قتل راجر آکروید
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
12
خواندهام
198
خواهم خواند
150
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
اهالی روستای کوچک "کینگز آبوت" همه از مرگ خانم فرارز حرف می زنند که یکی از بیماران دکتر جیمز شپارد بوده. خانم فرارز ظاهرا به علت مصرف بیش از اندازه ورونال فوت کرده و بسیاری از اهالی روستا از جمله کارولین، خواهر فضول جیمز، معتقدند که خانم فرارز چون شوهرش را با آرسنیک به قتل رسانده، دچار عذاب وجدان شده و خودکشی کرده. خانم فرارز قرار بوده پس از گذشت مدتی از برگزاری مراسم عزاداری شوهرش، با جوان شایسته ای به نام راجر آکروید ازدواج کند. دکتر شپارد با یکی از همسایه هایش به نام هرکول پوآرو درباره ی این مسائل صحبت می کند. پوآرو بلژیکی است و قبلا کارآگاه بوده و حالا بازنشسته شده و اوقاتش را به کشت کدو مسمایی می گذراند. شب بعد دکتر شپارد برای شام به منزل راجر آکروید دعوت می شود و پس از شام آکروید نزد او اعتراف می کند که از مرگ خانم فرارز عذاب وجدان دارد. شپارد از آکروید جدا می شود و به خانه برمی گردد. ولی هنوز یک ساعت نگذشته که دوباره به خانه آکروید احضار می شود ... آگاتا کریستی اگر هم قبل یا بعد از نگارش "قتل راجر آکروید" داستان پلیسی دیگری ننوشته بود، باز هم به خاطر این اثر جایگاه مهمی در تاریخ داستان های پلیسی داشت. "قتل راجر آکروید" به قواعد مرسوم و دیرپای قصه های جنایی پشت کرده و از این لحاظ بین خوانندگان و کارشناسان اختلاف نظر وجود دارد. کریستی در زندگی نامه اش به این اختلاف نظرها اعتراف کرده و نوشته است: "خیلی ها معتقدند "قتل راجر آکروید" تقلب است، ولی اگر داستان را با دقت بیشتری بخوانند می بینند که اشتباه می کنند. انحرافات زمانی مختصری که در داستان وجود دارد، بخوبی در جملات دوپهلو نشان داداده شده".
بریدۀ کتابهای مرتبط به قتل راجر آکروید
نمایش همهپستهای مرتبط به قتل راجر آکروید
یادداشتها
1401/6/7
24
1401/3/10
15
1401/3/5
من کتاب کارآگاهی را با "شرلوک هولمز" میشناختم و کسی غیر از او را چندان به رسمیت نمیشناختم. تا اینکه طی یک توفیق اجباری "قتل در قطار سریعالسیر شرق" را خواندم و تعصبهای عجیب را کنار گذاشتم. برای همین اطرافیانم پیشنهاد دادند که "قتل راجر آکروید" را بخوانم و اعلام کردند این کتاب نهایت هنر نویسندگی آگاتا کریستی است. به دلایل مشخصی از خواندن این کتاب کمتر از رمان کارآگاهیای که تاکنون خواندم لذت بردم. نمیدانم این دلیل روانی است یا نقص آشکاری در پیرنگ قصهاست که باعث میشود از آن لذت نبرم. در چنین کتابهایی که قاتل همان راوی قصه است احساس میکنم که نویسنده آشکارا فریبمان دادهاست. یعنی تمام اطلاعات را در اختیارمان قرار نداده و بعد احساس قدرت کرده. در حالی که به نظرم این به دور از اخلاقیات یک کتاب معمایی است. چون اگر نویسنده نکاتی را که خودش در ذهنش بود در داستان هم مطرح میکرد قطعا خواننده هم میتوانست به راحتی قاتل را کشف کند. به نظرم این دیگر یک معما نیست، یک نوع حقهبازی و میانبر است. البته برخلاف کتاب دیگری که با همین ویژگی خوانده بودم (موریارتی) آگاتا کریستی شاهدهایی برای غیرقابل اعتماد بودن راوی در قصه قرار دادهبود اما این شواهد خیلی ناقصتر از کل ماجرا بود. در فصل پایانی داستان احساس میکردم آگاتا کریستی رسماً سرکارم گذاشته است. و داستان را که چیز دیگری بوده، کاملا جور دیگری به من فهمانده و این نه ناشی از پیچیدگی معمای داستان که ناشی از نقص اطلاعات قصه است. علیالحساب کتاب مورد علاقهم همچنان همان "قتل در قطار سریع السیر شرق" است.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
9
1402/12/7
اولین کتابی بود که ازین ژانر میخوندم و قطعا کتابهای دیگهای هم خواهم خوند.. فکر میکردم قاتل برام قابل حدسه و بارها پازل ذهنیم میرفت تا حل بشه ولی آخرش قطعات پازل بهم میرخت از نو.. هم دوستش داشتم هم حسهای متناقضی دارم بهش... در واقع حس میکنم نویسنده فقط خواسته اخرش بگه من بردم و یه شوک بده به خواننده و تمام حدسیات خواننده رو بیاعتبار کنه که البته اینم خودش یه نوع هنره
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
6
1402/11/28
27
1403/4/19
عالی و هیجان انگیز! اولین کتابی بود که از کریستی می خواندم(می شنیدم)، این کتاب را صوتی و از ایران صدا با صدای اکبر منانی و کیفیت بالا گوش دادم. کتاب صوتی متن اقتباسی از رمان ولی وفادار به اصل داستان بود. با اینکه نمایشی نبود ولی تعویض صدا و موسیقی عالی بود و در کل صدا را دوست داشتم. داستان هم با تعلیقی بسیار عالی نوشته شده و من تا لحظات آخر نتوانستم تشخیص دهم که قاتل همان راوی است! امتیاز از 10: 9 پ.ن: ای کاش متن اقتباسی نبود و یا متن اصلی هم موجود بود!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0
1402/9/19
20
1402/12/5
6