یک نفس خوندم ، از طرفی هدیه بود و از طرفی اولش شروع جذابی داشت.
عشق مادر و پسری رو دوست داشتم : )
پسری که رفت تو کما و مادر سعی کرد از دفترچه شگفتی های پسرش ، خواسته هاشو برآورده کنه.
من با شخصیت مادر لوییز هی جلو میرفتم و با کارایی که میکرد، لبخند میزدم.
آخرشم خوب بود اما نسبت به شروع نه! ضعیف تر شد. کاش یکم بهترتر تموم میشد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.