معرفی کتاب تصویر دوریان گری اثر اسکار وایلد مترجم رویا منجم

تصویر دوریان گری

تصویر دوریان گری

اسکار وایلد و 1 نفر دیگر
3.9
151 نفر |
50 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

19

خوانده‌ام

274

خواهم خواند

155

ناشر
علم
شابک
9789642243204
تعداد صفحات
282
تاریخ انتشار
1399/11/12

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این کتاب به‌دلیل تازگی ماندگارش، همیشه محبوب همه‌ی نسل‌ها بوده و بیش از صدوبیست بار در کشورهای انگلیسی زبان در قطع‌ها‌ی کوچک و بزرگ به چاپ رسیده، و برپایه‌ی آن فیلم‌ها‌ی متعدد ساخته شده است که نخستین‌اش فیلمی بود صامت محصول 1915 و تازه‌ترین‌اش فیلمی محصول 2007. این کتاب نثری چندان زیبا و داستانی چنان جذاب دارد که پس از گذر دوازده دهه از انتشار آن در سال 2010 در دابلین کتاب سال شناخته شد. دوریان گری جوان خوش‌سیما و برازنده‌ای است که تنها به زیبایی و لذت پایبند است و هنگامی که دوست نقاشش از او چهره‌ای در کمال زیبایی و جوانی می‌سازد، او از اندیشه گذشت زمان و نابودی جوانی و زیبایی در اندوه عمیقی فرو می‌رود، پس در همان لحظه آرزو می‌کند که چهره‌ی خویش پیوسته جوان و شاداب بماند و در عوض، گذشت زمان و پیری و پلیدی‌ها بر تصویر او نشانه‌ای باقی بگذارد و پس‌از مدتی متوجه می‌شود که آرزویش برآورده شده؛ ولی یکی از دوستان او به نام «لورد هنری» کم‌کم او را به راه‌های پلید می‌کشاند و تصویر دوریان گری، به‌مرور، پیرتر، پلیدتر، و کریه‌تر می‌شود. او به‌مرور تا جایی پلید می‌شود که اولین قتل خود را انجام می‌دهد و خود «بسیل هاوارد»، نقاش آن تصویر را می‌کشد. دوریان‌گری که هر روز چهره‌ی خود را در تصویر فرسوده‌تر و پیرتر می‌بیند، و راهی برای ازبین‌بردن پلیدی‌ها پیدا نمی‌کند، ناگهان خشمگین می‌شود و چاقوی بلندی را در قلب مرد درون تصویر فرو می‌کند. در همان لحظه مستخدمان صدای جیغ کریهی را می‌شنوند و به سوی اتاق دوریان گری می‌شتابند. آن‌ها تصویر ارباب خویش را در بوم نقاشی می‌بینند که در کمال جوانی و زیبایی است، آنچنانکه خود او را می‌دیدند، اما بر زمین جسد مردی نقش بسته است در لباس آراسته و کاردی در قلب، با پلیدترین و کریه‌ترین چهره‌ی قابل تصور؛ که تنها از انگشترانی که به دستش بود می‌شد هویت او را فهمید… 
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به تصویر دوریان گری

نمایش همه

یادداشت‌ها

          به نام او

بالاخره یک نویسنده بریتانیایی دوست‌داشتنی پیدا کردم. البته بگویم زیاد داستان بریتانیایی نخوندم و هنوز هم که هنوز است هیچ داستانی از چارلز دیکنز را نخوانده‌ام ولی با توجه به  همینهایی که خوانده‌ام با اطمینان می‌توانم بگویم ادبیات انگلیسی ادبیات مورد علاقه من نیست یعنی یک رمان‌نویس صرف آنکه یک قصگوی درجه یک باشه نمی‌تونه نظر من رو به خودش جلب کنه باید که ذوق و جنونی در لابه لابه‌ی سطور داستان یا رمانش باشه
و اسکار وایلد در  نمایشنامه سالومه و رمان تصویر درویان گری این جنون ذاتی رو به رخ می‌کشه
در کل رمان یکی از رمانهای مورد علاقه منه ولی به شدت معتقدم که اگر تصویر درویان گری به مانند غالب کارهایش نمایشنامه بود با یک اثر به مراتب قویتر و جاندارتر روبرو  بودیم، اصلا اساس داستان و تقدیرگرایی آن، اثبات کننده این نکته است که با یک تراژدی روبرو هستیم و به نظرم اگر درویان گری نمایشنامه بود حتما در رده شاهکارهای شکسپیر قرار می‌گرفت، هرچند الان هم به خودی خود اثر قابل توجه و خوبی است
 در بعضی از فصلها عملا با پس و پیش کردن پارگرافها به راحتی می‌توانیم آن را به شکل نمایشنامه دربیاوریم و باز هم به نظرم اگر وایلد درویان گری را در قالب نمایشنامه می‌نوشت بسیاری از زواید داستان خود با خود از بین می‌رفت مثلا به راحتی می‌شود بعضی از قسمتها و حتی فصلها رو حذف کرد، فی المثل فصل پانزده به تمامی، یا فصول اولیه را خلاصه‌تر کرد کلا داستان خیلی دیر شروع می‌شود صفحه ۱۴۰ تقریبا نیمه حجم کتاب

با این حال کتاب کتاب بسیار خوبی است از آن کتابهایی که در رده رمانهای کلاسیو خواندی قرار می‌گیرد. و نکته‌ای که با نگاه کردن به زندگی وایلد به آن پی میبریم این است که انگار وایلد در تصویر درویان گری سالها پیش از مرگش داستان زندگی خود را نوشته است.
        

17

وجدان خالق
          وجدان خالق کجاست؟

انسان زیبایی به‌واسطۀ کلمات خلق شده است؛ کنارش هنرمندی آفریده شده که تصویر این زیباییِ خلق‌شده را در میان کلمات خلق می‌کند. زیبایی در کدام یک جاودانه خواهد شد؟ در کلمات یا تصویری که کلمات با خود می‌آفرینند؟ واژه به خدمت اخلاق درمی‌آید یا زیبایی؟ در برابر گناه، وجدان خالق کجاست؟ در تجلی ذهن مخلوق؟ اخلاق تا کجا در برابر زیبایی و جاودانگی هنر دوام می‌آورد؟ سنگینی اخلاق و تباهی آن بر ذهن خالق می‌نشیند یا هنر او؟ کدام آفریننده می‌تواند آن را به‌واسطۀ کلمات به هنر تبدیل کند؟ اصلاً ممکن است مرز اخلاق و هنر چنان در هم تنیده شود که محصول درخور توجهی از این مرز بیرون بزند؟ اگر آفریننده قدرت  آفرینش را ابدی در نظر بگیرد و اخلاق را گذرا، شاید بتواند چنین مرزی ترسیم کند. زیبایی ابدی نیست، اما تصویر زیبایی می‌تواند رنگ جاودانگی به خود بگیرد و اخلاق هرچقدر خود را بر هنر بگستراند و آن را فاسد کند، گذراست و هنر به ذات زیبایی بازخواهد گشت.

اسکار وایلد، خالق شخصیت دوریان گری، با کمک جادو هنری را در هنری دیگر خلق کرده است و از جاودانگیِ تصویرِ زیباییِ دوریان تا ویرانی‌اش با تباهی اخلاق به‌نرمی حرکت می‌کند و به جای نابودی مخلوقش، تصویر او را ویران می‌کند تا زیبایی ابدی را به مخلوقش هدیه کند. اما مخلوقش ناراضی از تباهی تصویر خود، این هویت دوگانه را نمی‌پذیرد و علیه خالق و علیه تصویری که هویت نابودشدۀ او را بر خود حمل می‌کند، دست به طغیان می‌زند اما شکست می‌خورد. دوریانِ زیبا با مرگْ هویت واقعی خود را به دست می‌آورد؛ آن خود تباه؛ هویتی که ذره‌ذره در عمر کوتاهش شکل گرفته اما بازتابی در نگاه خودش در هیچ آینه‌ای نداشته است. دوریانِ جوان زیبا بود اما آن که در پی سال‌ها زیبا مانْد، دیگری بود. میان دیگری زیبا و خود زشت، کدام را باید انتخاب می‌کرد؟ دوریان تا لحظۀ مرگ دست به انتخاب نمی‌زند، خود را به صورت رازی پنهان می‌کند و دیگری را زندگی. بالأخره لحظه‌ای فرا می‌رسد که او تصمیم می‌گیرد انتخاب کند. او مرگ خود را انتخاب می‌کند اما هنر بر او چیره می‌شود. جاودانگی زیبایی دوباره به جای اصلی خود، به چهرۀ هنر بازمی‌گردد. پایان انسان-خالق، پیروزی بر مرگ است و پایان انسان-مخلوق شکست از آن. پایانی در پایان.
        

2

زینب

زینب

1403/6/18

          تصویر دریان گری، داستانی از واقعیت‌های پنهان و تاریکِ روحِ یک انسانه.مهم نیست دیگران چقدر ما رو خوب، زیبا یا پاک بدونن؛ خودمون بهتر از هر کسی می‌دونیم در واقعیت چی و کی هستیم.

“دریان گری”مرد جوان و جذابیه که زیباییِ چشم‌گیری داره، تا جایی‌ که “بازیل هالوارد” شیفته‌ی اون می‌شه و تک چهره‌ای از دریان گری می‌کشه ولی تمایلی نداره که این نقاشی رو به دیگران نشون بده چون معتقده بخش زیادی از وجود خودش رو تو این نقاشی جای داده.
سومین شخصیت هم“لرد هنری”، دوستِ بازیله، که زیا‌د هم به اصول و اخلاقیات پای‌بند نیست. در واقع داستان از دیدارِ لرد هنری و دریان گری شروع می‌شه. 
لرد هنری برای من اون بخشی از وجودِ انسانه که سعی می‌کنه خودش رو فریب بده و برای اشتباهاتش دلایل منطقی جور کنه تا وجدان خودش رو آسوده کنه.
زمانی‌ که همه شیفته‌ی زیبایی‌های ظاهریِ دریان هستند، خودش تاریک‌ترین قسمت‌های وجودش رو می‌بینه و بیشتر و بیشتر سقوط می‌کنه. دریان گری نگرانِ گذرِ عمر و تاثیرش بر ظاهر و جسمشه، ولی انگار نمی‌دونه چیزی که باید بیشتر براش نگران باشه روحشه.

زمانی این کتاب رو یک کتابِ غیر اخلاقی می‌دونستن، و تو بخشی از کتاب جوابِ خوبی به این برداشت داده شده:
«کتاب‌هایی که همگان آن را غیراخلاقی می‌نامند صرفا کتاب‌هایی هستند که ننگ‌های آدمیان را در چشمشان باز می‌نمایانند.»

پایانِ کتاب فوق‌العاده بود و فکر می‌کنم خیلی وقت بود کتابی نخونده بودم که انقدر از پایانش لذت ببرم.
به نظرم این کتاب رو همه‌ی ما باید بخونیم.چرا؟ چون انسانیم.
        

22

Melorin

Melorin

1402/12/21

یه جا خوند
          یه جا خوندم که هر کسی با خوندن این کتاب گناهان خودش و توی دورین میبینه، بنظرم درست اومد چون توی کتاب ما خیلی از جزئیات اعمال دورین رو نمی‌بینیم، همیشه واضح نیست که دورین دقیقا چکار  کرد به به سیاهی مطلق تبدیل شد، اما این آزادی رو برای خواننده دوست داشتم، که این خودمون باشیم که تصور میکنیم، خودمون باشیم که کارهای پلید دورین رو از کوچیک به بزرگ توی ذهنمون تصور می‌کنیم.
روند تبدیل دورین معصوم رو به دورین پلید دوست داشتم، انگار توی سیر داستان سفیدی رو می‌دیدی که کم کم به خاکستری و بعد به سیاه تبدیل میشه، و این خیلی برای من جذاب بود، اینکه تغییر رو توی دورین ببینم.
اما با اینکه من دورین رو دوست داشتم، بنظرم دورین شخصیت پوچ و خالی داشت، دورین هرچی داشت از لرد هنری داشت، هر حرفی که میزد، هر حرکتی که می‌کرد و هر رفتاری که داشت همش تقلید بود. دورین مثل یه عروسک خیمه شب بازی بود که توی دستان لرد هنری به نمایش گذاشته میشد، همونقدر پوچ و تو خالی.
و اما شخصیت مورد علاقم: لرد هنری.
لرد هنری سیاه داستان بود، اما چه زیبا و فریب دهنده بود، همیشه قسمت هایی رو که لردهنری صحبت می‌کرد رو از همه بیشتر دوست داشتم، با اینکه میدونستم خیلی اوقات حرفاش چرت و پرت محضه اما همچنان دوست داشتم گوش بدم، لرد هنری حرف زدن رو خیلی خوب بلد بود.
بخاطر همین هم من دورین رو برای اینکه لرد هنری رو بجای بزیل انتخاب کرد، و بخاطر اینکه تحت تاثیر حرفاش قرار گرفت هیچ وقت سرزنش نکردم، چون میدونم اگر من هم جای دورین بودم همین کار رو میکردم، من هم گول میخوردم.

اسکار وایلد نویسنده فوق العاده ایه، رمان خیلی کوتاهه، اما هیمن کوتاه بودنش برام جذاب بود، داستان این کلاسیک مثل بقیه کتاب های کلاسیک خسته کننده و طولانی نبود، و جملات توش دم از زیرک و متبحر بودن نویسنده میزنه.
(من این کتاب رو به زبان انگلیسی خوندم و نمیدونم که متاسفانه چقدر در زبان فارسی سانسور تا تحریف شده💔)
        

7