یادداشت یاسمن مجیدی

یاسمن مجیدی

یاسمن مجیدی

5 روز پیش

مومو
به دنبال د
        به دنبال دکتر جکیل و آقای هاید به کتابخانه رفته بودم، اما نمی‌دانستم قرار است به جای آن دو، دست در دستِ مومو به خانه برگردم. گاهی فکر می‌کنم این کتابخانه است که تصمیم می‌گیرد هر بار سراغ چه کتابی روم.
مومو دختر ده-دوازده ساله‌ای‌ست که پدر و مادر ندارد. او از پرورشگاه فرار کرده است و می‌خواهد تنهای تنها زندگی کند. البته دوستان بسیار خوبی پیدا می‌کند. مردمانی فقیر اما سخاوتمند. دیری نمی‌گذرد که سر و کله مردان خاکستری‌پوش در شهر پیدا می‌شود. آن‌ها که همه را از تلف‌شدنِ وقت می‌ترسانند و با ورودشان به شهر، لذت زندگی‌کردن را نیز از آنان می‌گیرند. همه اسیرِ کار کردن‌های پیوسته و بی‌وقفه می‌شوند، به امید آنکه وقت‌شان را برای روز و روزگاری دیگر ذخیره کنند. کار، کار و کار.
اینجاست که استاد زمان تصمیم می‌گیرد با مومو ملاقات کند و او را به درک درستی از عظمت و شکوه زمان برساند و با کمک او، شهر را از شر مردان خاکستری‌پوش نجات دهد.
مومو داستانی‌ست نه فقط برای نوجوانان، بلکه برای تک تک ما. یا شاید بهتر باشد که بگوییم مومو داستانی است برای خودِ خودِ ما.
در سال ۱۹۸۶ هم بر اساس این رمان، فیلمی ساخته شده که تماشای آن خالی از لطف نیست.
      
6

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.