معرفی کتاب مومو اثر میشائیل انده مترجم پروانه عزیزی

مومو

مومو

میشائیل انده و 1 نفر دیگر
4.3
71 نفر |
33 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

128

خواهم خواند

105

شابک
9786006783239
تعداد صفحات
242
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        دزدها وقت شما را کش می روند!دخترکی به نام مو مو در  حاشیه ی شهری بزرگ در خرابه های یک آمفی تئاتر زندگی می کند.او فقط با چیزهایی که در گوشه و کنار شهر پیدا می کند روزگار می گذراند،اما استعدادی عجیب و غریب در شنیدن درد دل های آدم ها دارد.روزی سرو کله ی عالیجنابان خاکستری پیدا می شود.آن ها می خواهند وقت ارزشمند آدم ها را بدزدند و برای همین هر روز که می گذرد زندگی آدم ها یکنواخت تر و بی روح تر می شود.در این میان مو مو تنها کسی است که حاضر شده جلوی عالیجنابان سینه سپر  کند...میشائیل انده،فرزند ادگار انده نقاش سورئالیست،در مونیخ بزرگ شد،به مدرسه ی بازیگری رفت،بازیگر،نمایشنامه نویس و منتقد فیلم شد و بعد به نویسندگی روی آورد.مومو یکی از دوست داشتنی ترین رمان های اوست که برنده جایزه ی ادبیات نوجوان آلمان و جایزه ی ادبی نوجوانان اروپا شد.براساس این کتاب  چندین فیلم بر روی پرده رفته و بیش از هفت میلیون نسخه از آن منتشر شده است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مومو

نمایش همه

پست‌های مرتبط به مومو

یادداشت‌ها

          خوب بالاخره اومدم تا درباره مومو حرف بزنم.
راستش اولین بار اسم کتاب را از خانم توکلی شنیدم یا درواقع دیدم. 
اولین چیزی که در ذهنم تداعی شد ، مومو شخصیت ترسناک واتس اپ بود 😱
واصلا جذب کتاب نشدم.
چندماهی گذشت تا اینکه تعریف کتاب رو بیشتر شنیدم 😍
آنقدر تعریف کردن تا به خوندنش مصمم شدم.

کتاب رو شروع کردم…
میشائیل انده قلم جذاب و محسور کننده ای داره و از همون ابتدا میون کلمات کتاب غرق شدم.

انگار که موضوع کتاب گمشده ی این روز های من بود…

*زمان*

و من کتاب را جرعه جرعه نوشیدم…
از همون صفحات اول تعریف مومو برام جالب بود…

*کاری که موموی کوچک بهتر از هر کسی بلد بود: گوش دادن به حرف دیگران بود. شاید بعضی از خوانندگان فکر کنند، خب اینکه چیز مهمی نیست، هر کسی می تواند گوش بدهد.
ولی تصورشان اشتباه است. چون گوش دادن واقعی فقط از تعداد کمی از آدم ها بر می آید. و مومو در گوش دادن راستی راستی بی نظیر بود و کسی نمی توانست به گرد پایش برسد.
مومو طوری با دقت گوش می داد که در ذهن آدم های احمق و نادان هم یکهویی فکرهای زیرکانهای جرقه می زد. نه اینکه مومو چیزی گفته یا سؤالی کرده باشد و این طوری طرف را به فکر انداخته باشد. نه. مومو فقط می نشست و سراپا گوش می شد، با تمام وجودش گوش می داد. در آن حال با چشم های درشت و سیاهش زل می زد به آدم. و آدم يكهو احساس می کرد که به فکرهای جالبی دست پیدا کرده است. فکرهایی که همیشه در مغزش بوده اند و او تا آن موقع از وجودشان بی خبر بوده ...
مومو طوری گوش می داد که آدم های دودل و نا امید یکهو دقیق می دانستند چه می خواهند و باید دنبال چه باشند. یا مثلا خجالتیها و ترسوها یکهویی احساس می کردند با شهامت و نترس شده اند….*

بعد از این صفحات حس کردم چقدر با مومو فرق دارم و چقدر مومو شدن سخته 😅
روز بعد از شروع کتاب مهمان دوستی بودم که در شرایط سختی از زندگی قرار گرفته بود…
خیلی سعی کردم مومو باشم هرچند من کجا مومو کجا 😁
.
.
.
هرچی بیشتر با کتاب پیش میرفتم حس میکردم داستان مومو گمشده زندگی امروز همه ماست…
حتی شاید شهر ما هم اسیر دزدان زمان شده و ما بی خبریم...

حس کردم دزدان زمان چقدر به من نزدیک اند
حس کردم مدتهاست دلم برای خیلی کارها تنگ شده اما وقت ندارم وچرا وقت ندارم؟ 
نکند دزدان زمان با من هم قرارداد امضا کرده اند؟ 🤔😱

حالا مومو باید دوستانش را نجات دهد چون دزدان زمان شهر را تسخیر کرده اند...

پی نوشت۱؛ 
مومو رمان کتاب کودکه ولی قابلیت استفاده برای ۹تا ۹۹ سال داره😉
و من دوست دارم به خیلی ها بدم که بخونن .قشنگ میشه در کتاب غرق شد و باهاش خیال پردازی کرد و کنارش به مفاهیم عمیقش فکر کرد.
راستی مومو صوتی رو هم فیدیبو داره...
        

31

          بسم‌الله 
برای اولین تجربه از دنیای ژانر فانتزی سراغ مو مو رفتم. الان بعد از تمام کردنش قوی‌ترین حسی که در من ایجاد کرد، خستگی است. واقعا ذهنم از اینهمه تصور کردن، درد گرفت. حس آدمی را داشتم که دارم جنسی را می‌خرم که خیلی زیباست، اما خودم و بقیه می‌دانیم نسبت به کارایی‌اش نمی‌ارزد. کتاب برایم یک تور مسافرتی پر از زرق و برق بود که در آخر ما را به دیدن یک کلبه‌ی کاهگلی ساده می‌برد. حتی با احتساب مخاطب نوجوانش هم از سبک و سیاقش خوشم نیامد.
یک چیز دیگر راجع به این اولین ملاقاتم بنویسم و بروم سراغ کتاب. 
هر هنرمندی ما را درگیر داستان خودش می‌کند. وقت و انرژی و پول می‌دهیم و دیدگاه پدیدآورنده را می‌خریم. نقاش، چشم ما را درگیر می‌کند و نوازنده گوش ما؛ اما نویسنده است که مستقیما به اتاق فکر و اندیشه‌مان راهش می‌دهیم. 
حالا فانتزی خواندن _یعنی وارد شدن به یک دنیای دیگر که ساخته ذهن مولف است_ خیلی ریسک بزرگی است‌. اینکه بعد از راه دادنش به ساحت ذهنت، بگذاری کل چیدمان اتاق را هم عوض کند، دیواری را بریزد و جای نامربوطی تیغه‌ای بکشد. حالا اینهمه کارگری و عملگی نویسنده را می‌کنی که چه بشود؟ متاع دیدگاهش را روی میزی که دو پایه‌ی مقارنش را بریده و آنرا روی یخچالی که تویش کاکتوس چیده بگذارد و تقدیمت کند! 
وقتی کاغذ کادوی دیدگاه داستان باز شد، بعد از اینهمه خستگی برای تصور کردن فضای داستان و خفه کردن صدایی که بعد از هر صفحه هشدار می‌دهد «با عقل جور نمیاد آخه!»، دیگر رویت نمی‌شود به نویسنده بگویی: «فقط همین؟»

(این‌ها را راجع به مومو گفتم. باز هم فانتزی خواهم خواند و خبرتان خواهم کرد. امیدوارم برای بعدی با جمله‌ی «میخکوب‌کننده بود» نقد را شروع کنم.)

همه می‌گویند رمان مومو راجع به زمان است. اما من می‌گویم راجع به کار است؛ کاری که به زمان معنا می‌دهد. وگرنه خود مومو هم وقتی «کار» داشت، هم عجله می‌کرد، هم توسط لاک‌پشت، وقت تلف کردنش تقبیح می‌شد و هم پی زمان بیشتر می‌گشت. کارهایی که اگر مردم دیگر انجام می‌دادند، قبیح بود و نفرین‌شان محسوب می‌شد. 
از تمثیل گل ساعتی و مرگ خوشم آمد. گرچه تئوری‌های استادخان خیلی با موازین اعتقادیم میزان نبود. 
حس می‌کردم مردان خاکستری باید برای حیات حریص‌تر باشند اما خب همان تسلیم در قرعه‌کشی نابودی زوج و فردی،  تصویر و تمثیل بهتری می‌داد از تقدس منفعت گروه در دنیای سرمایه‌داری.
        

0

من خیلی ات
          من خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو طاقچه می‌چرخیدم تا کتاب بعدیم رو انتخاب کنم، به «مومو» برخوردم. توضیحات داستانش رو خوندم و خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم بهش گوش بدم و چقدددددر عالی بود...

این کتاب با روایت دلنشینش کاری می‌کنه تا خواننده با یه دید جدید به زندگی و زمان نگاه کنه...

به اینکه لحظاتش می‌تونه از شادی و دوستی و رویا‌پردازی سرشار باشه...
و یا
به دویدن و اضطراب و نرسیدن بگذره...
وقتی که به جای زندگی کردن، فقط دنبال کار کردن و پول جمع کردنی تا بلکه یه روووووزی بتونی ازش استفاده کنی...

🔅🔅🔅🔅🔅

قهرمان این کتاب، یه دختر کوچولوئه به اسم مومو، با یه ابرنیرو به اسم قدرت گوش دادن!

مومو اونقدر قشنگ و با جون و دل به حرفای آدما گوش می‌ده که همه وقتی مشکلی براشون پیش میاد میرن پیشش تا با حرف زدن سبک بشن و حتی بهترین ایده‌ها برای حل اون مشکل به ذهنشون برسه! (این ابرنیروی به ظاهر سادهٔ مومو اینقدر قشنگ تو کتاب توصیف شده بود که باعث شد منم بیشتر از قبل تلاش کنم به حرف‌های بقیه گوش بدم! کاری که برخلاف ظاهرش اصلا ساده نیست!)

مومو دو تا دوست صمیمی داره، به اسم بپو و جی‌جی! دو شخصیت کاملا متضاد با هم :) یکی پیر و اون یکی جوون، یکی ساکت و فکور و اون یکی پرحرف و خیال‌پرداز! (بپو شخصیت موردعلاقهٔ من تو کتابه که خیلی خیلی دوستش دارم و هر وقت یاد حرفاش و دل پاکش می‌افتم یه حال خوبی پیدا می‌کنم ❤️)

خلاصه اینکه زندگی مومو و دوستاش به زیبایی و سادگی در جریان بود که یه دفعه سر و کلهٔ مردای خاکستری‌پوش پیدا می‌شه. آدم‌های عجیب و غریبی که کم‌کم کنترل تمام شهر رو به دست می‌گیرن....

این موجودات کارشون دزدیدن وقت آدم‌هاست! و با حضورشون همه چیز و همه کس رو عوض می‌کنن، حتی دوستای مومو رو :(((

اینطور میشه که مومو برای نجات دوستاش و شهر از چنگ این آدما سفر عجیب و خطرناکی رو شروع می‌کنه...

🔅🔅🔅🔅🔅

من بعد از اینکه یه دور به کتاب گوش دادم، مصمم شدم که حتما دوباره بخونمش و به چیزایی که می‌گفت بیشتر و بهتر فکر کنم. به خاطر خوانش زیبای خانم موژان محقق، عاشق این ترجمه از کتاب شده بودم ولی وقتی گشتم دیدم خیلی وقته این ترجمه تجدید چاپ نشده و نسخهٔ متنیش هیچ‌جا موجود نیست :((( ولی بازم ناامید نشدم تا اینکه تونستم یه نسخهٔ دست دوم ازش پیدا کنم! اونم یه نسخه با قیمت پشت جلد ۵۰۰ ریال 😅

همین کتاب دست دوم رو خریدم و خوندم و دوباره لذت بردم 🥹

🔅🔅🔅🔅🔅

این تجربهٔ لذت‌بخش باعث شد بگردم و یه کتاب دیگه از آقای میشاییل انده پیدا کنم، به اسم «داستان بی‌پایان» که اونم به شدت لطیف و شیرین و تأمل‌برانگیز بود.... 
(یه مرور جدا هم براش نوشتم)
حیف که دیگه تجدید چاپ نمی‌شه و کسی هم به صرافت ترجمهٔ مجددش نمی‌افته...

خلاصه اینکه به نظرم «مومو» و «داستان بی‌پایان» دو تا نمونهٔ عالی از این هستن که چطور میشه با داستان‌های فانتزی و پر از موجودات عجیب و غریب که اصلا تو جهان واقعی مصداقی ندارن، مفاهیم و موضوعات عمیق رو به بچه‌ها (و بزرگسال‌ها!) منتقل کرد :)

(عکس نویسنده رو هم تو گوگل بزنید و ببینید، خیلی گوگولیه 😍😍😍😅)
        

60

          مومو، هشداری قهرمانانه در برابر سلطه‌مدرنیته 

به پیشنهاد یکی از دوستانم، با کتابی آشنا شدم که به عقیده او، پیش‌نیازش خواندن کتاب شازده‌کوچولو بود. به لطف این کتاب، شازده‌کوچولویی که زمان زیادی در صف مطالعه‌ام بود را اولویت دادم و خواندم.
مومو، دختر کوچولویی‌ست که نه می‌دانیم از کجا آمده و نه می‌دانیم چندسالش است. اما قدرت عجیبی دارد که همه را به خود جذب میکند. قدرت "خوب گوش دادن".
شاید بگویید این که عجیب نیست. گوش دادن است دیگر! 
آنجاست که می‌گوییم خیر! طریقه گوش دادن مومو، با دیگران فرق دارد. او جوری گوش می‌دهد که مخاطب به طرز شگفت‌انگیزی میل به گفتن پیدا می‌کند. به خوبی گوش می‌دهد و بی اختیار، حرف می‌کشد. حرف‌هایی که در درون آدم‌ها انباشته شده و این انباشت، اصلا اتفاق خوبی نیست. حرف هایی که اگر زده شود، دو دشمن را به دو دوست صمیمی تبدیل میکند، سوء‌تفاهم هارا از بین می‌برد و آدم را سبک می‌کند. حتی ممکن است از نقشه شوم گروهی ترسناک هم پرده‌برداری کند.
مومو تنها یک رمان نوجوان نیست. رمانی‌ست برای تمام سنین. 
مومو به ما میگوید هرچقدر هم علم و تکنولوژی بخواهد زندگی مارا ساده و سریع کند، باز جای حرف زدن و دوست داشتن و دوست داشته شدن را نمی‌گیرد.
تکنولوژی، هرچه باشد، خادم انسان است. و آنجایی خطرناک میشود که انسان خود را خادم او ببیند. آنجاست که تکنولوژی، چونان عالی‌جنابان خاکستری طغیان می‌کنند و به خود اصالت میدهند. و تا سیطره کامل خود بر نوع انسان پیش می‌روند.
مومو، خوش‌خوان، قهرمان، زیبا و دلنواز است‌. با آن کت بینهایت بزرگش.
خوش‌بخوانید



        

29

 محتشم

محتشم

1402/5/23

          یادم است اولین باری که نام داستان مومو را شنیدم، در کلاس های مباحثه و گفتگو بود، مدیر آن دوره ی کلاس بخش کوچکی از کتاب را بلند در کلاس خواند و تحلیلش ماند برای جلسه ی بعد، تقریبا اکثر افراد حاضر در آن کلاس فارغ از هر سنی که بودند، این داستان را به خاطر کودکانه بودنش تحقیر کردند و لایق تحلیل و نقد ندانستند! اما خوب به یاد دارم همان روز کتاب را در راه خریدم و دو سه روزه تمامش کردم و هرگز طی مدتی که آن را میخواندم، نه تنها متوجه سن و سالم نبودم، بلکه متوجه هیچ چیز دیگری نبودم و همه ی وجودم معطوف به مومویی بود که هر کسی دلش میخواست یکی از آن را در زندگی داشته باشد. شنونده ای دانا، مهربان و دلسوز در دنیای مدرنی که همه ی ما در حال دست و پا زدن در درگیری های آن هستیم، موجود کمیابی ست. مومو فقط تفسیر شخصیت او و خوبی هایش نیست، بلکه می‌تواند جرقه ای برای ورود هر یک از خواننده های داستانش به مسیری باشد که منتهی به صلح و آرامش است:)
به عقیده ی من، غیر ممکن است این کتاب را بخوانید و وقتی تمام شد، احساس سبکی و ارامش نکنید!
        

22

فرنوش

فرنوش

1403/3/16

          شاید بگین رمان و نوجوانان و اینا دیگه به سن آدم نخوره هر چی نباشه قلم ساده‌ای داره ولی راستش این کتاب خیلی به دل من نشست… اولش که شروعش کردم تا چپترهای سه و چهار خیلی چیزی نداره ولی هر چی بیشتر جلو رفت هیجان انگیزتر و قشنگ‌تر شد. واقعا یه جاهایی روحم باهاش پرواز کرد. خیلی بهم پیوسته و قشنگ بود. ریتمش رو اصلا از دست نداد. نمی‌تونم بگم سرشار از دیالوگ‌های پرمعنی و فلان بود، نه. در اصل پیامش رو بیشتر می‌خواست با خود روند داستان برسونه و کاملا هم موفق بود. البته دیالوگ‌های قشنگم کم نداشتاااا. طی خوندنش همش لبخند روی لبم بود از بس شیرین بود این کتاب و یه جورهایی حس می‌کردم اتفاقاتش رو… موقع خوندنش به این فکر می‌کردم که من بچه بودم هر روز یک عالمه کار مختلف انجام می‌دادم. به معنای واقعی کلمه مختلف… مدرسه می‌رفتم، مشق می‌نوشتم، درس می‌خوندم، بازی می‌کردم، کارتون می‌دیدم، کاردستی درست میکردم، نقاشی می‌کشیدم، گلدوزی، پولک دوزی و از این کارها می‌کردم، استراحتمم می‌کردم و و و… همه این کارها رو می‌کردم و هیچ وقتم اینجوری نبودم که وااای دارم وقت کم میارم… دقیقا برعکس الانم که کارهایی که می‌کنم خیلی محدودتر شدن و با این که کمتر شدن من همش می‌گم وقت ندارم با این که حتی سریع‌تر هم کارهام رو می‌کنم!
حرف این کتاب هم دقیقا همین بود. این که از زمانی که دارم، با لذت استفاده کنم نه این که سعی کنم با عجله کاری بدتر همه چی رو به کام خودم تلخ کنم چون جدا هر چی بیشتر عجله کنی وقتت زودتر تموم می‌شه و دیگه هیچ کاری نمی‌تونه خوشحات کنه، از همه چی زده می‌شی و بدخلق و بی‌حوصله می‌شی…
هم موضوعش خوب بود، هم روند داستان، هم شخصیت پردازی‌هاش هم پیامش همه چیش عالی بود👌😍
        

5

Eunjin

Eunjin

1403/5/19

          مومو دختربچه‌ای که در حاشیه شهر بزرگی در یک آمفی تئاتر مخروبه تنها و بی‌کس زندگی می‌کند،
مومو این دخترک عجیب یک هنر بزرگ دارد و آن توانایی گوش دادن است؛ او صبورانه به حرف‌ها و درد و دل‌های آدم‌ها گوش می‌دهد و کمکشان می‌کند تا راه حلی برای مشکلات‌شان پیدا کنند. مردم هم همیشه برای اینکه با او صحبت کنند آماده‌اند و همیشه به یکدیگر می‌گویند:《حتما برو پیش مومو!》یا 《برو مومو را ببین!》
ظاهراً همه‌چیز خوب پیش می‌رود اما روزی سروکله‌ی عالی‌جنابان خاکستری پیدا می‌شود. عالی‌جنابان خاکستری همان‌طور که از اسم‌شان پیداست واقعا خاکستری هستند از سیگار گوشه‌ی لب‌شان گرفته تا طنین صدایشان.
عالی‌جنابان خاکستری می‌خواهند وقت ارزشمند انسان‌ها را بدزدند و برای همین هر روز که می‌گذرد زندگی آدم‌ها کسل‌کننده‌تر و بی‌روح‌تر به نظر می‌رسد و به اصطلاح خاکستری می‌شود.
مومو که نمی‌تواند چنین دنیایی را تحمل کند، تصمیم می‌گیرد در برابر آنها ایستادگی کند و وقتش را به دست آنها نسپارد...

مومو یک کتاب ساده نیست؛ کتابی‌ست سرشار از مفاهیم عمیقی که روایتگر زندگی امروز ماست. زندگی‌هایی که اسیر دزدان زمان شده‌اند و هر روز خاکستری‌تر می‌شوند.
مفهوم اصلی کتاب زمان است، زمانی که چه گرانبهاست و ما چه ساده آن را از دست می‌دهیم!
گاهی دلم می‌خواهد مومو باشم، گوشی‌شنوا و همدمی بامحبت. و گاهی دوست‌دارم عالی‌جناب خاکستری باشم و وقت آدم‌هایی که نمی‌دانند چطور باید از وقت‌شان استفاده کنند یا نمی‌خواهند ارزش زمان را بفهمند، بدزدم! اما بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، می‌فهمم هیچ‌کس یک دزد زمان، یک عالی‌جناب خاکستری را دوست ندارد. پس بهتر است در زندگی مومو باشم! همان‌قدر مهربان و مفید و شجاع.
و در آخر اگر بخواهم کتاب مومو را در چند کلمه خلاصه کنم می‌گویم: شگفت‌انگیز، خواندنی، تکان‌دهنده.
        

24

یاسمن مجیدی

یاسمن مجیدی

3 روز پیش

به دنبال د
        به دنبال دکتر جکیل و آقای هاید به کتابخانه رفته بودم، اما نمی‌دانستم قرار است به جای آن دو، دست در دستِ مومو به خانه برگردم. گاهی فکر می‌کنم این کتابخانه است که تصمیم می‌گیرد هر بار سراغ چه کتابی روم.
مومو دختر ده-دوازده ساله‌ای‌ست که پدر و مادر ندارد. او از پرورشگاه فرار کرده است و می‌خواهد تنهای تنها زندگی کند. البته دوستان بسیار خوبی پیدا می‌کند. مردمانی فقیر اما سخاوتمند. دیری نمی‌گذرد که سر و کله مردان خاکستری‌پوش در شهر پیدا می‌شود. آن‌ها که همه را از تلف‌شدنِ وقت می‌ترسانند و با ورودشان به شهر، لذت زندگی‌کردن را نیز از آنان می‌گیرند. همه اسیرِ کار کردن‌های پیوسته و بی‌وقفه می‌شوند، به امید آنکه وقت‌شان را برای روز و روزگاری دیگر ذخیره کنند. کار، کار و کار.
اینجاست که استاد زمان تصمیم می‌گیرد با مومو ملاقات کند و او را به درک درستی از عظمت و شکوه زمان برساند و با کمک او، شهر را از شر مردان خاکستری‌پوش نجات دهد.
مومو داستانی‌ست نه فقط برای نوجوانان، بلکه برای تک تک ما. یا شاید بهتر باشد که بگوییم مومو داستانی است برای خودِ خودِ ما.
در سال ۱۹۸۶ هم بر اساس این رمان، فیلمی ساخته شده که تماشای آن خالی از لطف نیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1