بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

از کتاب رهایی نداریم

از کتاب رهایی نداریم

از کتاب رهایی نداریم

ژان کلود کریر و 3 نفر دیگر
4.1
11 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

41

این یکی آن دیگری را نابود خواهد کرد. کتاب، عمارت را نابود خواهد کرد. ویکتور هوگو عبارت معروفش را از زبان کلود فرولو، نایب کشیش کلیسای نتردام بیان میکند. هنر معماری احتمالا از میان نخواهد رفت اما دیگر پرچمدار فرهنگی در حال تغییر، نخواهد بود. هنگامی که آن را با اندیشه ای مقایسه کنیم که شکل کتاب به خود می گیرد و برای اینکار مقداری کاغذ، کمی جوهر و 1قلم کفایت می کند، چگونه می توانیم از اینکه خرد آدمی فن چاپ را به جای معماری برگزیده است در شگفت شویم؟ مقدسات سنگی ما از میان نرفته اند اما مجموعه متون دست نویس، و پس از آنها متون چاپی، این لانه مورچگان هوش و فهم، کندویی که همه تخیلات، زنبورهای طلایی با عسلهایشان در آن جای دارند ناگهان، در پایان قرون وسطی، این مقدسات را به نحوه شگفت آور تنزل دادند.

لیست‌های مرتبط به از کتاب رهایی نداریم

پست‌های مرتبط به از کتاب رهایی نداریم

یادداشت‌های مرتبط به از کتاب رهایی نداریم

            به نام او

🔹️مدتها بود که می‌خواستم این کتاب را بخوانم:
از کتاب رهایی نداریم
اولین و مهمترین دلیلش خواندنِ حرفهایِ کتاب‌باز و کتاب‌دانِ بزرگ هم‌روزگار ما امبرتو اکو درباره کتاب بود.
اکو در این کتاب با فیلمنامه‌نویسِ شهیرِ فرانسوی ژان کلود کریر -همسر نویسنده ایرانی نهال تجدد - که خود او هم کتاب‌باز بزرگی‌ است هم‌صحبت شده و از گوشه‌هایی از دنیای ناپیداکران کتاب می‌گوید از مجموعه‌داری کتابهای عتیقه گرفته تا مواجه با دنیای جدید کتابهای الکترونیکی.
خواندن این کتاب از این جهت برایم جالب بود که می‌دیدم که دغدغه‌ها، دلخوشی‌ها و نادلخوشی‌هایی که پیرامون کتاب در آن سوی دنیا وجود دارد چقدر شبیه مواردی‌ است که ما با آن روبروییم.
خلاصه خواندنِ این کتاب را با ترجمه خوب خانم مهستی بحرینی از دست ندهید.

🔸️و اما بخشهایی از کتاب:

امبرتو اکو: مجموعه‌دار واقعی به نفس جستجو علاقمندتر است تا به تملک

ژان کلود کریر: کتاب به یک ابزار اقتصادی، یا کالا، تبدیل می‌شود و این بسیار مایه تاسف است، مجموعه‌داران، عاشقان واقعی کتاب معمولا ثروت سرشاری ندارند.

ژ.ک.ک: شاید بتوانیم بگوییم که سروانتس تا چه حد در کافکا تاثیر گذاشته است. اما این را هم می‌توانیم بگوییم -ژرژ ژانت به روشنی ثابت کرده- که سروانتس هم از کافکا تاثیر پذیرفته است. اگر آثار کافکا را پیش از کتاب سروانتس بخوانیم، کافکا توسط ما، و بی‌آنکه متوجه باشیم، قرائتمان را از دون‌کیشوت تغییر خواهد داد.

ا.ا: هیچ‌چیز به اندازه مطالب بی‌معنی تعبیر و تفسیر برنمی‌انگیزد.

ا.ا: به کسی که برای نخستین‌بار به خانه‌تان می‌آید و کتابخانه باابهتتان را می‌بیند و بهترین حرفی که به نظرش می‌رسد، این است که بپرسد: "همه اینها را خوانده‌اید؟" به چند صورت می‌توان پاسخ داد. یکی از دوستانم جواب می‌داد: "بیشتر از این‌ها، آقا، بیشتر از این‌ها"

ژ.ک.ک: کتابخانه لزوما از کتابهایی که خوانده‌ایم یا حتی روزی خواهیم خواند تشکیل نمی‌شود. لازم است که این را تصریح کنیم. کتابخانه از کتابهایی به وجود می‌آید که می‌توانیم، یا احتمالا خواهیم توانست بخوانیم، حتی اگر هرگز آنها را نخوانیم.
          
            امتیاز اصلی ام 4.5 است
کتاب را اولا به خاطر موضوعش و بعد به خاطر لطایف و ظرایف فراوانی که این دو کتاب باز حرفه ای و کهنه کار مطرح میکنند بسیار دوست داشتم
ایده ای که هر دو طرف گفتگو با آن توافق دارند این است که کتاب هیچ وقت از زندگی بشر جدا نخواهدشد اگرچه ممکن است در آینده دیگر نماینده فرهنگ عصر ما نباشد
 "اکو: کتاب هم چیزی مانند قاشق، چکش، چرخ یا قیچی است. این ها را پس از آنکه اختراع کردید، دیگر نمی توانید به صورت بهتری درآورید. نمی توانید قاشقی بهتر از قاشق دیگر بسازید. طراحان کوشیده اند که برای مثال، دربازکن ها را به صورت بهتری عرضه کنند اما بیشتر دربازکن هایی که ساخته اند، کار نمی کند. کتاب، امتحان خود را داده است و معلوم نیست که چگونه برای همان کاربرد، می توانیم چیزی بهتر ابداع کنیم."

ویکتور هوگو در رمان "گوژپشت نتردام" ماشین چاپ را طاعون گوتنبرگ مینامد و بر این که معماری بر اثر رشد کتاب در حال افول است سوگواری کرده میگوید«پدران ما پاریسی از سنگ به ما تحویل دادند اما ما پاریسی از گچ به آنها تحویل خواهیم داد.» در این گفتگو هم شواهدی مبنی بر این که رشد بیماری آلزایمر با رشد اینترنت رابطه مستقیم دارد ذکر میشود و نگرانی قدیمی سقراط مبنی بر این که کتابت محول کردن وظیفه ذهن به قلم و کاغذ است و چیزی از حکمت خواهدکاست مطرح میشود
 "اکو: بنابراین، فن تقویت حافظه، فن پیوند دادن فضاها با اشیاء یا مفاهیم است و این کار را باید به شیوه ای انجام داد که میان آنها انسجام برقرار شود. فنون تقویت حافظه، در قرون وسطی، هنوز وجود داشته است. اما از هنگام اختراع چاپ، ظاهرا این فنون رفته رفته کاربرد خود را از دست داد. با این همه، در آن دوران، بیشتر از هر زمان دیگری بهترین کتاب ها درباره روش های تقویت حافظه منتشر می شد."

با این حال آیا میتوانیم جهانی را که اینترنت برایمان خواهدساخت دقیقا تصویر کنیم؟ هر دو نفر میگویند نمیشود چنین کاری کرد
 "کریر: ویژگی پیشگوها، چه حقیقی باشند چه نباشند، این است که همیشه به اشتباه می افتند. نمیدانم این گفته کیست: «اگر آینده آینده است، همیشه نامنتظر خواهد بود». بزرگ ترین ویژگی آینده، غافلگیرکنندگی مداوم آن است. همیشه مایه تعجبم بوده است که در ادبیات علمی - تخیلی وسیعی که از آغاز قرن بیستم تا پایان دهه پنجاه ادامه داشته، ماده پلاستیک به تصور هیچ نویسنده ای نیامده، در حالی که این ماده جای مهمی در زندگی مان اشغال کرده است."

به هر حال دغدغه کاهش هوش به واسطه کاهش حافظه یکی از دغدغه های دو طرف گفتگو است
 "اکو: سابق بر این، در مدارس، ما را مجبور می کردند که شعرها را از حفظ بخوانیم. اما نسل های بعد روز به روز کمتر چنین اجباری دارند. منظور از حفظ کردن اشعار، تنها این بود توانمندی های حافظه مان، و در نتیجه «هوش»مان را پرورش دهیم. اکنون که دیگر اجباری برای این کار نداریم، باید به نحوی این تمرین روزانه را که بدون آن در خطر ابتلا به خرفتی زودرس هستیم، بر خود تحمیل کنیم."
و
 "کریر : پانزده سال پیش، در امریکا، یکی از مدارس ویژه نویسندگان مخالفت خود را با رایانه اعلام کرد و دلیلش هم این بود که اشکال مختلف متن، چون به صورت چاپی و با برخورداری از نوعی اعتبار بر صفحه رایانه ظاهر می شوند، نقد و تصحیح آنها کاری دشوار به نظر می رسد. صفحه رایانه به آنها وجهه و صلاحیت یک متن کم و بیش منتشر شده می بخشد."
اما هر دو تقریبا یک خوش بینی ساده انگارانه دارند مبنی بر این که اینترنت میتواند رسانه و اطلاعات را دموکراتیزه کند. مثلا اکو از امکان دور زدن سانسور به وسیله اینترنت در حکومت های توتالیتر میگوید. ولی بخش دیگر ماجرا که مدیریت و سانسور اطلاعات توسط غول های اطلاعاتی است را ذکر نمیکنند. البته اکو از ترفندهایی که جریان های رسانه ای برای مدیریت توجه مردم استفاده میکنند مثال میزند
"اکو: برای سانسور راه های بهتری هم وجود دارد. اگر دولتمردی باشم و بدانم که فردا خبری منتشر خواهد شد که برایم بسیار دردسر ساز خواهد بود و ستون اول روزنامه ها را به خود اختصاص خواهد داد، ترتیبی می دهم که شبانه بمبی در ایستگاه مرکزی راه آهن بگذارند. فردا صبح، روزنامه ها عنوانهای اصلی خود را تغییر خواهند داد."

یکی دو بار بحث سانسور و کتابسوزی های گسترده و مقابله قدرت ها و مراجع دینی با کتابها میشود و هر دو جریان بنیادگرای اسلامی را به عنوان تهدیدی در عصر حاضر میدانند اما کریر دو بار به تاریخ ننگ بار غرب در این زمینه اشاره میکند
 "کریر: شاید امریکای پیش از ورود کریستوف کلمب نمودار وحشیانه‌ترین تلاش ها برای نابودی کامل نوشته و هر گونه نشانه ای از زبان و بیان و ادبیات یا به طور کلی اندیشه یک قوم باشد. گویی این ملل مغلوب سزاوار داشتن هیچ خاطره‌ای نبودند. تلی از کتاب‌های قدیمی در یوکاتان مکزیک به دستور «طالبان» مسیحی سوزانده شد. تنها چند نسخه از آثار ازتک ها و همچنین مایاها گاه در اوضاع و احوالی عجیب و غیرعادی باقی ماند."
          
            سال ۹۵ بود شاید. در بحبوحه آزمون جامع و امتحان های دکتری، یک روز وقتی گردن‌دردم اوج گرفته بود و جز کیف کوچکی نمی‌توانستم ببرم توی مترو نصبش کردم و تصمیم گرفتم کتاب الکترونیکی بخوانم. آدم هندزفری نبودم و شنیدن صداهای اطراف برایم جذاب‌تر بود تا فلان آهنگ. بردن کتاب هم برایم دشوار بود و راه طولانی. این شد که تصمیم گرفتم به بوی کاغذ خیانت کنم و کتابخوان الکترونیکی شوم.
کتاب الکترونیکی خیلی زود از من دل برد. سادگی، کاربرد راحت و غمزه اصلی‌ش، قابلیت کتاب خواندن در تاریکی. برای من که تختم این سوی اتاق بود و کلیدبرق آن سو نعمتی بود.
اوایل هفته‌ای چند کتاب می‌خریدم. از هر کد تخفیفی استفاده می‌کردم و انباشت کتاب مجازی را هم به موازات کتاب واقعی پیش می‌بردم.
ارزان بود و در دسترس و می‌شد فونت و اندازه‌اش را تنظیم کنی. کارم به جایی رسید که گاهی می‌رفتم کتاب فروشی و مدتی نسخه واقعی کتاب‌ها را ورق می‌زدم و با « ا ... این» گفتن های مکرر همراهانم را کلافه می‌کردم.
هنوز هم خواندن کتاب الکترونیکی بزرگ‌ترین فعالیت اقتصادی ای است که انجام می‌دهم. 
امروز دیدم که دیگر حوصله گشتن در کتابفروشی را ندارم. کتاب‌های گران و کاغذهای بی‌کیفیت و موضوعات سری‌دوزی برایم جذابیتی ندارند.
تصور می‌کردم کتاب به کالایی لوکس تبدیل می‌شود. اما گویا قرار است در همین عمر باقی‌مانده زوال کتاب را ببینم.
بی سامانی و حالا نابودی ناگزیر بازار کتاب می‌ترساندم. چقدر گفتم هر چیزی چاپ نکنید. چقدر گفتم حرکت از تألیف به ترجمه اشتباه است. نمی‌دانم شاید تلاشم را برای حفظ کتاب نکرده‌ام. از جهان بدون کتاب می‌ترسم و سرم را به خواندن کتاب الکترونیک گرم می‌کنم.