یادداشت حسنشونم
3 روز پیش
4.0
15
پس از مدتی شاید طولانی دوری از فضای فانتزی، اولین جلد از مجموعۀ نارنیا را شروع کردم. یکنفس خواندمش. پس از خواندن، گویی از یک سفر دور و دراز بازگشته بودم. مدتها بود که پرندۀ خیالم، زمینگیر شده بود. اما پس از خواندن این کتاب، حس میکنم دوباره آزاد شده است. توی دنیای خودم، حالت روحی خوبی نداشتم، اما وقتی به نارنیا و دنیای چارن و جنگل بین دنیاها رفتم، دیگر خبری از دنیای خودم نبود. میتوانستم مدتی بهش فکر نکنم. همراه پلی و دیگوری ماجراجویی جذاب و نسبتا کوتاهی را تجربه کردم. اسلان را دیدم و باقی ماجرا. حالا که از این سفر بازگشتهام و چند ساعتی هم از آن نگذشته است، دردهای دنیای خودم کمتر آزارم میدهند، چندباری هم یاد ماجراجویی دیشبم همراه پلی و دیگوری افتادم و لبخندی روی لبانم آمد. شاید هم همیشه نجاتدهنده توی آینه نیست، گاهی یک کتاب ما را به یک ماجراجویی فرامیخواند، گاهی یک ماجراجویی در یک دنیای دیگر، از ما انسانی قویتر میسازد، بدون اینکه روی زمین خودمان، یک متر جابجا شویم.
(0/1000)
محمدحسین افشار
3 روز پیش
4