از غبار بپرس

از غبار بپرس

از غبار بپرس

جان فانته و 3 نفر دیگر
3.9
21 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

28

ناشر
افق
شابک
9786003539839
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1400/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جوون بودم، گشنه و لب به خمره و در تقلای نویسنده شدن. بیشتر مطالعاتم رو تو کتابخونه ی عمومی وسط لس آنجلس انجام می دادم و هیچ کدوم از چیزهایی که می خوندم به من یا خیابون ها و آدم های دوروبرم ربطی نداشت. یه جوری بود که انگار همه فقط با کلمات بازی می کردن و اون هایی که تقریبا هیچی برای گفتن نداشتن، همون هایی بودن که نویسنده های درجه یک به حساب می اومدن.
      

یادداشت‌ها

          بسم الله الرحمن الرحیم 

...امیدوارم از اول سال رمان جدیدم را شروع کنم. فعلا دارم طرح کلی‌اش را می‌نویسم که کار شدیدا اعصاب‌خرد کنی است. اسم کتاب را گذاشته‌ام از غبار روی جاده بپرس[۱] و داستانش در پس‌زمینه‌ای از لس آنجلس می‌گذرد(اما به هالیوود ربطی ندارد). داستان دختری است که دوستش داشتم اما او کس دیگری را دوست داشت که با نوبه‌ی خود از دختره متنفر بود... کتابی [است] مثل پای‌بندی‌های انسانی[۲] اما همراه با طنز و حسرت.
بخشی از نامه جان فانته به پسرعمویش، به نقل از پیوست‌های ترجمه از غبار بپرس، نشر چشمه، ص ۲۶۶ و ۲۶۷(نسخه الکترونیک)

بوکوفسکی در مقدمه از غبار بپرس درباره فانته می‌نویسد: سبک کلام و سبک زندگی فانته عین هَمَن؛ قوی، خوب و گرم. 
در تمام چهار کتابی که از فانته خواندم این جمله بوکوفسکی صادق بود. فانته به هنرمندانه‌ترین شکل چهار بخش از زندگی‌اش را روایت می‌کند. بخش‌هایی که با تمام تفاوت‌ها، یک نقطه مشترک دارند: آرتورو باندینی!

قصد نظر دادن نسبت به این شاهکار فانته را ندارم و به جای آن یادداشت کوتاه یکی از خوانندگان کتاب که در سایت آمازون منتشر کرده است را می‌آورم. معتقدم که با کم‌ترین کلمات، بهترین یادداشت ممکن را نوشته است:
دوازده سال پیش مقاله‌ای در لس‌آنجلس تایمز خواندم که در آن از موفق‌ترین نویسندگان آمریکایی خواسته شده بود تا از ده اثر محبوب‌شان در ادبیات آمریکایی قرن بیستم نام ببرند. از غبار بپرس جان فانته تنها اثری بود که در همه فهرست‌های ده اثر محبوب حضور داشت. از آن زمان من از غبار بپرس را دو بار و همه کتاب‌های آقای فانته را هم به همراهش خوانده‌ام. نکته‌ی جالب این است که از غبار بپرس شش سال قبل از ناتوردشت[۳] جی. دی. سلینجر چاپ شده است، اما شباهت‌های میان هولدن کالفیلد و آرتورو باندینی شگرف‌اند. تفاوت‌شان هم در این‌جاست که آرتورو حتی بیشتر از هولدن تابع امیال آنی‌اش است_اگر چنین چیزی ممکن باشد_ و همچنین تماما آمریکایی است. دلت می‌خواهد آرتورو را دلداری بدهی و هم‌زمان به خاطر نفهمی‌اش یکی بخوابانی توی گوشش! متاسفانه جان فانته آنقدر عمر نکرد که شاهد احیای اثرش باشد، ولی انتشارات بلک‌اسپرو از او یک ستاره ادبی ساخته است. وقت خواندن این کتاب با صدای بلند خواهید خندید و در آغوشش خواهید گرفت.  قول می‌دهم.
یادداشت تِری اِی. گرین بر کتاب در سایت آمازون. به نقل از پیوست‌های ترجمه از غبار بپرس، نشر چشمه، ص ۲۶۲ و ۲۶۳(نسخه الکترونیک)

نکته‌ای که در پایان می‌خواستم اضافه کنم نسبت به مقایسه دو ترجمه اثر بود. من کتاب را با ترجمه شکاری از نشر افق خواندم و چند صفحه اولیه آن را با ترجمه بابک تبرایی، که نشر چشمه منتشر کرده است، مقایسه کردم. ترجمه تبرایی به زبان محاوره‌ای است و ترجمه شکاری به زبان معیار. هر کدام از دو ترجمه امتیازات خاص خود را دارد و فقط زمانی می‌توانم قضاوت نهایی را انجام دهم که ترجمه تبرایی را کامل بخوانم. با این حال گمان‌ام بر این است ترجمه شکاری، بهتر داستان را به فارسی برگردانده. البته گمان ضعیفی است.
امتیازی که باعث شد بعد از خواندن ترجمه شکاری، نسخه الکترونیک ترجمه تبرایی را بخرم، توضیحات ابتدا و انتهای کتاب بود که در یادداشتم از سه تکه آن نقل قول کردم. ابتدای این ترجمه، علاوه بر مقدمه مترجم، مقدمه بوکوفسکی و مختصری از زندگی نویسنده و آثار داستانی و فیلم‌نامه‌ای او آمده است. در بخش پایانی هم توضیحاتی درباره کتاب، نامه‌های فانته در مورد این رمان و چند نقد از برخی چهره‌های شناخته شده در جامعه‌ی داستان‌خوان آمریکا آورده شده است.



۱_نام کتاب از دیالوگی در رمان پان از کنوت هامسون برداشته شده است: آن یکی دختر را مثل برده، مثل جنون‌زده‌ها و مثل یک گدا دوست داشت. چرا؟ از غبار روی جاده بپرس و از برگ‌های فروافتاده. از خدای اسرارآمیزِ زندگی بپرس؛ چرا که هیچ‌کس دلیل این چیزها را نمی‌داند.
۲_شاهکار سامرست موام که در ایران به اسم پیرامون اسارت بشری هم می‌شناسیمش.
۳_اشتباهی از طرف نوسینده یادداشت. چرا که از غبار بپرس در سال ۱۹۳۹ و ناتور دشت در ۱۹۵۱ چاپ شده‌اند و فاصله بین انتشارشان دوازده سال است.
        

23

جان فانته،
          جان فانته، که امروز یکی از پیشگامان ادبیات مدرن آمریکا به حساب می‌آید، از آن‌دست نویسندگانی‌ست که در زمان حیاتش آن‌‌طور که باید قدر ندید و مادامی که زنده بود هیچ جایزه‌ی ادبی برنده نشد. زبان گزنده و نیشدار و سبک نوشتاری نامتعارفش در ترسیم واقعیت‌های جامعه سبب شده بود در زمان خود محبوبیت چندانی میان عموم مردم نداشته باشد و پیوسته برای چاپ کتاب‌هایش با ناشران دست و پنجه نرم کند.
مشهورترین آثار فانته چهارگانه‌ای را تشکیل می‌دهند که حول شخصیتی به نام‌ آرتورو باندینی می‌گردند. در این چهار رمان، که کمابیش اتوبیوگرافیک تلقی می‌شوند، رد پای زندگی شخصی فانته به وضوح  پیداست.
"از غبار بپرس"، که یکی از این چهارگانه است و از آن به عنوان شاهکار فانته اسم می‌برند، از جایی شروع می‌شود که آرتورو باندینی جوان به سودای نویسنده شدن تازگی از کلرادو به لس‌آنجلس آمده است؛ مثل خیل آدم‌های دیگری که تصور می‌کردند بلندپروازی‌هایشان در آن شهر محقق می‌شود. باندینی که تازگی داستان کوتاهی از او در یک مجله به چاپ رسیده، خود را نویسنده‌ای بزرگ می‌پندارد که قرار است کتاب‌هایی بیافریند که جهان از خواندنش انگشت به دهان بماند و داستان‌هایشان در کتابخانه‌ها کنار بزرگترین شاهکارهای تاریخ بنشیند.
آرتورو پیوسته در کوچه‌پس‌کوچه‌های لس‌آنجلس پرسه می‌زند و افکار و خیالات خود را برای خواننده بازگو می‌کند. به مرور که تجربیات مختلفی را از سر می‌گذراند شهر چهره‌ی خشن خود را نشانش می‌دهد و او را با فقر و انواع سرخوردگی‌ها آشنا می‌کند. در یکی از این پرسه‌زنی‌ها کامیلا لوپز، پیشخدمت مکزیکی‌تبار یک کافه، را می‌بیند و دل در گرو او می‌بندد و رابطه‌ی پیچیده و پرفراز و نشیبی را با وی آغاز می‌کند...
داستان که به صورت اول شخص و از زبان آرتورو بیان می‌شود لحنش غالبا محاوره‌ای و ساده است، چیزی که در زمان خود کاری نو و بدیع به حساب می‌آمد. با وجود این بی‌پیرایگی زبانی، فانته در توصیفاتش از ترکیب‌هایی استفاده می‌کند که منحصربه‌فرد است و به نوعی کارهای لویی فردینان سلین، نویسنده‌ی بزرگ فرانسوی، را به یاد می‌آورد.
سبک خاص ادبی، تصویرسازی‌های پیچیده، ترسیم واقع‌گرایانه‌ی لس‌آنجلس دهه‌ی سی میلادی، عشق پرشور نویسنده‌ای تازه‌کار به ادبیات و به زنی ناهم‌سنخ با خود، خواندن این کتاب را به تجربه‌ای یکه بدل می‌کند.
---------------------------------------------
دو ترجمه‌ از این کتاب در بازار موجود است که من ترجمه‌ی بابک تبرایی را از لحاظ انتخاب لحن بیشتر پسندیدم.

        

35

          کتاب «از غبار بپرس» محبوب ترین رمان جان فانته، رمانی است عمیق و انتقادی که نثر و سبکی ساده، خودمانی و عامیانه دارد. شخصیت اصلی این رمان، آرتورو باندینی، به نوعی منِ دیگر جان فانته است و از این‌‌رو، می‌توان از غبار بپرس را خودزندگی‌نامۀ داستانیِ نویسنده نیز دانست.
داستانی ساده اما پرمحتوا و نمادین که خود نویسنده سعی کرده تا حدودی زندگی خود را در قالب یک شخصیت داستانی به نام "آرتورو باندینی" در آن شرح بدهد. جان فانته الهام بخش نویسندگانی همچون بوکوفسکی بوده و از غبار بپرس نیز بسیار شبیه داستان‌های او می‌باشد.
باندینی نیز مانند نویسنده داستان، تابعیتی دورگه (آمریکایی-ایتالیایی) دارد و در آرزوی تبدیل شدن به یک نویسندۀ مشهور می‌سوزد. او بیش از هرچیزی آرزوی پولدار شدن دارد تا بتواند از زندگی خانه‌به‌دوشانه و فلاکت زدۀ خود خلاص بشود؛ اما به محض اینکه پولی به دستش می‌رسد، آن را به احمقانه‌ترین شیوه‌ها خرج می‌کند. اما این خواسته‌های او در حالی جریان دارد که بیشتر تفکرات و اندیشه‌های آرتورو با جامعه ناهمخوان و متضاد است. نتیجۀ این جدال اخلاقی و پرشور باندینی با ارزش‌های جامعه، داستان اثر حاضر را می‌سازد؛ آرتورو باندینی هم قهرمان و هم ضدِقهرمان رمان‌های جان فانته است....

        

2

18

نرگس

1402/8/16

          اسم جالبی داشت! ازین نویسنده نخونده بودم و شنیدم که شاهکاریه که بعد از ۸۱ سال داره تجدید چاپ میشه و زمان خودش دیده نشده، پس شروع به خوندنش کردم..
داستانِ جوان فقیریه به نام «آرتور باندینی» که رؤیای نویسنده‌ شدن رو داره؛ نویسنده‌ای مشهور و‌محبوب. به همین منظور سفری به لس‌آنجلس داره و‌ سعی میکنه با داستان‌های کوتاهش زندگی‌ رو بگذرونه.

تقریباً میشه گفت توصیفات شرایط و حالات آرتور دقیق بود،طوری
که از شادی‌های باندینی لذت می‌بردم و‌با حماقتاش اعصابم خورد میشد. اما اون‌طور که باید و شاید از سیر داستان لذتی نبردم. با اینکه نثرِ ساده و‌ روانی داشت و نویسنده هم علاقه‌ای به طراحی معما و گره توی داستان نداشت، اما جذابیت خاصی نداشت و یکمی سخت خوان بود واسم؛ منتظر بهونه بودم تا سریع بذارمش کنار و برم‌ سراغ یه کتاب دیگه.

فانته در مورد باندینی یه چهار‌گانه داره به این ترتیب: تا بهار صبر کن، جاده‌ی لس‌آنجلس، از غبار بپرس و رویاهایی از بانکر هیل. که من فقط "از غبار بپرس" رو خوندم. شاید بقیه‌شو بخونم نظرم عوض بشه🤔

هم‌چنین خوندم که این رمان نگاهی واقع‌گرایانه به عشق داره و از جذابیت‌های دیگش اینه که: توصیفِ تصویری واضح و‌ کامل از لس‌آنجلسِ دهه‌ی ۱۹۳۰ میده. ولی فعلا که این رمان رو خیلی دوست نداشتم😬
        

18

          از غبار بپرس برای من، همان حس و حال ناتور دشت را داشت!
قلم نویسنده خودمانی و سیر داستان روان بود. شخصیت پردازی جان فانته بی نظیر بود! شاید با شخصیت همزادپنداری نکنید اما تاثیر تک تک کارهایش را روی زندگی‌اتان می‌بینید. گاهی می‌خواستم کتکش بزنم، گاهی به روانشناس معرفی‌اش کنم و گاهی دلداری‌اش بدهم؛ و تمام این‌ها یعنی نویسنده کارش را به نحو احسن انجام داده.
داستان این کتاب درمورد آرتورو باندینی دورگه است که برای رسیدن به رویای نویسندگی‌اش به لس‌آنجلس مهاجرت می‌کند.
اگر از ترجمه نشر افق استفاده نمی‌کنید، حتما زندگینامه جان فانته را قبل از شروع کتاب بخوانید.
اگر روی به ترتیب خواندن مجموعه‌ها حساس هستید، حتما از اولین کتاب این مجموعه را شروع کنید.
هشدار: از این‌کتاب توقع درس اخلاق و زندگی نداشته باشید. شخصیت طوری در پایان کتاب رهاتون می‌کنه که تصورش رو هم نمی‌کنید!
پ.ن: آرتورو هم به جمع "شخصیت های رو مخ" لیستم اضافه شد.
پ.ن۲: با اینکه تنها وجه شباهت من و آرتورو نوشتن بود، موقع اتمام کتاب گفتم "عمرا دیگه بخونمش!"
با گذشت یک روز از اتمام کتاب، باید بگم "مشتاق خوندن کل مجموعه ام!"
        

12