گل یاس دربار 🌱

گل یاس دربار 🌱

@teylor_books
عضویت

دی 1402

46 دنبال شده

57 دنبال کننده

                دریای کلمات و دختری که درونشان غرق شد. 
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        «برای چالز و آندره و همه کسانی که کشته شدند!»
ی تجربه‌ی به یادموندنی بود، ی ماموریت جذاب و ماجراجویی نفس گیر، داستانی که باعث شد خوشحال یا ناراحت شم و با شخصیتا همزادپنداری کنم؛ بهشون عشق بورزم!
کتاب انتقام یک کتاب محشر بود که دلم نمی‌خواست تموم شه، دلم می‌خواست بخونم و بخونم و به ماجراجویی با گروه مقاومت ادامه بدم.
دلم برای همه‌شون تنگ میشه. ژیانای درهم‌شکسته، تئوی مهربون، آدرین خیانتکار، لوریای رازآلود، جوزف دیوانه و در آخر پسرک باروتی:)
بی‌صبرانه منتظر جلد بعدی‌اش هستم. 
با آرزوی موفقیت برای نویسنده‌ی این کتاب، خانم زهرا هژبری و یا همون لیابانوی خودمون😔
پ.ن: ماموریتت با موفقیت انجام شد، از خوندنش لذت بردم و ی لبخند عمیقی زدم، یجوری که انگار ته قلبم می‌دونستم داستان شون تموم نشده و همه‌ی اون جروبحث‌ها، متلک‌ها، شوخیا و ترکوندنای گروه‌شون، با اینکه کتابو بستم و تمومش کردم... ادامه داره و قرار نیست این داستان همینجا تموم شه.

      

26

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

قصه‌های همیشگی؛ آخرین نبردقصه‌های همیشگی؛ سفر به سرزمین سرگردانیقصه‌های همیشگی؛ اکسیر جادویی

کتاب اول، ورود به سرزمین قصه ها

6 کتاب

همه کتابخونا با خوندن یک کتاب وارد یک سرزمین خاص و منحصر به فرد شدن که باعث شد چشماشون برق بزنه و بخوان یک بار دیگه تجربه اش کنن و همین باعث خوندن کتابای دیگه شد. همون کتاب باعث شد ما کتابخون بشیم. اون کتاب همیشه برامون خاص و مقدس باقی میمونه. برای من اون کتاب خاص طلسم آرزو بود. بزارید براتون یک قصه تعریف کنم: یک روزی بود و روزگاری بود. یک دختربچه ای بود که درسش خوب بود ولی کتاب نمیخوند. اون همیشه به همه سوالا جواب می داد و معلم شون خیلی دوستش داشت و این باعث حسادت بقیه شد. بعضی بچه ها تو روش میگفتن تو مغروری. اون تنها بود. درست همون وقتی که میخواست تو خودش گم بشه یک کتاب مثل یک نور تو تاریکی نجاتش داد. اون سفر کرد و با شخصیتای اون کتاب زندگی کرد. از ته دل عاشق کتاب خوندن و اون حس خوبش شد. بعدش شخصیتای کتاب دوستش شدن و اون با اینکه هنوزم بهش میگفتن مغرور و خودشیرین ولی حالا خودشو بیشتر دوست داشت و حس می کرد عوض شده. و بعدش شد یک کرم کتاب:) این داستان من بود. من با خوندن طلسم آرزو، الکس رو شناختم که یک نسخه ی موطلایی از من بود. چنان به وجد اومدم و چنان با شوخی های کانر خندیدم که حد نداره. الکس و کانر منو با خودشون بردن به اون سرزمینی که تو رویاهای اونا بود و بعد شد رویای من. بهتون پیشنهاد می کنم حتما این مجموعه کتاب رو بخونید. راستی... کتاب اول شما چی بود؟

8

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.