یادداشت محمدامین اکبری
1401/3/13
3.9
35
به نام او بالاخره یک نویسنده بریتانیایی دوستداشتنی پیدا کردم. البته بگویم زیاد داستان بریتانیایی نخوندم و هنوز هم که هنوز است هیچ داستانی از چارلز دیکنز را نخواندهام ولی با توجه به همینهایی که خواندهام با اطمینان میتوانم بگویم ادبیات انگلیسی ادبیات مورد علاقه من نیست یعنی یک رماننویس صرف آنکه یک قصگوی درجه یک باشه نمیتونه نظر من رو به خودش جلب کنه باید که ذوق و جنونی در لابه لابهی سطور داستان یا رمانش باشه و اسکار وایلد در نمایشنامه سالومه و رمان تصویر درویان گری این جنون ذاتی رو به رخ میکشه در کل رمان یکی از رمانهای مورد علاقه منه ولی به شدت معتقدم که اگر تصویر درویان گری به مانند غالب کارهایش نمایشنامه بود با یک اثر به مراتب قویتر و جاندارتر روبرو بودیم، اصلا اساس داستان و تقدیرگرایی آن، اثبات کننده این نکته است که با یک تراژدی روبرو هستیم و به نظرم اگر درویان گری نمایشنامه بود حتما در رده شاهکارهای شکسپیر قرار میگرفت، هرچند الان هم به خودی خود اثر قابل توجه و خوبی است در بعضی از فصلها عملا با پس و پیش کردن پارگرافها به راحتی میتوانیم آن را به شکل نمایشنامه دربیاوریم و باز هم به نظرم اگر وایلد درویان گری را در قالب نمایشنامه مینوشت بسیاری از زواید داستان خود با خود از بین میرفت مثلا به راحتی میشود بعضی از قسمتها و حتی فصلها رو حذف کرد، فی المثل فصل پانزده به تمامی، یا فصول اولیه را خلاصهتر کرد کلا داستان خیلی دیر شروع میشود صفحه ۱۴۰ تقریبا نیمه حجم کتاب با این حال کتاب کتاب بسیار خوبی است از آن کتابهایی که در رده رمانهای کلاسیو خواندی قرار میگیرد. و نکتهای که با نگاه کردن به زندگی وایلد به آن پی میبریم این است که انگار وایلد در تصویر درویان گری سالها پیش از مرگش داستان زندگی خود را نوشته است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.