدم کل کتاب نشانه‌گذاری شده است. احساس می‌کنم با قرار دادن فقط دو قسمت از متن کتاب در حقش اجحاف کرده‌ام، اما اگر می‌خواستم قسمت‌های موردعلاقه‌ام را بگذارم باید کل کتاب را قرار می‌دادم. دوست دارم در آینده نسخه فیزیکی‌اش را بخرم و بارها و بارها بخوانمش. مطمئنم تبدیل به کتابی شد که قرار است به عزیزانم هدیه‌اش کنم. 

از صمیم قلب دوست دارم انسان‌های بیشتری این کتاب را بخوانند. 🌟
_شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳
      

18

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.