معرفی کتاب خواهرزاده جادوگر اثر سی. اس. لوییس مترجم پیمان اسماعیلیان

خواهرزاده جادوگر

خواهرزاده جادوگر

سی. اس. لوییس و 4 نفر دیگر
4.1
59 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

100

خواهم خواند

22

شابک
9644178491
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
1397/6/3

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در جلد حاضر از مجموعۀ «نارینا»، «دیگوری»، پسری که نزد خاله و دایی اش زندگی می کند، به «پالی» دختری در همسایگی آنها، می گوید دایی اش «اندرو»، دیوانه است و گویی رازی در سینه دارد. دایی اندرو که جادوگر است، پالی را فریب می دهد که به حلقۀ جادویی دست بزند؛ پالی با دست زدن به حلقه ناپدید می شود. دیگوری نگران پالی می شود و به جست وجوی او می رود. آن دو یک دیگر را در «نارینا» می یابند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خواهرزاده جادوگر

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به خواهرزاده جادوگر

خواهرزاده جادوگرشیر، ساحره و کمد لباساسب و پسرک او

یادداشتی مشترک برای مجموعه ۷جلدی #نارنیا

9 کتاب

شیر، ساحره و کمد لباس جادو، زمان و موعود این سه کلمه. یعنی جادو و زمان و موعود ترکیباتی هستند که معمولا در هر رمان یا فیلمی که قرار است ضد الهی نوشته شود موجود هستند. حالا یا هر سه که چه بهتر یا دو تا و یا حداقل یکی از اینها مثلا رمان و فیلم هری پاتر که هر سه را با هم یک جا داشت مجموعه هفت جلدی نارنیا هم از مجموعه کتاب هایی است که همه اینها را هم دارد اول یک تبریک بگویم به سی.اس.لوئیس و بعد خیلی کوتاه رابطه این سه عنصر را با داستان ضد الهی توضیح بدم و بعد هم چند نکته راجع به رمان الف) اما تبریک: واقعا باید به این نویسنده قهار تبریک گفت بابت این کتاب رمانی ۷ جلدی بی نظیر. از چه جهت؟ از این جهت که شما هر چه در این ۷ جلد پیش می‌رید با خودتون می‌گید دیگه الآن باید ایده های غافلگیر کننده و جدید لوئیس تموم بشه ولی تمومی نداره و در هر جلد نه یک بار، بلکه بارها شما رو با ایده های جدید و خاص خودش غافلگیر می کنه و همین ها مخاطب رو با خودش همراه می کنه ب) رابطه این سه عنصر با داستان ضد الهی ۱. داستانی که در اون عنصر جادو وجود داشته باشه، بذر احتمال وجود یک قدرتی را در ذهن مخاطب می کاره که اون قدرت فراطبیعی هست و ربطی هم به خدای یکتا نداره. در نتیجه با همین قاعده می تونه خیلی از ادله و براهین فلسفی و یا دلائل ذهنی و ساده ما مردم پیرامون اثبات خدا رو به چالش بکشه و یا حتی به صورت ناخودآگاه اونها رو از بین ببره. بدون اینکه حتی بهش فکر بکنی ۲. داستانی که در اون امکان سفر در زمان باشه یا اینکه زمان یک عنصر نسبی مطرح بشه، این مسئله رو مطرح می کنه و سلسله علت و معلول که قراره نهایتا به یک علت بدون معلول برسه که همون خدای یگانه است، می تونه به اون نرسه. بلکه به یک معلول دیگه برسه که از آینده به گذشته سفر کرده. ساده بخوام بگم، این میشه که هیچ قدرت فراطبیعی ای وجود نداره و ما مردم در آینده اینقدر قدرت می گیریم که با سفر در زمان، گذشته این دنیا رو خلق می کنیم. این مطلب به صورت واضح و با تصریح در سینمایی اینتراستلار(میان ستاره ای) و سریال دارک بیان میشه و به خورد مخاطب داده میشه که همین نسبیت زمان در ۷ جلدی نارنیا مشهود هست و با همین مسئله هم کار رو پیش میبره ۳. موعود. داستان هایی که قراره موعود رو به چالش بکشن، معمولا چند مدل وارد میشن. یا اینکه موعود رو شیطیانی و بر خلاف وعده ها نشون میدن. یا اینکه موعود رو خیلی دور نشون میدن و زمان ظهور اون رو دیر وقت نشون میدن، مثل سینمایی تل ماسه. یا موعود رو خیلی عادی نشون میدن. مثل هری پاتر، سینمایی تل ماسه. در ۷ جلدی نارنیا هم همین طور هست. هم موعود شیطانی رو نشون میده و هم موعود هایی بسیار عادی که در دنیای ما، چند بچه دبستانی هستند و پس از ظهورشون هم هیچ کار خاصی انجام نمی دن. و مردم عادی هستند که در کنار اونا، دنیا رو نجات میدن بر خلاف همه نکاتی که ما نسبت به موعود مطرح می کنیم... ج) چند نکته غیر از اینها نسبت به نارنیا ۱. مجموعه نارنیا برای کودکان نوشته شده. پس اگر مطالعه کردید و خوشتون نیومد، به اون تعریفاتی که اول نوشته ام کردم، خرده نگیرید ۲. در همه جلدها می بینیم که همه کارهای خوب، با توصیه اسلان(شیری که نقش خدا را در نارنیا بازی می کند) انجام میشود. و دریغ از اینکه کمی فکر باعث کارهای خوب بشوند بدتر اینکه گاهی اوقات فکر های خوبی مطرح می شود و به وسیله انجام آن، اتفاق بدی می افتد و انجام دهنده توسط اسلان توبیخ می شود ۳و ۴. مجموعه نارنیا به شدت نمادگراست و تقریبا همه خصلت های انسانی رو در قالب های نمادین جمع کرده. حتی بسیاری از اتفاقات این دنیا رو هم به صورت نمادین در خودش داره. از ماجرای آدم و حوا و سیب بهشتی و اخراج از بهشت (که البته قهرمان نارنیایی از حضرت آدم ع نعوذ بالله بهتر بود و گول شیطان رو نخورد و سیب رو نخورد که این نکته و نکات مشابهش هم نکته چهارم محسوب میشود) تا خیلی از اتفاقات دیگر و نهایتا روز قیامت و پایان دنیا و خاموشی خورشید

5

هری پاتر و سنگ جادوهری پاتر و حفره اسرارآمیز هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3)

داستان هایی مرتبط با سحر و جادو

34 کتاب

بسم الله الرحمن الرحیم خیلی اوقات زمانی که به ذهن ما نام ژانر فانتزی می‌آید، تصویری از جادوگران و اژدهایان و...در ذهنمان نقش می‌بندد. اما از نظر من داستانهایی با عنصر جادو بخشی از ژانر فانتزی هستند . برای مثال ، نغمه ی آتش و یخ ، یکی از معروف ترین کتاب های ژانر فانتزی _ حماسی است که ربط خاصی به جادو ندارد ، اما به هر حال فانتزی است .در کل همه ی فانتزی ها ربطی به جادو و جادوگری ندارند. در ضمن بحث جادو و جادوگری هم پرحاشیه است و قطعا کتاب هایی از این دست، رگه هایی از سحر و جادوی واقعی در خود دارند . در این لیست برخی از کتاب هایی که سحر و جادو را به شکلی فانتزی و جالب و داستانی روایت کرده اند را قرار داده ام. لیست از بهترین به بدترین شروع می‌شود ‌.(هرچه پایین تر سطح پایین تری هم دارد.) البته بعضی از این کتاب ها مجموعه هستند . امکان دارد با مرور دوباره ی برخی شان ، تغییراتی در لیست ایجاد بکنم . برای مثال از مجموعه ی نبرد با شیاطین فقط یک جلد را خوانده ام و برای قضاوتش زود است .شاید برخی از کتاب ها بتوانند جایگاه بالاتری را کسب بکنند. خوشحال می‌شوم پیشنهادات خودتان را برایم بنویسید . این لیست به مرور به روز رسانی خواهد شد.

14

تاریخ ترسناک جهانهزارتوی پننه شهریار امبر

کتابهای ترجمه پیمان اسماعیلیان

32 کتاب

اخیرا متوجه شدم چقدر انتخاب‌های پیمان اسماعیلیان در ترجمه کتاب رو دوست دارم! ترکیب دلچسبی داره از فانتزی و طنز ظریف، که خیلی دلچسبه. حتی این کتاب جدیدی که دارم می‌خونم (افسانه اَمبر) باوجودی که چیز زیادی ازش نمی‌فهمم!! (چون مبتنی بر اسطوره‌ها و افسانه‌های کارت‌های تاروته) ‌ حالا این وسط داشتم کتاب‌های این مترجم رو بالا و پایین می‌کردم، کنجکاو شدم ببینم این آقای "پیمان اسماعیلیان" چه شکلیه اصلا... و حدس بزن چی پیدا کردم؟؟ . . . هیچی!!😐 هیچ عکسی ازش توی اینترنت نبود! دارم فکر می‌کنم نکنه خودش هم یکی از شخصیت‌های دنیاهای فانتزیه و هرگز کسی ندیدتش؟! شاید مثلا ناشرها، کتاب‌ها رو براش ایمیل می‌کنن و اسماعیلیان از دنیایی که توشه میاد توی سایه‌های زمین، ایمیل رو دریافت می‌کنه و برمی‌گرده به دنیای خودش! شاید جاییه توی "هزارتوی پن" یا "اَمبِر" یا "خانه خانم پرگرین" یا "لورین" یا "نارنیا"... کسی چه می‌دونه!! #شوخی

119

پست‌های مرتبط به خواهرزاده جادوگر

یادداشت‌ها

        شروعی از طلوع یک آفتاب 

تا به‌حال به این فکر کرده‌اید که ستاره‌ای مثل خورشید چگونه برای اولین بار طلوع می‌کند؟ آرام‌آرام از پشت کوه‌ها بیرون می‌آید و برای اولین بار به دنیایش لبخندی گرم و پرنور می‌زند. خورشید نارنیا نیز همین‌گونه طلوع کرد. بی‌سر و صدا بیرون آمد و کم‌کم همه‌جا را روشن کرد. ابتدا روی یال شیری تابید که با آواز و غرشش داشت همه‌چیز از نو می‌رویید. بله، این شروع ماجراهای نارنیا و افسانه‌های متعددش بود. 

خواهرزاده جادوگر شروعی از مجموعه هفت جلدی ماجراهای نارنیا اثر سی اس لوییس است. این کتاب ماجرای چندان زیاد و پرکششی ندارد چون تنها ماجرای بنیان‌گذاری نارنیا را روایت کرده و حتی به گفته خود نویسنده بهتر است از جلد شیر و کمد و جادوگر مطالعه این هفت جلدی را شروع کنیم. اما اگر برطبق تاریخ پیش برویم خواهرزاده جادوگر اولین اتفاق است. 

اولین نکته درباره این کتاب، توصیف‌های آن است. به‌دلیل اینکه در دنیای حقیقی ما جایی به اسم نارنیا نداریم و طبیعتا همه‌چیز تنها در ذهن نویسنده روی می‌دهد توصیف‌ها اصولا نقش مهمی در اینجور داستان‌ها یا همان داستان‌های فانتزی دارد؛ که البته نویسنده به خوبی از عهده آن برآمده است. به‌خوبی می‌توان همه‌چیز را در داستان دید، شنید و بویید. یکی از مثال‌های خوب این نکته نیز قسمتی است که نارنیا داشت به‌وجود می‌آمد. گویی ما نیز همراه با شخصیت‌ها به تماشای آن صحنه نشسته‌بودیم.

درباره شخصیت‌پردازی نیز باید بگویم که من تمامی شخصیت‌ها را می‌شناختم. درست است که کتاب چندان طولانی نبود و اگر بخواهیم خیلی کلی حساب کنیم ماجراهایش در یکی دو روز بیشتر اتفاق نیفتاد؛ ولی در همین مدت کم رفتار تک‌تک آنها برای خواننده عادی بود. مثلا شخصیتی مثل اسلان که در چند فصل آخر کتاب آمد همان حسی را به ما القا کرد که در دل دیگوری شخصیت اصلی پدید آمده‌بود. یا ما نیز اندازه پلی از ساحره متنفر بودیم. یا اینکه به‌اندازه تمام شخصیت‌ها از دست دایی اندرو حرص می‌خوردیم. این نشان‌دهنده ی شخصیت‌پردازی دقیق کتاب است.

دیالوگ‌ها نیز واقعا عالی نبودند. آزاردهنده‌ترین قسمتش هم محاوره نبودن آن است. همچنین دربعضی از قسمت‌ها نیز دیالوگ‌ها حالت گنگ و عجیبی پیدا می‌کرد که می‌توانیم بگوییم بخاطر ترجمه است. اما تقریبا حالت کلی‌شان متوسط بود.

کشش داستانی کتاب هم خوب بود. البته اگر بخواهیم با باقی جلدهای کتاب یا کتاب‌هایی در همین مضمون مثل هری‌پاتر یا خوب‌های بد، بدهای خوب مقایسه کنیم کشش کمی داشت. هیجان کلی صحنه‌ها نسبت به این کتاب‌ها روی دو و صحنه‌های حساس نهایتا روی شش بودند. البته دلیلش هم این است که این کتاب معرفی دنیای نارنیا بود و اصلا اول باید کل جلدها را تمام کرد و بعد این کتاب‌ها را خواند. ولی به عنوان یک معرفی کشش خوبی داشت.

درآخر می‌خواهم بگویم سفر کردن در دنیای افسانه‌ها و موجودات جادویی همیشه جذاب است. شما هم اگر می‌خواهید همراه دیگوری شاهد پدید آمدن دنیای نارنیا باشید و در جلد بعدی‌اش با لوسی از کمد به نارنیا برگردید این کتاب را به شما توصیه می‌کنم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10




بسم الل
          


بسم الله الرحمن الرحیم

بلعیدمش! درست همونطور که شایسته‌ی قصه‌ی دوره‌ی کودکیمه.

نمی‌دونم نارنیا چه زمانی پخش شد، اما اولین باری که چشمم بهش خورد شب از نیمه گذشته بود،زمستون بود و تنها نور اتاق از تلوزیون میومد. من به مادرم که به اسلان زل زده بود زل زدم و ذهن بچگانم نتیجه گرفت که هر آنچه مادر می بیند خوب است. و فراتر از خوب بود.
پس منم عاشق اسلان شدم.
 خب طبیعیه وقتی به دستم رسید فوری شروع به خوندنش کردم و اصلا خجالت نکشیدم از اینکه دارم برای یه داستان بچگونه کلی ذوق و احساس به خرج میدم.

پ‌ن¹:کتاب بسیار بسیار ساده و روون نوشته و ترجمه شده( درست مناسب بچه‌ها) . اولش می‌گفتم ای بابا، اینکه شبیه نارنیایی که من می‌شناسم نیست. اسلان کجاست پس؟

پ‌ن²:داستان هر چه جلوتر می‌رفت بیشتر غرقش شدم و با خودم گفتم شاید جلد بعدی بیاد ، در نتیجه کلا فراموشش کردم و به همون داستان که به نظرم بچگونه میومد اکتفا کردم. اما دیدم هر چی می‌ره جلوتر مرموز تر و ترسناک تر میشه.
و درست جای که توقعش رو نداشتم یهو جاجانگ! اسلان پیداش شد.

پ‌ن³:دو سوم اول کتاب مقدمه‌ چینی این بود که اصلا نارنیا چطور به وجود اومد تمام اون قشنگیایی که ما تو بچگی بهش دل‌باختیم از کجا سرو کله‌شون پیدا شد.
پ‌ن⁴:خب اگه خباثت دایی اندرو نبود هرگز شاهد چنین چیزی نبودیم، با اینکه بدم میاد ازش و چشم دیدنش رو ندارم ولی یه تشکر خشک و خالی بهش بدهکاریم😒(مردک جاه‌طلب پریشان مغز)

پ‌ن⁵:پُلی خیلی عاقل تر از دیگوری بود، یعنی من اگر موی کندم یا جیغی کشیدم همش از صدقه سر دیگوری و تصمیمات هیجانیش بوده، بعد نیم وجب بچه با الگو گرفتن از دایی‌ش برای ما نطق میکنه که زنان چنین اند و چنان اند
( نامبرده بعد از هر سخنرانی غرایی که می‌کرد در یک چاه می افتاد)

پ‌ن‌⁶:بدید بچه‌هاتون بخوننش، مفاهیمی مثل صداقت،وفای به عهد، گول شیطون رو نخوردن، اگر گولش رو خوردیم مرد باشیم گردن بگیریم اشتباهمونو جبران بکنیم و ادب و تواضع یاد می‌گیرن.

پ‌ن⁷:آقا خلاصه که خیلی تر تمیز بود، اولاش ممکنه خسته شید اما اخراش چنان ضرب‌آهنگ تندی به خودش می‌گیره که بیا و ببین( کلا نویسنده جماعت آخر داستان یادش میوفته باید کارو جمع کنه)

پ‌ن⁹: به نظر من نارنیا هم به نوعی اقتباسی از پیدایش آدم و حوا و شروع دنیاست. برای مثال وقتی شر وارد نارنیا شد فقط ۶ ساعت از خلقتش گذشته بود و من یاد شش روز زمانی افتاده که خدا صرف خلقت کرد. یا مثلا یه درخت سیب داشتیم  که جاودانگی میده اما اینبار حوا نبود که اون رو خورد، شاید فکر کنید آدم خورد ولی اونم بچه خوبی بود نخوردش‌ . می پرسید کی خورد؟
فقط خدا می‌دونه.
کلا نمادهای مذهبی زیاد داره که پسندمه🤌 

پ‌ن⁸:ترجمه خوب بود، صحافی خوب بود،کیفیت جلد خوب بود،اسلان چه ابهتی داش.. نه اینو نباید اینجا میگفتم🌚


بخونید دیگه،خوشتون میاد
        

40

          پس از مدتی شاید طولانی دوری از فضای فانتزی، اولین جلد از مجموعۀ نارنیا را شروع کردم. یک‌نفس خواندمش. پس از خواندن، گویی از یک سفر دور و دراز بازگشته بودم. مدت‌ها بود که پرندۀ خیالم، زمین‌گیر شده بود. اما پس از خواندن این کتاب، حس می‌کنم دوباره آزاد شده است. توی دنیای خودم، حالت روحی خوبی نداشتم، اما وقتی به نارنیا و دنیای چارن و جنگل بین دنیاها رفتم، دیگر خبری از دنیای خودم نبود. می‌توانستم مدتی بهش فکر نکنم. همراه پلی و دیگوری ماجراجویی جذاب و نسبتا کوتاهی را تجربه کردم. اسلان را دیدم و باقی ماجرا. حالا که از این سفر بازگشته‌ام و چند ساعتی هم از آن نگذشته است، دردهای دنیای خودم کمتر آزارم می‌دهند، چندباری هم یاد ماجراجویی دیشبم همراه پلی و دیگوری افتادم و لبخندی روی لبانم آمد. شاید هم همیشه نجات‌دهنده توی آینه نیست، گاهی یک کتاب ما را به یک ماجراجویی فرامی‌خواند، گاهی یک ماجراجویی در یک دنیای دیگر، از ما انسانی قوی‌تر می‌سازد، بدون اینکه روی زمین خودمان، یک متر جابجا شویم.
        

25

          این جلد درواقع تاریخچه و شیوه پیدایش نارنیا است. اینکه اون پروفسور در جلد شیر کمد ساحره کیه، خود ساحره کیه، کمد از کجا اومده ، همه اینها در این جلد مشخص میشه. در یک مدل خوانش، چون این جلد تاریخچه پیدایش نارنیا رو میگه، اون رو جلد اول شماره گذاری می کنند اما به ترتیب نوشته شدن کتاب، این کتاب جلد یکی مونده به آخره. درواقع بعد از طرح همه قصه ها، ما تاریخ پیدایش نارنیا و در جلد آخر سرنوشت نهایی نارنیا رو میخونیم.

من به ترتیب نوشته شدن کتابها خوندم، یعنی به این ترتیبی که نشر قدیانی شماره زده نخوندم، و بسیار راضی ترم چون دو جلدی که از همه جذاب تره رو آخر خوندم. به نظر اگه بر طبق شماره ها میخوندم، اونوقت احتمالا ادامه نمی دادم چون جلد اول میشد این کتاب که خیلی جذابه، بعد هی از جذابیت داستانها کم میشد. 

درواقع شیر کمد و ساحره کودکانه ترین جلده و هرچه جلوتر میریم، قصه، تبدیل به داستان میشه و نمادها به شدت افزایش پیدا میکنه. خواهرزاده جادوگر و آخرین نبرد، پر از نمادهای جالبن و به نظر من جاشون همینجا یعنی به عنوان دو کتاب آخر عالیه.
        

3

تبسم

تبسم

1403/11/4

خواهرزاده
          خواهرزاده جادوگر ، داستان ورود دو شخصیت اصلی، دیگوری و پالی، به دنیای نارنیا را روایت می‌کند. این دنیای جادویی به‌طور تصادفی از طریق حلقه‌های جادویی که توسط دیگوری پیدا می‌شود، به دنیای واقعی متصل می‌شود. آنها به نارنیا سفر می‌کنند و شاهد تولد این دنیا و شکل‌گیری قوانین آن هستند. در این دنیای جدید، نارنیا با موجودات جادویی مانند حیوانات سخنگو و شخصیت‌هایی مانند جادوگر سفید روبه‌رو می‌شود که قصد تسلط بر آن را دارد.و آن ها از این سرزمین دفاع می‌کنند و نارنیا را به‌عنوان یک دنیای آزاد و شکوفا معرفی می‌کنند.

تنها دلیلی که خوندمش بخاطر باشگاه کتابخوانی بود و فکر نمی‌کنم در غیر این صورت میخوندمش. داستان خیلی گوگولی بود و دوستش داشتم . اما وسطای کتاب انگاری که طلسم شده بود و اصلا نمیتونستم ادامه‌ش بدمم 😭 اما یکم که رفت جلو تونستم با کتاب ارتباط بگیرم ..

نقاط ضعف:
1. سرعت کند در بعضی بخش‌ها:  از مشکلات عمده در این کتاب، کند بودن پیشرفت داستان‌ه . اوایل کتاب تمرکز زیادی روی توضیحات و معرفی دنیای نارنیاهست که باعث میشه داستان خسته کننده و کسل کننده باشه . که بعضیا هم شاید از توضیحات زیاد خوششون بیاد اما خود من ، نه . 
2. سادگی داستان: برای کسانی که داستان‌های پیچیده‌ تر دوست دارن روند پیشرفت داستان ممکنه خیلی ساده و قابل پیش‌بینی باشه اما برای کوکان و کسایی که این سبکو دوست دارن میتونه خیلی جذاب باشه. 

نقاط قوت :
1. جهان‌سازی خلاقانه و شگفت‌انگیز: یکی از چیزایی که خیلی دوست دارمم ایجاد دنیای نارنیا است. نویسنده با استفاده از تخیلش به زیبا ترین و بهترین شکل ممکن این دنیا رو خلق کرده و  کلا عشقمه 😭😭🎀 
2 . شخصیت‌های جذاب و نمادین: شخصیت‌های داستان به‌خوبی طراحی شدن و هرکدومشون ویژگی‌های خاص خودشون رو دارن. دیگوری و پالی به‌عنوان شخصیت‌های اصلی، در کنار رشد و تغییر خود، نمونه‌هایی از شجاعت و صداقت هستن و اسلان ( عشقم😭💘) به‌عنوان نماد قدرت و مهربانی، و جادوگر به‌عنوان نماد شرارت و فساد، باعث تضادهای قوی در داستان می‌شن که کتاب رو جذاب تر میکنه .
3 . جذابیت برای سنین مختلف: این کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته شده ، اما برای بزرگترهاهم جذابه و ساختار داستان باعث می‌شه که هر گروه سنی ازش لذت ببره.

آیا پیشنهادش میکنم ؟
البتهه . داستان خیلی قشنگی بود امااا روندش یکم خسته کننده بود و بازخوانی‌ش نمیکنم . امیدوارم جلد های بعدی بهتر باشه.
        

0

          بسم الله الرحمن الرحیم 


حدودا هفت_هشت ساله بودم که نارنیا رو برای اولین بار دیدم. من از همون دوران کودکی از داستان‌های فانتزی ای که حس و حال جادویی داشتن خیلی خیلی خوشم می‌اومد. و نارنیا هم همه‌ی انتظارات من رو برآورده کرده بود(به عنوان یه کودک) و من عاشق این فیلم شده بودم. البته قسمت دوم و سوم رو همین پارسال دیدم، با این حال قسمت اولش، یعنی شیر، کمد، جادوگر برام همیشه خیلی خاص و دوست داشتنی بود. نارنیا همون چیزی بود که همیشه آرزوش می کردم. یه دنیای جادویی که از یه راه خیلی ساده می‌تونی بهش دست پیدا کنی: یه کمد! و خب تصور کنید چندباری واقعا کمدم رو چک کردم ولی خب، همیشه فقط با توده‌ی لباس‌ها و خرت و پرت های دیگه مواجه می‌شدم.
چند سال بعد دیدن فیلم‌ها، کتابش رو از نمایشگاه خریدم. قبل اون یه چندباری از کتابخونه گرفته بودمش ولی خب با فیلم خیلی فرق داشت. و هیچ‌وقت کامل نخوندمش. و دنیای کتاب با دنیای فیلم فرق های زیادی داشت که در ادامه می‌‌گم.



و میخوام یه چیزی رو بگم که خیلی اوقات حس می‌کنم فیلم رو از کتاب بیشتر دوست دارم. یا شاید واقعیت اینه خیلی چیزها رو نتونستم به طرز درستش با کتاب حس کنم(و شاید بالعکس).لوسیِ کتاب برای من صرفا یه وسیله بود برای کشف کمد، ولی لوسی ای که توی فیلم دیدم یه شخصیت خیلی تاثیرگذار تر بود. اما خب توی کتاب هم تاریخچه‌ی یه سری چیزها رو توضیح داده که توی فیلم نبود.
ولی در عین حال کتابشم دوست دارم. در کل برام پنجاه پنجاهه. یه سری چیزها در فیلم خوب بود و یه سری چیزها در کتاب. 
و اینطوری هم نیست که با این حرفم کتاب بره زیر سوال. این کتابیه که به عنوان فانتزی کودک و نوجوان شناخته میشه و طبیعیه یه سری انتظارات رو نمیتونه برآورده کنه. مثلا خیلی ها هستن چون تالکین و لوئیس با هم دوست بودن، آثار این دو نویسنده رو مقایسه می‌کنند با هم. چرا دروغ، خود من هم این کار رو کردم. ولی توجه داشته باشید نه سبکشون به هم میخوره(هردو توی یه سبک متفاوت از زیرشاخه های فانتزی ان.) و اینکه داستان لوئیس هم برای بزرگسال نیست قاعدتا. ولی کتابی هست که اگه با پیش فرض نثر ساده و روان برید سراغش قطعا انتظاراتتون رو برآورده میکنه و یا حتی بیشتر از اون. من برای تالکین احترام خیلی خیلی زیادی قائلم و حتی طرفدارشم، ولی نارنیا برای من جذاب تر از ارباب حلقه ها بود. یه شباهت های جالبی بینشون هست، مثلا حلقه ها نقش مهمی تو هردوشون دارن، یا اینکه هم سرزمین میانه و هم نارنیا با یه نغمه آغاز و ایجاد شدن، و شباهت های بامزه ی دیگه، مثلا نثر هردوشون یه جاهایی طنز باحالی داره. ولی نارنیا رو بیشتر دوست دارم چون جز جرقه های اولیه بود برای علاقه‌ی من به فانتزی و لذتی که از دیدن فیلم و یا خواندن کتابش بردم رو نمی‌تونم با چیزی عوض کنم‌.
و چیز دیگه ای که در سری داستان های نارنیا جالبه برام، نماد هاست. بله نماد ها. لوئیس از یه سری داستان های مذهبی مربوط به مسیحیت استفاده‌ی جالبی میکنه، مثلا اسلان برای خیلی‌ها یادآور خدا یا مسیحه. یه جاهایی این شباهت ها خوبه یه جاهایی هم نه. البته برای من اینطوریه. مثلا من خوشم نمیاد از اینکه یه شیر نماد خدا باشه. چیز قشنگی نیست و خیلی چیزهای دیگه بود که بشه جای خدای داستان گذاشت. مثلا اینکه یه شیر از آدم ها برتره و ازش اطاعت میکنن، عجیب غریبه. 
ولی نثرش واقعا عالی بود.
 برعکس تالکین بزن بکوب میره جلو و حوصله تون سر نمیره. انگار لوئیس برعکس تالکین با توصیف میونه‌ی خوبی نداره. که جز تفاوت های مهمشونه.  البته که بازم  در کل این دوتا اثر کاملا متفاوتن که به نظرم جای مقایسه نداره. 


شخصیت پردازی قطعا جای کار داشت.
 یه جاهایی هم کارهای شخصیت ها باور پذیر نبود. به عنوان یه پسربچه‌ی لندنی تو حدود یک یا دو قرن پیش خیلی عجیبه که برگردی به یه ساحره که تو عمرت ندیدیش و ۲۸۲۸۸۲ برابر تو قد و هیکلشه بگی سلام! ما از یه دنیای دیگه اومدیم. 
یا خب خیلی عجیب بود پلی بعد اون همه ماجرا رفت خونه شون 🗿 بدون کنجکاوی خاصی.
یا چند مورد دیگه هست بگم داستان لو میره پس هیچی. 

اما نکات مثبتی هم داشت. مثلا دنیای جالبی ساخته و پرداخته بود که خیلی دوستش داشتم. نارنیا‌ برای من از هاگوارتز و سرزمین میانه و ... دوست داشتنی تر بود. 
همه چیز رو هم به قدر کافی توضیح میداد و در جاهایی که باید، هیجان و تعلیق رو به خوبی وارد میکرد.


ولی اگه از همه و همه‌ی این ها بگذریم، من نارنیا رو خیلی خیلی دوست دارم. حتی از هری پاتر هم شاید بیشتر. نارنیا برای من یه تجربه ی خیلی شیرین و دوست داشتنی بود و مطمئنا این کتاب رو با وجود همه‌ی ایراداتش معرفی و پیشنهاد می‌کنم به همه❤️‍🩹
و در آخرم اینکه پنج ستاره ی طلایی طلایی برای نارنیا _دوباره میگم با همه ایراداتی که گفتم_
پ.ن: یادداشت رو با سختی نوشتم، دوست نداشتم از نارنیا بد بگم ولی خواستم عدالت رو رعایت کنم 😂:)
پ.ن۲: اگر خدا بخواد واسه‌ی جلد دوم یه یادداشت خیلی خیلی بهتر و احساسی‌تر می‌نویسم. 
        

19