یادداشت علی دائمی
1402/11/28
4.2
59
📝 ما چگونه شوکه شدیم؟ ⚠️ (این یادداشت، پایان داستان را بدجوری فاش میکند. لطفاً مراقب باشید که بعداً خدایی نکرده مرا نفرین نکنید!) 🔻 دربارهٔ ملکهٔ جنایت یا همان آگاتا کریستیِ خودمان صحبتهای زیادی شده است؛ بهطور خاص دربارهٔ رمان معروفش، «قتل راجر آکروید»، که خیلیها آن را بهترین اثر در کارنامهٔ کریستی میدانند. بنابراین از تکرار مکرراتی مثل خلاصهٔ داستان خوددداری میکنم. تنها نکتهای که میخواهم دربارهٔ آن بنویسم، مربوط به «پایان غافلگیرکنندهٔ کتاب» است؛ پایانی که خیلیها آن را شوکهکننده و غیرقابل پیشبینی میدانند. من هم نمیتوانم لذتم را از خواندن داستان و حل شدن معما کتمان کنم، اما بیایید ببینیم آگاتا کریستی با استفاده از چه ترفندهایی توانسته اذهان را از پاسخ معما منحرف کند: 🔻 اولین و مهمترین شگرد کریستی که رندانه است اما به مذاق بعضی منتقدان خوش نیامده، قرار دادن مقصر اصلی در جایگاه راوی اولشخص است؛ چیزی شبیه به «راوی غیرقابل اعتماد» که خصلت داستانهای مدرن و متاخر است و فکر میکنم در داستانهای پلیسی قدیمی چندان رایج نبوده است. نویسنده با این شگرد به ما نوعی اطمینان ناخودآگاه داده است تا سراغ خود راوی نرویم؛ خاصه که راوی داستان در نقش دستیار کارآگاه نیز ایفای نقش میکند. در چند داستانی که از آگاتا کریستی خواندهام، راوی از نوع سومشخص محدود است؛ اما در قتل راجر آکروید با اینکه صحت گفتههای راوی و واکنشش به اظهارات دیگران محل تردید است، ما به او اعتماد میکنیم (چون به نویسنده اعتماد کردهایم!) 🔻 قبلاً خوانده بودم که خیلی از پلیسینویسهای آن زمان از شگرد کریستی استقبال نکردهاند، «چون یکی از قواعد دهگانهٔ رمانهای پلیسی را که حکم میکند راوی هیچ مطلبی را از خواننده پنهان ندارد، زیر پا میگذارد. اعضای باشگاه پلیسینویسان اصولگرا، از جمله خود آگاتا کریستی، سوگند خورده بودند در روایتپردازی روراست باشند، حال آنکه در قتل راجر آکروید، آشکارا از این میثاق تخطی شده است.» راستش را بخواهید ترجیح میدهم در جبههٔ منتقدان این شگرد کریستی باشم تا مدافعانش! با دادن اطلاعات دروغین به مخاطب، خیلی راحت میشود او را سر کار گذاشت. از آنجا که راوی نزدیکترین جایگاه را به مولف دارد (هرچند اینها در دو سطح مختلف روایی قرار میگیرند)، مخاطب او را باور میکند و گفتههایش را میپذیرد؛ این عادت در رمانهای پلیسی قدیمی بیشتر مرسوم بوده است. باید ببینیم اگر دکتر داستان ما در جایگاه راوی و دستیار پوآرو نبود و برخی اطلاعات را وارونه به ما انتقال نمیداد، باز هم پایان داستان همینقدر شوکهکننده میشد؟ بعید میدانم. 🔻 دومین شگرد به کار رفته در این اثر برای انحراف ذهن خوانندگان، بالا بردن تعداد مظنونهاست. البته برخلاف تکنیک قبلی، این شگرد در اغلب آثار کریستی دیده میشود و او عمداً تعداد افراد حاضر در صحنهٔ قتل را زیاد میکند و به هریک انگیزهای برای قتل میدهد تا کار برای مخاطب حسابی سخت شود؛ «قتل راجر آکروید» هم از این قاعده مستثنی نیست و آش آنقدر شور است که در اقتباس تلویزیونی از این داستان (با بازی دیوید سوشه در نقش پوآرو)، نویسندگان مجبور میشوند شخصیتهایی مثل آقای بلانت، خانم راسل و فرزند او را بهکلی حذف کنند! 🔻 و سومین ترفند «موکول کردن تمام تحلیلها به پایان داستان» است. این هم از همان همیشگیهای کریستی است و گاهی بدجوری حرص مرا درمیآورد. پوآرو عمداً حرف نمیزند، گاهی سخنان بیربط میگوید یا سوال را با سوال جواب میدهد تا مخاطب را پای داستان نگه دارد. ممکن است گفته شود که یک کارآگاه باهوش نباید پرحرف باشد و همه چیز را تا فرارسیدن زمان مناسب لو بدهد، چون ممکن است باعث از بین رفتن برخی شواهد و سرنخها شود؛ اما واقعیت این است که پوآرو حتی با معتمدترین دوستانش هم درست حرف نمیزند و آنقدر خودش را کنار میکشد که باعث کمرنگ شدن جایگاه او و انفعالش در طول داستان شود. درواقع کریستی کنشگریِ پوآرو را فدای پیرنگ و تعلیق میکند. من اسم این نوع تعلیق را «تعلیق کاذب» میگذارم. انگار نویسنده جلوی دهان شخصیتش را گرفته و اجازه نمیدهد او آنچه فهمیده را با مخاطب درمیان بگذارد. 🔻 خلاصه اینکه: شگردهای خالق هرکول پوآرو و مولفههای داستاننویسیاش یکی دو تا نیست. دوست دارم فرستهای دربارهٔ سبک کریستی و وجوه مشترک داستانهایش بنویسم و اگر شد پنبهٔ بعضی از داستانهایش را هم بزنم. ولی نباید فراموش کرد که شناخت، انتخاب و کاربست درست همین ترفندها نیاز به هوش و مهارت دارد و همین که کریستی توانسته عامهٔ مخاطبان را از این راهها سرگرم کند، یعنی به هدفش رسیده است.
(0/1000)
نظرات
1402/11/28
من اگاتا کریستی رو در ژانر جنایی معمایی واقعا دوست دارم اما در رابطه با تعلیق کاذبی که گفتین خیلی زیاااد باهاتون موافقم مخصوصا تو کتاب قتل راجر اکروید این خیلی به چشم میاد🥲
1
2
1402/11/28
تو یادداشت کتاب اولی که از کریستی خوندم (این دومیش بود😁)، پرسیده بودم که وقتی تو همه داستانا یه اُسطوره به اسم پوآرو هست، تکراری نمیشه داستان؟ یهویی بیاد همهچیو درست کنه؟ تا حدود زیادی با بقیه انتقادهایی که کرده بودین هم، موافقم. ولی تهش اینم یه نوعه داستان و قصهاس دیگه، مدلش اینجوری بوده. یه قسمتایی هم واقعا خوب سعی کرده و نوشته پس اشکالی نداره.خیلیام سخت نگیرینY(^_^)Y.
3
2
1402/11/28
حس میکنم سعی دارید بین من و آگاتا پادرمیونی کنید که کدورتها رو کنار بذاریم 😅🌹
4
1402/11/28
وقتی یک شخصیت محور است و دائما تکرار میشود ناخودآگاه بعضی قصه ها بد از آب درمیاید،داستان های غیر از شخصیت پوآرو را هم سنجه ی ترازو قرار بدیم شاید بشه بهتر قضاوت کرد.
1
1402/11/28
به نظرم اصلاً ربطی به تکرار شخصیت پوآرو نداره. اگه کارآگاه رشید هم به جای پوآرو بود نکاتی که عرض کردم به قوّت خود باقی بود. حتی اون نکتهای که در باب سکوتهای عمدی پوآرو گفتم هم به خود پوآرو ربط نداره؛ من احتمال میدم خانم مارپل هم به چنین مرضی مبتلا باشه 😅 @moonshine
1
1402/11/28
ظاهرا شما هم مثل من در شاهین مالت به همین سه ونیم اکتفا کردید و فراتر وفروتر نرفتید. اطلاعات واورنه را لطفا اشاره کنید.البته شاید در این جا محل اشکال باشد به دلیل لو رفتن،گروه شاید محل بهتری باشد. راستش این تعلیق کاذب را دوست دارم ،به همان دلیل اولی که گفتید کشف معما. به نظرم اگر این تعلیق کاذب نبود،کشف معما انقدر جذاب نبود.باید مثالی از تعلیق غیر کاذب پیدا کن البته جذاب و خوشخوان هم باشد،انوقت شاید نظرم عوض شود.
6
1
1402/11/28
⚠️خطر اسپویل!⚠️ داستان پر از اطلاعات وارونه یا به تعبیر همقطاران کریستی «عدم روراستی» بود. مثلاً اینکه اون آقا بعد از ملاقات با آکروید میگه وقتی داشتم از در خارج میشدم یه نگاهی بهش انداختم، اونم هیچی نگفت، منم با سلام و صلوات و بدون هیچ مشکلی از خونه رفتم بیرون درحالی که طرف داشت نامههاشو میخوند :)
1
1402/11/28
مشکل من با تعلیق آگاتا کریستی اینه: ابهامی که ایجاد میکنه واقعی نیست. درواقع ما تا چند صفحهٔ پایانی هیچی نداریم! اینکه شما نیم ساعت به یه تصویر سیاه در تلویزیون نگاه کنید بلکه بعد از نیم ساعت یه چیزی توی قاب پیدا بشه، چجور تعلیقیه آخه؟! مشکل من با این قسمتشه که مخاطب رو با خودش همراه نمیکنه. در این فرایند کشف معما مخاطب هیچ مشارکتی نداره. واسه همینه که شما نرسیده به فصل پنج میرید آخرشو میخونید 😅 چون جز آخرش، بقیهش هیچی نداره و پلیسها و کارآگاه هیییچ پیشرفتی در پرونده نمیکنن! (البته پوآرو پیشرفت میکنه ولی دربارهش حرف نمیزنه!) یکپنجم پایانی داستان، پوآرو همه چیز رو فهمیده و پرونده براش بسته شده، ولی بازم بقیه رو آزار میده و مغرورانه میگه: من میدونم! من خبر دارم! چیزی از من مخفی نمیمونه! انگار که داره میگه: من فهمیدهم، ولی آگاتا گفته به اندازهٔ بیست سی صفحه دیگه باید کشش بدم 😂
4
1402/11/28
راستش برای من صفحه ی سیاه نیستقبلا هم یه جایی گقته بودم برام مثل پازل هزار تیکه است. نمیدونم شاید اشکال از مغز منه که از نوشته های آگاتا کریستی سر نخ پیدا میکنم.این که آخرش را میخونم خیلی ارتباطی به آگاتا کریستی نداره،گاهی حتی قبل از شروع کتابی آخرش را میخونم. غرور پوآرو هم جزیی از این ماجراست. برای شما ناپسند ولی من گاردی نسبت بهش ندارم. @choghoke_tanha
1
1402/11/29
اصلا همین موضوع که همه گره های داستان درفصل های اخر یکجا باز میشد ، باعث شد جذابیت داستان برای من کمتر باشه ... دوست داشتم گره ها یکی یکی در طول داستان باز بشه و اینطوری من در حین خوندن حدس های مختلف درباره ی همه نشانه ها داشته باشم و در طول داستان رد گزینه کنم و در اخر با شناخت قاتل شوک بشم..... البته اینکه من با ژانر معمایی زیاد مانوس نیستم هم بی اثر نیست در این نظر
1
2
1402/11/29
دقیقاً، به نظرم خیلی بهتره که خواننده پابهپای داستان پیش بره و اطلاعاتش بیشتر بشه و معما رو بهتدریج حل کنه، تا اینکه یک مشت سرنخ بیربط و بیمعنا بهش بدیم و تا لحظهٔ آخر هیچی از اون سرنخها نفهمه.
4
1403/2/6
سلام آقای دائمی یادداشت خیلی خوبی بود حرف دلم رو زدید. فقط چرا سه و نیم دادید؟
1
2
1403/2/6
سلام و عرض ادب. ممنونم، لطف دارید. به نظرم جزء معدود آثار کریستیه که -علیرغم همهٔ مشکلاتی که باهاش دارم- قابل اعتناست. درسته که از روشهای قابل قبولی برای سرگرم کردن مخاطب استفاده نکرده، ولی حداقل توی این داستان کمابیش به هدفش رسیده. برای همین گفتم شاید نمرهٔ سه، سه و نیم براش بد نباشه. البته تحت تاثیر جوّ غالب هم بودم و ترجیح دادم نمرهٔ خیلی کم ندم که بهم حمله نکنن 😂
2
1403/2/6
و درباره کریستی اگر بتونید یه پست بنویسید خیلی خوبه خودم از مخالفانشم میشه گفت. به خاظر همین دلایلی که گفتید که مهمترینشون همون دروغ گفتن به مخاطبه. درکل به نظرتون ارزش داره آدم وقت بذاره آثارش رو بخونه یا همشون همین جوریان؟ (من پنج تاشون رو خوندم)
2
2
1403/2/6
ایشالا. قصدش رو داشتم. ولی امان از ترکیب «مشغله» و «بیحوصلگی». دو تا فرسته و سهچهارتا یادداشت هست که قرار بوده بنویسم ولی هی پشت گوش میندازم. بستگی به هدفتون داره. اگه صرفاً برای سرگرمی میخونید، به نظرم به لیست بهترینهاش رجوع کنید و فقط همونا رو بخونید. کتابایی مثل قتل در قطار سریعالسیر، ده بچه زنگی، راجر آکروید و دو سه تا عنوان دیگه. ولی اگه مثل من میخواید سر از کار نویسنده دربیارید و ببینید از چه تکنیکها و ترفندهایی برای تعلیق و غافلگیری استفاده کرده و مثلاً کاشتها و برداشتهای داستانی در آثارش چطوره، میتونید بیشتر هم بخونید :)
2
علی دائمی
1402/11/28
3