یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
گفتار اندر ستایشِ نویسنده آقای بولگاکف شما چنین خوب چرایی؟!؟ این اولین اثری بود که به قلمِ میخائیل بولگاکف میخواندم، رمانی که از همان صفحاتِ اول من را در خود غرق و تا آخرین صفحهی کتاب با خود همراه کرد، حقیقتا از آن دسته از کتابها بود که نمیتوانستم آنرا رها کنم و حتی در آخرین فصل نیز من را شگفتزده کرد و پیشبینی من را نسبت به پایانِ رمان به اشتباه بدل کرد. خوشحالم که عمرم اجازه داد که از ایشان بخوانم و امیدوارم در باقیماندهی عمرِ اندکِ خود نیز سعادتِ خواندنِ سایر نوشتههای او را داشته باشم. گفتار اندر معرفیِ شخصیتهای داستان فیلیپ فیلیپوویچ پریآبراژنسکی (پروفسور و جراح) ایوان آرنولدوویچ بورمنتال (دکتر و دستیارِ پروفسور) پولیگراف پولیگرافوویچ شاریکوف (سگ، انسان، سگ) فئودور پاولوویچ (دربان و نگهبانِ مجتمعِ پروفسور) زیناییدا بونینا (منشی و پیشکارِ پروفسور) داریا ایوانوا (آشپزِ پروفسور) اشووندر (مدیرِ برگزیدهی حزب در مجتمعِ پروفسور) گفتار اندر معرفیِ رمان قلبِ سگی، طنازیهای بولگاکوف در بیانِ عقاید، تفکرات و انتقادهایش نسبت به حکومتهای سیاسیِ موردِ اشاره در قالبِ طنزی تلخ، جذاب و دوست داشتنیست که وقتی کتاب را در دست میگیرید نمیتوانید آنرا به حالِ خود رها کنید. قلبِ سگیِ رمانیست با سبکِ تلفیقی از رئالیسمِ جادویی و علمی-تخیلی که از خواندنِ آن لذت خواهید برد و به دوستانتان نیز پیشنهاد خواهید کرد، اگر بخواهم موردِ مشابهی از این رمان نام ببرم بدونِ شک از «مزرعهی حیوانات» نام خواهم برد البته طبیعیه که دو رمان با محتوایی متفاوت هستند اما از لحاظِ ساختار بهم شباهتهای زیادی دارند. گفتار اندر داستانِ کتاب فیلیپ فیلیپوویچ پریآبراژنسکی، پروفسوری مشهور و توانا با عقاید و نظراتی متضاد با اصولِ کمونیست در خانهی خود که مطبِ او نیز به شمار میرود به مداوا و جراحیِ بیماران و همچنین تحقیقات در مورد ایدههای خاصِ خود(اصلاحِ نژادِ انسان) میپردازد. او شبی در سرمایِ غیرِ قابلِ وصفِ مسکو با سگی روبرو میشود که با نامهربانی و خشونتِ آشپزی روبرو شده بود، سگ به دلیلِ گرسنگی با استشمامِ بوی غذا به آنجا کشیده شده بود اما آشپز به روی بدنش آبِ جوش ریخته و حیوان را سوزانده بود. پروفسورِ داستان تکه کالباسی به سگ میدهد و سگ نیز که با دردِ سوختگی، گرسنگی و سرمایِ غیرِ قابلِ توصیف می جنگید از محبتِ پروفسور نسبت به خود خوشنود شده و به دنبالِ او به خانهاش میرود تا اینکه... . نقلقول نامه "نمیشود همزمان به دو خدا خدمت کرد!" "کسیکه برای هیچ چیز عجله نکند، به همه کار میرسد. اگر من هم به جای اینکه مشغولِ کارِ اصلیِ خودم باشم، از یک جلسه به جلسهی دیگر میپریدم یا تمامِ روز مثل بلبل چهچه میزدم، احتمالا به هیچ کاری نمیرسیدم." "بگذار کارشان را بکنند. لابد اگر انقلابِ سوسیالیستی شده، احتیاجی به گرم کردنِ خانه نیست!" "طبیعت حواسش خواهد بود که هماهنگ با سیرِ تکامل، هر سال با پشتکار از میانِ انبوهِ موجوداتِ پست و به دردنخور، چندده تایی نابغه هم بسازد که مایهی افتخار کرهی زمین باشند." "اشووندر، یک احمقِ به تمام معناست. درک نمیکند که شاریکوف برای او بسیار خطرناکتر است تا برای من. بله، الان او دارد سعی میکند شاریکوف را علیهِ من تحریک کند و حواسش نیست که اگر کسی به نوبهی خود شاریکوف را علیهِ خودِ او تحریک کند، تکهبزرگهاش گوشش است!" "فیلیپ فیلیپوویچ با خشم دیوانهواری فریاد کشید: ککها را با انگشت بگیرید! با انگشت! من سر درنمیآورم: شما این ککها را از کجا می آورید؟ مرد رنجید: یعنی چه؟ فکر می کنید من خودم اینها را پرورش می دهم؟" کارنامه بدون هیچ حرف و سخنِ اضافه و صدالبته بدون هیچگونه لطف و ارفاقی ۵ستاره برای کتاب منظور میکنم و خواندنِ این کتابِ دوست داشتنی را به تمامِ دوستانم پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.