معرفی کتاب دل سگ اثر میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف مترجم مهدی غبرائی

دل سگ

دل سگ

3.9
179 نفر |
50 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

302

خواهم خواند

121

شابک
9789645757180
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1398/5/13

توضیحات

        
بولکاف دل سگ را در 1925 چند ماه پس از مرگ لنین،نوشت و در آن پیامبر گونه سرنوشت پرولاریا را پیش بینی کرد.اما این رمان بیش از چهل سال در شوروی سابق به دست فراموشی سپرده شد و نخستین بار در غرب قدرش را شناختند.
داستان از تخیلی بی مانند سرشار است و طی آن پروفسور فیلیپ فلیپوویچ سگی را پس از عمل جراحی به انسان تبدیل میکند و او با دل سگ به جان آدمیزاد می افتد و پرفسور از کرده اش پشیمان میشود و...

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

قلب سگی

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به دل سگ

نمایش همه
پارمیدا

پارمیدا

1401/11/20

کشتن مرغ میناشب های روشنزندگی در پیش رو

برای تازه‌کتابخوان‌های کمال‌گرا!

8 کتاب

کتاب بد یا آدم را از خواندن زده می‌کند یا به موجودی متوهم تبدیل می‌کند. تاریخ انقضای آن جمله‌ی معروف گذشته؛ دیگر هر کتابی ارزش خواندن ندارد. امروز ناشرانِ کاسب‌کار زیادی سربرآورده‌اند. کتاب‌های خوبی که با ترجمه‌های افتضاح (ترجمه‌های فارسی به فارسی) با ۵۰٪ تخفیف در هایپرمارکت‌ها، دکه‌ها و غرفه‌های مترو یافت می‌شوند و ناشرانی که با دریافت پول آثار نازل و بی‌کیفیت نویسندگان بالقوه را راهی بازار کتاب می‌کنند. این نویسندگان بالقوه‌ی عجول و این ناشرانِ تاجر هر دو فراموش کرده‌اند که نویسندگی شغل است و باید درآمد داشته باشد نه هزینه! از این رو سال‌هاست که دغدغه‌ام این است که به تازه‌ کتابخوان‌ها یا افرادی (مثل خودم) که سال‌ها کتاب اشتباه خوانده‌اند کتاب‌های خوب معرفی کنم و از آثار زرد و دکه‌ای دورشان کنم. توجه توجه: کتاب‌هایتان را از کتابفروشی بخرید نه《هر》جای دیگر. توجه ۲: اگر نمی‌خواهید تبدیل به انسانی تک بعدی شوید حتما از کتابفروشی‌های عمومی خرید کنید. کتاب‌هایی که فقط در کتابفروشی‌های خاصی پیدا می‌شود مدخل ورود به دگماتیسم و افراطی‌گری است. نمی‌خواهم کتاب‌های پیش‌پاافتاده معرفی کنم. نمی‌خواهم مثل بسیاری لیست‌ها کیمیاگر و چشم‌هایش معرفی کنم. بر این عقیده‌ام که فرصت کوتاه است و لازم نیست از پله‌های کمکی استفاده کنیم. هر کس که می‌خواهد کتاب خواندن را شروع کند از پیش می‌داند که اول راه کمی سختی خواهد داشت. این لیست بسیار کوتاه شامل کتاب‌هایی است که در زمره‌ی شاهکارهای ادبیات جهان‌اند و در عین حال به علت موضوع یا فرم داستانی دارای کشش و جذابیتی هستند که برای تازه‌‌خوان‌ها مناسب است. (به ترتیب و از همین مترجم‌ها بخوانید.)

51

پست‌های مرتبط به دل سگ

یادداشت‌ها

          "قلب سگی"
مانند اثر دیگر بولگاکوف یعنی "مرشد و مارگاریتا" داستانی است با پیرایه های سیاسی و نه لزوما ضد کمونیستی که صریح‌تر از کتاب مذکور دوگانه رابطه حکومت با مردم و انقلابی گری را بررسی می کند.

من برخلاف باور دیگرانْ، تنها پیام مخالفت با استالینیسم و کمونیست را از لایه های زیرین این داستان برداشت نمی کنم بلکه نگاهی آسیب شناسانه -و به جرات می توان گفت پخته- از نسبت و رابطه مردم فرو دست با نظام اجتماعی جدید یا نو انقلابیون را می بینم که سعی در بیان آشفتگی و عدم تناسب و درک این دو گروه از یکدیگر دارد. 

بولگاکوف بیش از آن که بخواهد مقصر را بیابد در حال تلاش برای درک و ترسیم وضعیت پیش رو است(کاری که بسیاری از منتقدان چپ و سیاست های مارکسیستی به ویژه در کشور ما با آن آشنا نیستند و آثار انتقادی نویسندگان روس را صرفا به اَخ و تُف بودن نظام مارکسیستی تقلیل می دهند)

مطالعه این کتاب برای من یادآور گفتگوهای تکراری با منتقدان و زاویه داران انقلاب فعلی کشور خودمان است که همین دغدغه های "تغییر زیربنا مهمتر از رو بناست" و"ذات مردم یک شبه تغییر نمی کند" را سال هاست با خود می کِشند و گاهی به آنها حق نیز می دهم.(هرچند رفع موانع ظاهری در تغییرات عمقی بی تاثیر نیست) به امید آن که در کشور تن انقلابی درونی تجربه کنیم،  میخوانم: "حول حالنا الی احسن الحال".


پ.ن: متاسفانه نسخه طاقچه از ترجمه خانم آبتین گلکار اغلاط نگارشی فراوانی داشت که نمی دانم در نسخه کاغذی هم موجود است یا نه.

پ.ن۲: طبعا این پست بعد از مطالعه چند نمونه از نقدهای موجود نگاشته شده و رویه ای تکمیلی و انتقادی نسبت به مواضع کلی آنها دارد.
        

4

          رمانی با رنگ نمایشنامه؛ دریافت اول از قلبِ سگی.


نمادپردازی، روایتِ گیرا، نقدِ اجتماعی و طنز پرصلابت از ویژگی‌های اساسیِ این مختصر از بولگاکف است. هر کدام این عناصر را می‌توان شکافت و شرح و تفسیر کرد، و چه خوب که این اثر ارزش تفسیر دارد، اما چند صباحی است از مطالعه این اثر گذشته‌است و جزئیات لازم برای این فقره را از یاد برده‌ام. باید این دُر و گوهر را بازخوانی کنم و این خوش رخدادی است.


ولی پررنگ‌ترین مشخصه‌ی این رمان از بولگاکف، در نظر من، نمایشنامه‌ای بودن نوشته بود. یعنی توصیفات بولگاکف در مواردی، گویی در حال پی‌ریزی میزانسن مد نظر نویسنده بوده‌است، توصیفاتِ صفات شخصیت‌های داستان هم چنین حال و هوایی داشت.

ترجمه‌ی آبتین گلکار هم از کتاب، ترجمه‌ی روانی بود و می‌توانست کنایت‌ها و مطایبه‌های  قلب سگی را انتقال دهد و ترجمه‌ی خوبی بود. تا به حال آبتین گلکار را مترجم درحدی یافته‌ام. هنوز ازش زیاد نخوندم، ولی در مقام قیاس بسیاری از مترجمین را مغلوب خواهد کرد.
        

11

          و اما بولگاکف که در وصف ذهن خلاقش کلمه‌ای رو پیدا نمیکنم.
ادبیات روس همیشه جذاب‌ترین بوده برای من اما نمیشه بولگاکف رو حتی کاملا روس دونست و از طرفی حتی زیر مجموعه‌ی ادبیات آمریکای لاتین و رئالیسم جادویی هم قرار نمیگیره بولگاکف و آثارش کاملا مستقل از هر ادبیات و هر موقعیتی جالب و جذاب و خواندنی هست.
رگه های طنز در تمام آثارش وجود داره و فانتزی و انتقاد از اوضاع سیاسی هم که عناصر جدا نشدنی از قلم اون هستن.
در قلب سگی از یک دانشمند حرف زده میشه با اینکه شخصیت اصلی نیست اما در رمان تخم مرغ‌های شوم و نمایشنامه‌ی آدم و حوا هم این کاراکتر دانشمندی که به فکر تغییر زندگی بشریت هست تکرار میشه.
فقط کافیه کمی از سیاستی که در زمان حیات بولگاکف بوده خبر داشته باشید تا درک بهتری از این رمان داشته باشید با اینکه رگه‌های طنزی که داره وابسته به اطلاع داشتن از اوضاع سیاسی اون زمان هست اما همچنان قابل درک هستن.
این رمان برای شروع خواندن از بولگاکف مناسب هست اما شاید بهتر باشه از ابلیس نامه و یا تخم مرغ های شوم شروع کرد و وارد دنیای بولگاکف شد و بعد درک بهتری از قلب سگی و قلم بولگاکف پیدا کرد.
        

19

          به نام او

بعضی از کتابها با اینکه می‌دانی خوب هستند و خواندنش هم وقت چندانی از تو نمی‌گیرند ولی همچنان نخوانده در کتابخانه‌ات باقی می‌مانند. یکی‌ از این کتابها برای من «قلب سگی» بولگاکوف یا به قول عده‌ای دیگر بولگاکاف بود. انگار هنوز موعد خواندنشان نرسیده بود. جالب است که من «مرشد و مارگریتا» را که کتاب پرحجم‌تر و پیچیده‌تری است سه بار خوانده بودم ولی سمت این کتاب هم نرفته بودم.

«قلب سگی» را در میدان تیر دوره آموزشی شروع کردم. دو سه ساعتی آنجا معطل می‌شدیم تا نوبت تیراندازیمان برسد، من هم از وقت استفاده کردم و گوشه‌ای دنج را جستم و نیمی از کتاب را در آنجا خواندم. گویا قسمت بود که خواندن کتاب در این دوره از زندگی من باشد و با این خاطره در ذهنم ثبت شود. 

باری، کتاب به‌مانند سایر آثاری که از بولگاکوف خوانده بودم کتابی خوب و دوست‌داشتنی بود و نشان از تفکر و مشغولیت‌های ذهنی او داشت. اویی که مخالف دستگاه فکری شوروی کمونیستی بود و سعی می‌کرد با سمبولیسم یا همان نمادگرایی انتقادات خود را متوجه نظام حاکم کند. ولی متاسفانه عمرش قد نداد که حتی انتشار برخی از کتابهایش را ببیند.

«قلب سگی» درواقع پیش‌نویس شاهکار بولگاکوف یعنی «مرشد و مارگریتا» است. نه اینکه از لحاظ داستانی به هم ربط داشته باشند، خیر! بلکه راهی را که او در «قلب سگی» شروع می‌کند در «مرشد و مارگریتا» به‌کمال می‌رساند. همان فضاسازی‌ها و همان ایده‌ها شاخ و برگ می‌گیرد و یکی از بهترین رمان‌های قرن بیستم را شکل می‌دهد. هر دو هجویه‌ای قوی و قابل تامل برای شوروی کمونیستی است، با این حال خود «قلب سگی» اثر مستقل و قابل دفاعی است. ترجمه جناب گلکار هم دیگر نیازی به تعریف من ندارد.
        

35

گرگ زاده ع
          گرگ زاده عاقب گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود
یا
سگ اصحاب کهف روزی چند پی مردم گرفت و آدم شد

میخائیل بولگاکف نویسنده شهیر روس که بیشتر او را با کتاب مرشد و مارگاریتا‌یش می‌شناسند اینبار در اثری به نام قلب سگی تمام عقده‌های چندین و چند ساله‌اش را در قالب این داستان بر سر کمونیست‌های بی کله آوار می‌کند. اثری که مثل مرشد و مارگاریتا از حضور جانداران شهری در زندگی انسان‌ها استفاده کرده است اما با این تفاوت که اینبار به جای عصای یک جادوگر ، دکتری با دستکش‌سفید در این اتفاق( تغییر ماهیت ظاهری و قدرت تکلم حیوان)‌سهیم بوده است. 
 یک سگ ولگرد، بی سر پناه و رو به موت سر راه یک جراح بزرگ مغز و اعصاب قرار می‌گیرد و از گذشت چند هفته تبدیل به سگی اصل و نسب دار و خوش بر و رو می‌شود. 
 اما این پایان ماجرا نیست. 
 دکتر قصد دیگری از رسیدگی به او دارد. قصدی که در مسیر جوانی انسان‌ها و زنده کردن مردگان قرار خواهد گرفت و راهی عظیم را برای بشریت باز ‌خواهد گذاشت. No
 
قلب سگی سراسرش فریاد.های بولگاکف است بر سر کسانی‌که نگذاشتند آثارش را به چاپ برسانند.
ایده‌ی جالبی‌داشت اما تنها ضعفش همین بود که نگاهی کاملا سیاه و سفید به ماجرا و عقائد دشمنانش داشت
        

34

          اگه سبک رئالیسم جادویی رو دوست دارید این کتاب برای شماست :)
تو این اثر نویسنده مسائلی که در زمان خودش با اون‌ها مخالف بوده رو (نظام کمونیستی و ایده اشتراک - پرداختن هر شخص به کارهای متعدد که بسیاری از اون‌ها خارج ار حیطه تخصصش بوده - پرداختن افراطی به آموزه‌های انقلابی ضمن کم‌رنگ شدن مسائل اخلاقی و ...) از زبان شخصیت "فیلیپ فیلیپوویچ" به باد انتقاد می‌گیره. اون هم در قالب یک داستان نمادین‌. من قسمتی از متن کتاب رو می‌ذارم و فکر می‌کنم همین‌ کافیه تا  دستتون بیاد با چه جور کتابی طرف هستید :)

مسئله این است: اگر من به جای جراحی شروع کنم به این که هر شب در خانه‌ام در گروه کر آواز بخوانم، آن وقت ویرانی‌ام فرا می‌رسد! اگر من بروم دستشویی و معذرت می‌خواهم آن طرف کاسه توالت کارم را بکنم، و زینا و داریا پتروونا هم همین کار را بکنند، آن وقت دستشویی ویرانه می‌شود. نتیجه می‌گیریم که ویرانی توی مستراح نیست، بلکه در کَله‌هاست! برای همین است که وقتی این آوازه‌خوان‌ها عربنده می‌کشند که "مرگ بر ویرانی!" من خنده‌ام می‌گیرد. قسم می‌خورم خنده‌ام می‌گیرد! این شعار یعنی این که هر کدام از آن‌ها باید محکم بکوبد پس کله‌ی خودش! و وقتی انقلاب جهانی، انگلس و نیکالای رامانوف، مالایی‌های تحت ستم و این قبیل توهمات را از کله‌اش ریخت بیرون و مشغول تمیز کردن انبار شد که وظیفه اصلی اوست، آن وقت ویرانی خود به خود محو می‌شود. نمی‌شود هم‌زمان به دو خدا خدمت کرد! نمی‌شود هم‌زمان هم مسیر حرکت تراموا را جارو زد و هم برای فلان آواره‌های اسپانیایی تعیین تکلیف کرد! این کار از عهده‌ی هیچ‌کس بر نمی‌آید. دکتر، به‌خصوص از عهده‌ی آدم‌هایی که دویست سالی از اروپایی ها عقب مانده‌اند و تا امروز حتی نمی‌توانند درست و حسابی دگمه‌ی تنبانشان را ببندند!
        

16

          سلامی دوباره.
این کتاب اولین خوانش من از میخاییل بولگاکوف بود و بسیار لذت بردم.
 این کتاب در سال ۱۹۲۵ نوشته شد که در همان سال منتشر شد؛ اما انتشار دوباره‌ کتاب را ممنوع کردند تا اینکه سرانجام رسماً در سال ۱۹۸۷ دراتحاد جماهیر شوروی منتشر شد.
راوی چندین فصل اول داستان سگی‌ست به نام شاریک است که از وضعیت بد زندگی‌ش درخیابان های مسکو و رفتار بد مردم با او می‌گوید. در نظرم این سگ نماد مردم روسیه در همان سالهای رهبری لنین بوده، که مردم روسیه قرن‌ ها تحت ستم و خشونت بوده و با آنان مثل حیوان رفتار شده.
حالا از شانس خوب یا بد، بعد از زندگی سخت این سگ پروفسوری او را پیدا کرده و به منزل خود می‌برد و سگ خیال می‌کند دیگر زندگی‌اش از این رو به آن رو شده!

"دنبال شما بیایم؟ اگر آن سر دنیاهم باشد می‌آیم آقا. اصلا با پوتین‌های نمدی‌تان بکوبید توی پوزه ام، یک کلمه هم از دهانم بیرون نمی‌آید."

پروفسور فیلیپویچ نشان دهنده ی لنین است، که سعی در تغییر عقل انسان داشت تا آدم بسازد ولی فقط با داشتن عقل نمی‌تواند «آدم» ساخت، بلکه احساس و روح انسانی است که «انسان» می‌سازد.
        

4