کشتن مرغ مینا

کشتن مرغ مینا

کشتن مرغ مینا

هارپر لی و 2 نفر دیگر
4.4
128 نفر |
53 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

19

خوانده‌ام

221

خواهم خواند

246

شابک
9786008120629
تعداد صفحات
484
تاریخ انتشار
1399/6/1

توضیحات

        رمان «کشتن مرغ مینا» از زبان دختری به نام «اسکات فینچ» روایت می شود که دختر وکیل سفیدپوستی به نام «اتیکاس فینچ» است که دفاع از جوان سیاه پوستی به نام «تام رابینسون» را که به اتهام ناروای تجاوز به یک دختر سفیدپوست در شهر کوچکی به نام «مِیکوم آلاباما» محاکمه می شود، برعهده می گیرد. مردم این شهر در رمان، مردمی خودپسند و نژادپرست معرفی شده اند. اتیکاس فینچ، وکیلی انسان دوست، جسور و شجاع و پدری مهربان و دوست داشتنی است. او با قدرت و بی باکی از عدالت و انسانیت دفاع می کند و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم می ایستد. تِم اصلی رمان، معصومیت و قربانی  شدن آن در برابر بی عدالتی و تعصب نژادی است و عنوان آن برگرفته از صحنه ای است که در آن اتیکاس تفنگ بادی ای به  عنوان هدیه کریسمس برای فرزندانش می خرد و از آن ها می خواهد که به خاطر داشته باشند که هیچ گاه به مرغ مینا شلیک نکنند، چون کشتن مرغ مینا «گناه» است.
      

پست‌های مرتبط به کشتن مرغ مینا

یادداشت ها

          چگونه می توانیم بر سر نوعی از سبک زندگی بایستیم و در آن تردیدی وارد نسازیم؟ چه چیزی موجب آن می شود که گاه آحاد بشر دست به اعمال شنیعی بزنند که از آنها در حالت معمول توقع نمی رود؟ وجدان در کجای زندگی ما نهفته است و استاندارهای هر جامعه ای برای زندگی چگونه همچون یک چاقوی دو لبه عمل می کند؟ چه زمانی عرف و اعتقاد ناصحیح جای انصاف و حقیقت را می گیرد و به صدایی بلندتر از حق بدل می گردد؟ به گمانم نوشته هارپر لی شاهکاری است که نظیر ندارد. داستان کتاب در فضای تنش آلود تبعیض نژادی در آمریکا رخ می دهد و یک سیاه پوست به دروغ متهم به تجاوز به یک زن سفید پوست می گردد و یک وکیل سفیدپوست  باید از او دفاع کند. داستان را دختر وکیل از خردسالی تا کودکی اش تعریف می کند و ما عمق انسانیت، شرافت، وجدان و تصمیم های صحیح در هنگام دشواری ها را در این پدرِ وکیل مشاهده میکنیم. جایی در داستان دخترک از پدرش می پرسد که چگونه در مدرسه اش عمل یهودی کشی هیتلر توسط معلمش محکوم می شود اما همان معلم معتقد است که سیاه پوستان با دیگر انسان ها برابر نیستند و این اوج داستان است‌: اینکه ما انسان ها استاندارهای خودمان را می سازیم و حاضر به محکوم ساختن دیگرانیم بی آنکه لحظه ای فکر کنیم خودمان نیز تا چه اندازه در موردی دیگر همان رفتار و رویه را در پیش گرفته ایم. نثر درخشان هارپر لی باید به ما این تلنگر را بزند که فکر کنیم چطور آحاد بشر که برابر آفریده شده اند می پذیرند صرف به تفاوت رنگ میان خودشان و دیگران اساسا تبعیضی سیستماتیک را رواج دارند؟ چه بر سر ما می آید وقتی در درون ایدئولوژی ها و تعصبات غرق می شویم؟ مدارا و تساهل را فراموش می کنیم و کین توزی به عنصر اساسی تشکیل دهنده وجودمان بدل می گردد؟ به گمانم شخصیت پدر در این داستان الگویی برای همه ما خواهد بود. او شخصیتی مدارا گر، با حوصله، آینده نگر و با مطالعه است که از خرافات و عرف رایج دوری می کند و نه با تشر و سرکوب که با منطق تقریبا همه چیز را به بچه هایش توضیح می دهد و پناه آنهاست و برایشان یک رفیق است. لی با ورود همسایگان متعدد و شخصیت های فرعی به داستان تلاش دارد تا ویژگی های یک شهر کوچک را به مثابه اجتماعی از انسان ها به ما نشان دهد که چگونه در محافظه کاری، تعصب و خرافات فرو رفته است و عملا همین نیز باعث عدم تصمیم گیری های به موقع و اخلاقی مردمش می شود. شخصیت هایی که عملا رفتاری کاملا معکوس از وکیل یا همان پدر داستان دارند‌. خواندن کتاب هم ذهن ما را باز می کند و هم عمیقا لذت بخش است.
        

21

          کشتن مرغ مینا- هارپرلی
کتاب به نظر بیشتر روایت آتیش ریختن بچه هایی است که در یک شهر کوچک زندگی می کنند اما روایت پدری است که دفاع از یک سیاه پوست را با تربیت فرزندانش گره خورده می داند. ترجمه خوب فخرالدین میررمضانی شما را با خرده فرهنگ های آمریکایی دوران تبعیض نژادی را نشان می دهد آدم هایی عادی هستند اما می توانند در باطنشان خونخوار سیاهان باشند. با خواندن این کتاب شاهد داستانی خواهید بود شاید فکر کنید هم اکنون نیز ممکن است شاهد آن باشید و یا حتی خودتان جزیی از آن باشید.
... آدم هایی پیدا می شند که... که اون قدر غصه اون دنیا رو دارند که هیچ وقت یاد نمی گیرند تو این دنیا چجور باید زندگی کرد. نتیجه اش اینه که، اون پایین تو این خیابون می بینی...
...لازم نیست آدم هرچه بلده نشون بده. نه خوبه که آدم به خودش بباله، نه مردم از کسی که بیشتر از آن ها چیز بلده خوششون میاد. این کار عصبانیشون میکنه. با صحیح حرف زدن نمیشه اون ها را عوض کرد. اگه بخواهند، خودشون صحیح حرف زدن را یاد می گیرند. اگه نه، آدم یا باید دهنش را ببنده یا با زبون خودشون باهاشون حرف بزنه... 
... در پاسخ سوال من و جیم که چرا اینقدر مسن است، جواب داد دیرتر از معمول شروع به زندگی کرده است. چیزی که ما را درباره لیاقت و مردانگی او به تامل وا داشت.
...جیم، چطور ممکنه آدم این قدر از هیتلر بدش بیاد، اون وقت تو مملکت خودش به یک عده از مردم این قدر ظلم بکنه؟...
... دست هایش زیر چانه ام، لحاف را بالا می کشید و دوروبرم را می پوشاند.
-اسکات، خوب که نگاه کنی اکثر مردم خوبند.
چراغ را خاموش کرد و به اتاق جیم رفت. می دانستم که تمام شب آنجا خواهد ماند و فردا صبح وقتی جیم بیدار شد، او را آنجا خواهد دید....
        

11

رها

1400/12/2

          کتاب "کشتن مرغ مینا" روایتی است تلخ از دنیای تاریک و بی رحم بزرگ ترها که با زبان شیرین کودکانه و از نگاه معصوم دختربچه ای هشت ساله نقل می شود.
حکایت کتاب حکایت غم انگیز جهل و تعصب و تبعیضی ست که زخمش هیچ وقت کهنه نمی شود. قربانیان داستان نه اسیر فقر و تنگدستی که بیشتر از آن اسیر جهل و نادانی هستند که به پشتوانه آن انجام هر عمل ناپسندی را حق خود می دانند ولو این عمل قربانی کردن انسانی بی گناه باشد.
بچه های داستان ما می دانند که مرغ بی آزار مینا را نباید کشت ولی سر در نمی آورند که چرا مردم کشتن انسانی بی گناه را ، که آزارش به هیچکس نرسیده و تنها گناهش پوست سیاهش است، جشن می گیرند.
کتاب علی رقم عمق و محتوایی که داشت بسیار ساده و قابل درک نوشته شده بود. شخصیت های اصلی کتاب یکی از یکی دوست داشتنی تر بودن خصوصا "اتیکاس" که به نظرم بهترین بابایی بود که در دوران کتاب خوانیم باهاش آشنا شدم. خلاصه که بی نهایت از خوندنش لذت بردم.

بخش هایی از کتاب:

گاهی آدم هایی پیدا می شوند که آنقدر غصه ی "آن" دنیا را دارند که هیچ وقت یاد نمی گیرند در "این" دنیا چطور باید زندگی کرد!
***
اگه کسی به تو لقب بدی داد ، لازم نیست بهت بربخوره . این لقب به تو صدمه نمی زنه ، برعکس نشون می ده که خود گوینده اخلاقا" چه قدر فقیره.
***
هرکس حق داره هر طور می خواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند . اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم ، باید بتونم با خودم زندگی کنم . وجدان آدم تنها چیزیه که نمی تونه تابع نظر اکثریت باشه.
***
لازم نیست آدم هر چی بلده نشون بده.نه خوبه که آدم به خودش بباله نه مردم از کسی که بیشتر از آنها چیز بلد است خوششون میاد.

تاریخ خوانش : APRIL 2019
        

7

          ❌️خطر افشای داستان

*کشتن مرغ مینا*

شروع داستان را بسیار دوست دارم.حرف بر سر یک اتفاق است که برای جیم افتاده  و نحوه پرداخت و لحن کودکانه‌ی اسکاوت شیرین ترش کرده است .
تکنیکی که استفاده شده شروع از پایانی ترین حادثه پیرنگ است و بعد روایتی از زاویه دید یک بچه ۶،۷ ساله از زندگی شان در می کمب.
نکته جالبی توجه برای من تصویر سازی دقیق و جالب شهر است.
به نحوی که  می شود آن را کاملا تجسم کرد.از طرف دیگر گراف خانوادگی و اسامی خانواده و همسایه ها بدون شتاب معرفی می شود  و کاملا در ذهن مخاطب می نشیند و برای هر کدام از آنها یک پرونده شخصیتی خاص گوشه ذهن باز می کند.
به نظرم می آید این حد از سخاوت و دست و دلبازی در تعریف کردن جزییات،تکنیکی بوده است که نویسنده با توجه به نگاه کودکانه و به عمد انتخاب کرده است.
اگر منظر نگاه رمان کشتن.....یک بزرگسال بود مسلما حادثه از  جلوتر روایت می شد.
از طرف دیگر این احتمال هم وجود دارد که نویسنده زاویه دید کودک را انتخاب کرده که بتواند خیلی راحت بدون اینکه متن کسل کننده شود پرونده اشخاص را تکمیل کند.

از ابتدای داستان انتظار داشتم اتفاق آغازین زودتر رخ دهد اما تا یک سوم داستان در حال تعلیق به سر می بردم و حس می کردم بو رادلی هرآن باید کاری کند!
ولی دیدم  نویسنده از جانب اسکاوت بی توجه به دلهره و انتظار منِ خواننده وارد مدرسه و روابط دوستی بچه ها می شود .

زیر بنای ساخت زمانی و مکانی رمان بسیار پر و پیمان است.همه چیز برای این رمان ویژه شده است.
مکان داستانی چنان پرداختی دارد که داستان امکان ندارد در جایی غیر از این شهر رخ دهد و زمان داستان نیز همین حالت را دارد جایی بین جهالت های بازمانده از دوران برده داری و تغییر جامعه به سمت برابری انسانها  در رنگ پوست و نژاد.
دو قسمت داستان دوست داشتنی و اثر گذار هستند یکی پایان بندی داستان و دیگری صحنه‌ی برگزاری دادگاه. شرایطی که در دادگاه پیش آمد به طور ضمنی مخاطب را به سمت مضمون مورد نظر نویسنده سوق می دهد و این نیاز را در خواننده ایجاد می کند که انتظار این  پایان بندی را داشته باشد.
 وقتی کلانتر خبر حادثه را به اتیکوس می دهد و او را ترغیب می کند ماجرا را لاپوشانی کند انگار جگر سوخته خواننده آرام می گیرد.

نکات مذکور بخش هایی از ارزش های تکنیکی و فرمی اثر است.محتوای کتاب هم مثبت  است.زبان داستان، دیالوگ های مناسب ومنطق قوی از دیگر نکات خوب اثر هستند

با این وجود این کتاب، به موازات نقاط قوت دارای ضعف هایی نیز هست.مهمترین نقطه ضعف اطناب و ارائه  پیرنگ های فرعی قبل از شروع حادثه اصلی است
به نحوی که تا یک سوم کتاب مخاطب فکر نمی کند مضمون کتاب ( وابسته به تام رابینسون است) تقبیح نژاد پردازی است.
حضور بعضی اتفاقات و افراد در خط اثر کلی داستان بی تاثیر است.مثل حضور عمه و دورهمی های زنانه.ما از قسمت های دیگر داستان نقطه نظر بقیه افراد شهر را متوجه می شوین و نیاز ندارد دوباره این مسئله تاکید شود.

مسئله بعدی ریتم داستان و شدت کشمکش های داستان است.ریتم داستان کند است.حتی حوادث تعیین کننده هم در بستر آرامش جاری در رمان روایت می شود .
با این وجود این کتاب به قدری در داستان پردازی، قلم نویسنده ،ترجمه و محتوا و مضمون قوی ظاهر شده است که نکات منفی  آن قابل چشم پوشی است
        

24

          کشتن مرغ مینا 

اسکات فینچ، دخترک هفت ساله و برادر بزرگترش جیم با پدرشان که وکیل عدلیه است، در ایالت آلاباما در جنوب آمریکا  زندگی می‌کنند. در دورانی که هنوز تبعیض نژادی بر زندگی سیاه‌پوستان سایه تیره‌ای انداخته است. در میانه‌ی دعوایی که در آن سیاه‌پوستی متهم به تجاوز به دختری فقیر و -از نظر شهروندان بی‌اصل و نسب اما- سفید پوست است، اسکات و برادرش که پدرشان وکیل مرد سیاه‌پوست است، با بی‌عدالتی سهمگینی مواجه می‌شوند. ذهن کودکانه راوی، اسکات فینچ، از درک بسیاری از مفاهیم و کلمات عاجز است. با اتکا به حرف‌های برادرش که چند سالی از او بزرگ‌تر است سعی می‌کند وقایع را که به نظرش بی‌منطق جلوه می‌کنند درک کند. 
هارپر لی استادانه توانسته سادگی و بی‌اطلاعی یک دختر در آن زمان و مکان را به تصویر بکشد و در روند ساده و روزمره زندگی یک جنوبی در آمریکا، روبرویی آن‌ها با جهانی که برخلاف شعارهای زیبای برابری مسیحی، لبریز از تبعیض و بی‌عدالتی است به تصویر می‌کشد و ما به نرمی در میان صفحات این رمان، -که بازه‌ی زمانی دو سال را نمایش می‌دهد- رشد و پختگی این دو کودک را می‌بینم، چیزی که خانم لی بسیار هنرمندانه و طبیعی آن را به تصویر درآورده، که نشان از توانمندی نویسنده است که بدون شعارزدگی و جملات درشت و عالمانه در میان سطور داستان، به شیواترین شکل ممکن، «بی‌عدالتی و تبعیض» را به خواننده «نشان» می‌دهد.
کشتن مرغ مینا که در سال ۱۹۶۰ چاپ شده از شاهکارهای ادبی محسوب می‌شود در سال ۱۹۶۴ میلادی، جایزه پولیتزر را برای هارپر لی به ارمغان آورده است.
این رمان با چند ترجمه در ایران چاپ شده است، من ترجمه‌ی فخرالدین میررمضانی با چاپ نشر امیرکبیر را مطالعه کردم.
        

16

مهشید

1402/4/26

          بالاخره بعد یک و ماه نیم تموم شد:)
نژاد پرستی،موضوع اصلی کتاب بود،جوون سیاه پوستی که فقط بخاطر سیاه پوست بودنش محکوم به کاری میشه که نکرده و صرفا سیاه پوست بودنش از نظر همه دلیل کافی ای برای گناهکار بودنش هست، زمانی که تحت هر شرایطی حق رو با سفید پوست ها میدونستند و همه مشکلات تقصیر سیاه پوست ها بوده.شاید نژاد پرستی کمتر شده باشه اما تموم هم شده؟نه !همچنان هستند آدم هایی که بخاطر رنگ پوستشون،جایی که بدنیا اومدن یا فرم چشم هاشون خودشون رو برتر از بقیه میدونند و کسی که هم رنگشون نباشه، چشم هاش شکل دیگه ای باشه و از نژاد دیگه ای باشه رو خوار میشمرند ،و صادقانه این موضوع حتی توی کشور خودمون هم کم دیده نمیشه.
آتیکوس برای من نماد عدالت و صداقت بود،آدمی که تحت هر شرایطی برای تحقق عدالت میجنگه،کسی که خودش رو برتر از هم نوعش نمیدونه.
اما روند داستان برام خسته کننده بود تا حدودی،خیلی جاها، توصیفات و اتفاقات زیادی بودند و ذکرشون واقعا از نظرم ضرورتی نداشت ،توی صد و خورده ای صفحه هم میشد داستان رو خلاصه کرد بدون اینکه چیزی از دست بره و به نظرم نویسنده زیادی موضوع رو کش داده بود.
        

3

          همیشه توی معرفی  این کتاب میشنیدم که یک وکیل مدافع با تمام توانش از یک سیاه دفاع میکنه. یک دفاع جانانه.
 گمان میکردم بخش اعظم کتاب مربوط به این دادگاه باشه و حداقل از صفحه پنجاه به بعد وارد فضای محاکمه بشیم و این گمان کار رو کسل کننده به نظر میرسوند.
 اما اصلا همچین چیزی نیست. ما داستان رو از زبان اسکاوت دختر اتیکوس وکیل میشنویم. دختری که بعد از سالها داره ماجرا رو روایت میکنه و معلوم نیست دقیقا چند سال از اون ماجرا گذشته. ده سال یا پنجاه سال.
ماجرا از جایی شروع میشه که به نظر میرسه بحران ها به پایان رسیده و قهرمانها در نقطه امنی ایستادن. اما حوادث داستان این دلهره رو به وجود میاره که ممکنه اینطور نباشه.
داستان در اصل ماجرای کودکی های اسکاوت و برادر بزرگترش جیمه که با هم دنیا رو کشف میکنن.
 اسکاوت با یه روایت شیرین در طول داستان کل شهر و آدمهای شهر رو معرفی می کنه که هر کدوم داستان خاص خودشون رو دارن و برخی و شاید همه در سرنوشت داستان موثر باشن. مثل خانواده ای که توی زباله دانی زندگی میکنه یا همسایه ای که هیچ وقت از خونه بیرون نمیاد و این بیرون نیومدن باعث کنجکاوی ها و شیطنت های خواهر و برادره. و در نهایت نتیجه این کنجکاوی یک جایی به کمک بچه ها میاد. جایی که مخاطب هم همراه اسکاوت شوکه میشه.
داستان داستان همه این آدم‌ها هست و داستان این‌ آدم‌ها نیست.اسکات و جیم قهرمان‌های اصلی داستان نیستند. قهرمان اصلی قصه پدره. پدری که در میان‌سالی ازدواج‌کرده و خیلی زود همسرش و ازدست‌داده و حالا دوتا بچه داره. یک پدر صبور، قدرتمند، آداب‌دان، مهربان، زیرک و قانون‌مند. اما هیچ‌کدوم از این‌ها توی چشم مخاطب فرو نشده. مخاطب خیلی آرام و نرم متوجه شخصیت پدر می‌شه، درصورتی‌که پدر توی داستان خیلی حضور فعالی نداره. حتی پدری نیست که بشه بهش افتخار کرد. حتی یک چشمش هم نابیناست.
روایت اسکات کامل و پر از جزئیاته. هم صراحت و سادگی یک دختربچه رو داره هم تحلیل یک خانم بالغ رو و این نشانه هوشمندی نویسنده است که داستان رو چند سال بعد از اون واقعه روایت می‌کنه.
 شاید فکر کنید مرغ مینا همون سیاه‌پوستی که قراره محاکمه بشه اما این‌طور نیست.
 پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر این کتاب رو بخونید و ازش لذت ببرید.
        

4

          جان سیاهان مهم است!
انگار تاریخ واقعا تکرار می‌شود.
هارپرلی نویسنده کتاب کشتن مرغ مینا در سال ۱۹۶۰ داستان بی‌گناهی یک سیاه‌پوست را روایت می‌کند و چهارسال پس از مرگش در سال ۲۰۲۰، داستانش به وقوع می‌پیوندد.
آن هم به همان طریق، سفیدپوستی با همکاری قانون منجر به از بین رفتن سیاه پوستی می‌شود.
این یعنی جوامع انسانی هنوز در همان نقطه اول ایستاده‌اند. از بین رفتن بی‌عدالتی و عدم تعصب نژادی فقط آرزو و هدف 
محقق نشده ی عده‌ای( مثل اتیکوس فنیچ) است.
گمانم هنوز که هنوز است قوانین می‌تواند اقلیت‌ها و افراد فرودست جامعه را  مثل سیاه‌پوست داستان حتی اگر  شریف و درست‌کار باشند فقط به خاطر پاپوش و شهادت دروغ یک سفید پوست خطاکار و رذل ، محکوم کند.
نکته آنجاست که جامعه از فرد سفیدپوست دل خوشی ندارد ولی فقط به خاطر پایبند بودن به سنت‌های کهنه، چشمانش را به روی عدالت می‌بندد.
آخرین چیزی که از این داستان در ذهنم مانده، اسم زیبایش است. در میانه داستان اتیکوس  تفنگ بادی‌ای به‌عنوان هدیهٔ کریسمس برای فرزندانش می‌خرد و از آنها می‌خواهد که به خاطر داشته باشند که هیچ‌گاه به مرغ مینا شلیک نکنند، چون کشتن مرغ مینا «گناه» است.
پ.ن:  مرغ مینایی که در شمال آمریکا زندگی می‌کند از گونه‌ایست با بالهای سیاه‌رنگ!
        

10

6

S.HOPE

1402/11/23

          

داستان از زبون یه دختر بچه است توی شهر می کمب ایالت آلاباما ، آمریکا 
تقریباً همزمان با جنگ جهانی دوم و داستان حمایت پدرش به عنوان یه سفید پوست از یه سیاه پوست توی دادگاه ، زمانی که سیاه پوست‌ها را جزو انسان‌ها و افراد عادی نمی‌دونستند و اون‌ها رو توی رده خیلی پایینی می‌دیدند جزو برده‌ها یا کسایی که کلفت بودن نام برده می‌شدند

کتاب پر از جملات قشنگ و زیبا جمله‌هایی که واقعاً خاص هستند و می‌تونم بگم که مشابه این جملات رو تو هیچ کتاب دیگه‌ای ندیده بودم و از اونجایی که کتاب از زبون دختر یک وکیل هستش با اصطلاحات حقوقی و روش افراد حقوقی میشه آشنا شد طوری که استدلال کرد تجزیه کرد و صحبت کرد و حتی پذیرفت مثلاً در جایی از کتاب دختر قاضی که ناراحته از اینکه برادر بزرگترش داره بهش دستور میده  به پدرش شکایت میکنه و پدرش ازش می‌خواد در صورتی صحبت برادرش رو بپذیره که برادرش بتونه اون رو قانع بکنه
نکته جالب دیگرش این بود که در این کتاب پدرش به دخترش نگاه اینکه چون جنسیتش زن هست نداره وقتی که عمه دختر وارد داستان می‌شه از اینکه مثلاً اون شلوار می‌پوشه یا بخواد بعضی چیزها رو دنبال بکنه ناراحته چون در شأن خانم ها نیست 
اما پدرش این نگاه رو نداره چون دختره پس نمی‌تونه خیلی کارها رو بکنه بلکه اون رو آزاد میزاره 
جایی از کتاب دختر میگه که اما من دنیای مردها رو مثل دنیای برادرم و پدرم بیشتر دوست دارم نسبت به دنیای خانم‌ها 
که من فکر می‌کنم این منظور از این بابت بوده که یا محدودیت‌هایی که دنیای خانم‌ها داره و یا سطحی بودن دنیای خانم‌ها در اون زمان البته این معنی رو نمیده که مردهایی که توی کتاب هستند همه جز حالا افراد رده بالا هستند بلکه از نگاه مردها به زندگی به نظر درست صحبت می‌کنه در تفاوت با نگاه خانم‌ها به زندگی
اون چیزی که من متوجه شدم فکر می‌کنم منظورش این بود که مردها ریاکاری ندارند و صادقانه‌تر رفتار می‌کنند نسبت به خانم‌ها چون که خانم‌ها یک دروغگویی نسبی دارند نسبت به همدیگه یه همچین چیزی .
داستان کتاب یک بخشیش حقوقی داره پیش میره کاملاً ، و توی دادگاه هستش که در دفاعی از یک سیاه پوست در رابطه با جرمی که انجام نداده اما بهش اتهام زدن و در آخر کتاب می‌فهمیم که واقعاً اون اتهام بوده و به اشتباه اون سیاه پوست کشته شده و به زندان افتاده بوده و اون مجرم اصلی به دست خودش کشته می‌شه و سیر داستان  بالا پایین خیلی زیادی نداره اینطور که بگم داستان خیلی هیجانی نیستش به غیر از بخشی که داره توی دادگاه می‌گذره اون بخش. واقعاً جالبه خوندنش
کتاب اصلاً خالی از لطف نیست و با اصطلاحات خیلی جالبی آشنا میشیم  وقتی کتاب تموم میشه و می‌بندین همچنان بهش فکر می‌کنی تا حدی اما فکر می‌کنم نسبت به نظراتی که در موردش خونده بودم متفاوت تر بود و یه پیشینه فکری دیگه درموردش داشتم  .
        

25

🪶: راویِ
          🪶: راویِ کشتن مرغ مینا، اسکات فینچ، دختر ۱۱ساله‌اییست که به همراه برادر و پدرش زندگی می‌کند. او از روزهای کودکی و ماجراهایش در می‌کُمب شهر کوچک محل زندگیشان می‌گوید. تا اینکه پدر اسکات، اتیکاس فینچ، وکیل فردی سیاه‌پوست می‌شود که به تجاوز محکوم شده و این موضوع زندگی اسکات و خانواده‌اش را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

🪶: بعضی از کتاب‌ها نیازی به مرور و معرفی ندارند. کشتن مرغ مینا هم یکی از آن‌هاست ولی فکر می‌کنم باید چندخطی درباره یکی از کتاب‌های 5 ستاره‌ای که خوانده‌ام بنویسم. قبل از خواندن کتاب یا به واسطه طرح جلد، یا به خاطر مرورهایی که خوانده بودم، فکر می‌کردم تمام ماجرای کتاب در دادگاه اتفاق می‌افتد و وقتی شروع به گوش دادن کتاب کردم، متوجه شدم چقدر اشتباه کرده بودم! تنها بخشی از کتاب در دادگاه بوده و به دفاع از سیاه پوستان پرداخته است و ظلم آشکار جامعه به آنها را به تصویر کشیده. اما باقی داستان خاطرات خانواده فینج است.

داستان کتاب، برای من جذاب بود. خاطرات نوجوانی اسکات و اتفاقاتی که او و برادرش پشت سر می‌گذارند، شخصیت اتیکاس، همسایه‌های خانه آنها، همه و همه جذاب بودند. مخصوصا اتیکاس که می‌تواند در دسته‌بندی بهترین پدرهای کتابی، رتبه بالایی کسب کند. 
کشتن مرغ مینا را صوتی گوش دادم و تجربه خوبی بود. بعد از تمام شدنش هم تازه فهمیدم نویسنده ادامه‌ای هم برای کتاب نوشته که دوست دارم آن را نیز بخوانم.
        

11