maryam torabi

maryam torabi

@MrymT

20 دنبال شده

32 دنبال کننده

            معتاد به کتاب، لطفا منو تو کتاب فروشی بستری کنید.
          
kakaooeet

یادداشت‌ها

نمایش همه
maryam torabi

6 روز پیش

        کتاب از سه مسیر طی میشه: مادر/زن، پدر/شوهر، فرزند
خانواده‌ای چهارنفره با عشقی که گریبانگیر پدر خانواده میشه و بخاطر رسیدن به اون زن (لیدیا) همسر و بچه هاشو ول میکنه از هم میپاشه. مرد به دنبال خواسته‌ی خودش میره و توجهی نداره که چه بلایی بر روان همسر و بچه هاش میاره. اما بلاخره این مرد برمیگرده به جایی که قبلا بهش میگفت خانواده

روابط زوجین و الگوبرداری‌های بچه ها از رفتارهای سمی پدر و مادرشون (مثل میل زیاد مادر به پول جمع کردن و حتی برای خودش خرج نکردن، کنار کشیدن پدر از یسری از مسائل و همه چیز را به همسرش سپردن و نشون دادن خودش به عنوان یک شوهر و پدر ضعیف) باعث میشه که اونها از پدر و مادر خودشون یجورایی کینه بگیرن و حتی هنوز که پدر و مادر زنده هستن به فکر این بیوفتن که خونه شخصی اونها رو بفروشن تا از پولش استفاده کنن. اینقدر این تزریق سم زیاد هست که دختر خانواده دلش نمیخواد حتی ازدواج کنه و یا بچه بیاره چون تمام اون اتفاقاتی که سر خودش اومده هنوز براش تازگی داره حتی تو سن ۵۰ سالگیش
بچه ‌ها با بندهایی به پدر و مادرشون متصلن (چه بخوان و چه نخوان) و جنس این بندهاست که بعدها نشون میده زندگی اون بچه‌ها در سلامت هست یا نه. و وای از روزی که نباشه.

من کتابو دوست داشتم و تو این کتاب گناه واندا رو یجورایی در حد گناه  آلدو میدیدم. آلدو یجور خودخواهی داشت (خراب کردن پل های پشت سر به قیمت رسیدن به چیزی که فقط باهاش حالش خوب بشه و از زندگی لذت ببره) و واندا هم یجور (خراب کردن وجهه پدر در جلوی چشمان بچه‌ها و کوچیک شمردنش)
      

20

        پیش روی شما یک رمان کلیشه‌ای نوجوان پسنده که برای منِ بزرگسال جذابیت خاصی نداشت و خوندم که تموم نکرده به کتابخونه پس ندم.
گفتم کلیشه‌ای. در دنیای کتاب خوانی یک قانون نانوشته‌ای هست که میگه اگه تو برای اولین بار در مورد یک موضوع خاص سراغ یک کتاب بری و از قضا اون کتاب خیلی خوب با درجه سن تو منطبق باشه پس به وجد میای و میگی هوراا این کتاب از این ببعد کتاب موردعلاقه منه و از اون ببعد هر کتاب یا فیلمی ببینی زیاد واست جذاب نیست
کتاب ریتم خیلی خیلی کند و حوصله‌سر بر و به شدت بچگانه‌ای داره. تا حدود صفحه ۲۲۰ شما روی یک روند مستقیم کتابی میخونی که یهو میبینی نویسنده اومد و یه سنگ انداخت روی این جریان و مثلا خاص هیجان ببخشه و تو کشیده میشی دنبال ماجرای دروغ مادر مادلین به مادلین (در مورد مریضیش)
نکاتی که در کنار این موضوع قرار داره: چطوری مادلین فهمید باید کجا دنبال آلی بگرده؟ آیا بهش پیام متقابل داد؟ چرا زمانی که از خونه یجورایی جیم شدن و با توجه به اینکه نوجوان هم هستن و بچه مدرسه‌ای کسی تو اون هاوایی به این فکر نکرد که این بچه‌ها شاید فرار کردن و بلایی سرشون نیومد؟ (با توجه به فیلم‌هایی که میبینیم که یهو به دوتا بچه مشکوک میشن)، مادلین مادرشو بخشید؟
با توجه به پیامی که تو کتاب نمود داشت مخصوصا دیدی که دوست آلی (زک) به خانواده داشت من هیچوقت این کتاب رو به کسی توصیه نمیکنم. یعنی پیام منفی شاخصی داشت.
نخوندید هم چیزیو از دست ندادید
      

6

        اسرائیلی که من دیدم
اگر کتاب را بخوانید بخشی از سفر نویسنده را نیز شما تجربه می‌کنید. می‌گویم بخشی اما می‌تواند تمام آن باشد اگر شما هم خواهان صلح با اسرائیل باشید
نه صلح، نه حرف اضافه
صلح اگر صلحی باشد که امنیت و خاک اسرائیل را تهدید کند او هیچوقت به زیر بار قبول آن نمی‌رود پس باید بدانید اگر خواهان صلح با این رژیم خونخوار هستید صلحی که شما می‌خواهید یعنی گرفتن فلسطین و نبود شهرک‌سازی‌های اسرائیلی و داشتن استقلال و صلحی که اسرائیل از آن دم می‌زند یعنی ماندن او در خاک فلسطین و ندادن حتی ۱۰٪ آن به فلسطین‌ها
نویسنده کتاب اهل کشور مصر است که به جهت شغل خود - روزنامه‌نگاری- برای تهیه گزارشی راهی تل‌آویو و غزه می‌شود. تفکر نویسنده صلح بین فلسطینی‌ها و اسرائیلی هاست و جنبش حماس را خطرناک و برهم زننده این رویه صلح‌آمیز می‌داند و با افرادی مصاحبه می‌کند که بعضی از آن‌ها نیز تفکری همانند او دارند. این کتاب به شما دریچه‌ی جدیدی نشان می‌دهد که به شما یاد بدهد همانطور که در ۴۴ سالی که از انقلاب اسلامی می‌گذرد و بعضی‌ها از طرفداران آن بودند اما بعدها از این مسیر حال به هر بهانه‌ای منحرف شدند در قضیه فلسطین هم شبیه به آن‌ها را داریم. نام ببریم از عماد الفالوجی که روزی جزو جنبش حماس بود و الان به سازش‌گراها ملحق شده است.

از ترور یحیی عیاش ۱۹۹۶ تا شهادت یحیی سنوار در سال 2024 همچنان مردم فلسطین برای آزادسازی خاکشان می‌جنگند.
شهید یحیی عیاش مغز متفکر نظامی و مهندس عملیات‌های حماس نیز شخصیت بسیار معروفی در تاریخ فلسطین که توسط آدم‌های خودفروخته از سمت اسرائیل با بمبی در گوشی تلفن همراهش ترور می‌شود.

کتاب کوتاه اما بسیار قابل تأملی بود. توصیه می‌کنم بخوانید
      

8

        موضوع این کتاب، کشتن یک کشیش مسیحی در دمشق در سال ۱۸۴۰ به وسیله یهودی‌های آن شهر و استفاده از خون او در نان فطیر است. نویسنده با بیانی داستانی امّا براساس اسناد و مدارک قطعی آن را پرداخته و به خواننده ارائه نموده است. یهودی‌ها به طرح این موضوع بسیار حسّاسند و آن را اتّهامی علیه خود می‌دانند و غیر یهودی‌ها با بیان این واقعه و موارد مشابه آن در پی توضیح فرهنگِ شقاوت و قساوت هستند. قطعاً رد یا قبول این چنین اتّهامی باید براساس اسناد و مدارک متقن باشد امّا به هرحال سکوت در باره آن چیزی را حل نمی‌کند؛...

همچین مراسمی رو در یهود به نام عید پِسَح یا عیدالفَصْح میشناسن که خب خیلی تلاش میکنن که این قبیل جنایات رو شایعه خطاب کنن ولی بهرحال این جنایت سروصدا کرد اونم در زمان دولت محمدعلی پاشا و در دمشق. یهودیای دخیل در قتل کشیش و خدمتکارش ابراهیم دستگیر شده بودن و یکی دو نفرشون اعتراف کردن که چطوری کشتن و مُثله کردن و ... اما خب اینقدر جنجال بالا گرفت و وجهه یهودی ها داشت خراب میشد بخصوص اینکه یکی از این مجرمین متوجه اشکالاتی در دین خودشون شد و به سمت اسلام کشیده شد (خیلی جالبه بگم که کسی که به این آدم گفت شهادتین بگه به روش سنی ها گفت یعنی اشهد ان علی ولی الله رو نگفت) تا اینکه بلاخره با اعطای رشوه به محمدعلی پاشا این یهودی های مجرم در قتل کشیش و خدمتکارش آزاد شدن و شرط گذاشتن کسی هم اجازه نداره به اینا تعرضی کنه و آن ها کاملا آزادن.
ناشر توضیح میداد که قبل و بعد از این ماجرا (سال ۱۸۴۰) یه اتفاقاتی برنامه ریزی شده بود و این جنایت هم جزوش بوده اما حالا یه اشتباهاتی هم صورت گرفته. اتفاقاتی که اقامت یهودی ها در فلسطین و پایه گذاری صهیونیست بخشی از اون بود.

البته نویسنده نجیب الیکلانی است و این خانم مترجمه
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

        کتابیه که خیلی ترند شد و باعث شد بخونمش. یعنی وقتی دیدمش یه ضرب برداشتمش. اما در مورد خود داستان بگم قراره با مارتینی آشنا بشید که کوچکی خودش، مشکلاتش و مشکلاتی که درست میکنه، تفکراتش رو برای پسرش جسپر تعریف میکنه. گاهی اوقات راوی جسپر میشه که شما از زاویه دید اون نیز به ماجرا نگاه کنید.

محتوا ممکنه باعث بشه افسرده بشید. پوچ گرایی تو داستان مشهوده. آتئیست بودن مارتین و جهودی بودنش و اعتقاد به تناسخ که در لابلای کتاب دیده میشد. اینکه مارتین تصور میکرد جسپر نمونه تناسخ یافته خودشه ولی جسپر اعتقادی نداشت و از اینک جاپای پدرش بزاره نفرت داشت.‌ اما بنظرم ته کتاب به تناسخ دیگه ای رسید. اونم این بود ک فکر میکرد نمونه تناسخ یافته مادرش استریدِ. (صرفا گمانه‌زنیه) 
از یسری حرفا و کارایی که انوک میکرد بیزار بودم. اونجایی که مارتین منتظر مرگه و عُرضه خلاص کردن خودشو نداره و فقط چرت و پرت میگه و یا القای یسری افکار فوق العاده سمی به دیگران (مخصوصا پسرش) حال بهم زنه. اینکه حتی زنش هم میخواست بمیره.
در پایان بخوام صادقانه‌تر نظر بدم یسری جملاتش خوب بود و کشش داشت. ایده خیلی خوب بود ولی نبود معنویت و بارز بودن پوچ‌گرایی خرابش کرد.
در کل بنظرم نخوندید کتابو هم چیزی رو از دست ندادید چون ممکنه به این برسید چه چیز مفیدی از ۶۵۹ صفحه یاد گرفتید و نمیدونید🤷‍♀
      

3

        #بخشی از کتاب: اگر آمده‌اید من یک فرمول برایتان بگویم که با آن فرمول پول‌دار شوید یا مدیر شوید و اسمش را بگذارید موفقیت، اشتباه آمده‌اید. اگر فکر می‌کنید من وردی بلدم که آن را به شما یاد بدهم و شما هم آن را بخوانید و بشوید یکی از بهترین کارآفرین‌های این کشور و سرمایه‌تان در عرض یک دهه، ده‌ها برابر شود، همین الان بلند شوید و از این سالن بروید؛ چون من فقط می‌خواهم برای شما یک قصه بگویم. قصۀ زندگی خودم را: یک دانشجوی معمولی با نمرۀ ۱۴. جوانی که نه بابای پول‌دار داشت، نه جایی پارتی داشت. اما حالا خیلی‌ها و از جمله استادهای دیروزش فکر می‌کنند او موفق‌ترین شاگردشان بوده است...

کتاب فوق العاده خوبیه
قبلا هم گفتم بجای کتابای موفقیتی که بیشترش تو ایران کاربردی نداره میتونید از این تجارب نوید نجات‌بخش برای کارهای جهادیتون، کسب‌وکارتون، کمک به تولید داخلی و اقتصاد مقاومتی یا حتی اگر آشنایی با مقوله دانش‌بنیان که رهبری تاکید داشتن ندارید، ... استفاده کنید.
#پیشنهادی
      

4

        در کتاب «بچه‌های فلسطین» هر داستان یک شخصیت کودک دارد، کودکی که قربانی حوادث و رویدادهای سیاسی است اما با وجود این برای به دست آوردن آینده‌ای روشن در مبارزه‌ها مشارکت می‌کند....

اوایل کتاب در مورد غسان کنفانی که نویسنده‌ای فلسطینی است توضیح داده شده و اینکه در بیروت و همراه با خواهرزاده‌اش به‌واسطه بمبگذاری توی ماشینش کشته شدن.

داستانی که واقعا واقعا تو این کتاب برام به شدت جذاب بود داستان بازگشت به حیفا بود. در سال ۱۹۴۸ که همون سالی بود که اسرائیل تشکیل دولت خود را اعلام کرد خانواده‌هایی مجبور به ترک خانه‌هاشون شدن. یک خانواده، خانواده سعید و صفیه بود که از خانه‌شون رفتن ولی فرزند ۵ ماهه شون به دلایلی که حالا باید کتابو بخونید تو اونجا میمونه. ۲۰ سال بعد اسرائیل مرزهارو باز میکنه برای عبور و مرور فلسطینی‌ها. وقتی سعید و صفیه به خونه‌اشون میرسن سعید یه جمله ای میگه که خیلی جای فکر داره:
 حس کردم که من حیفا را می‌شناسم اما حیفا از آشنایی با من خودداری می‌کند. در این خانه، در این اتاق هم همین حس را دارم. می‌توانی تصور کنی؟ می‌توانی تصور کنی که خانه‌مان نمی‌خواهد ما را بشناسد و قبول کند؟
 خانواده لهستانی تو اون خونه زندگی میکنن که پسر سعید و صفیه رو بزرگ کردن. سعید وقتی با خلدون (پسرش) روبرو میشه خلدون رو در لباس ارتش میبینه و اونارو دشمنش خطا میکنه. این پسر تو مدارس یهودی ها درس خونده و خودشو عرب نمیدونه و با اینکه چند سال پیش بهش گفتن که پدر و مادرت کسان دیگری هستن هیچ حسی نداشته و تغییری نداشته براش.
سعید بعد از مهاجرت اجباری صاحب فرزندهای دیگه هم میشه یکیش خالده که دلش میخواسته به نیروهای مقاومت بپیونده اما سعید مخالف بوده بعد دیدن خلدون نظرش برمیگرده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

        کتاب مستند روایی از زندگی عبدالله نوری‌پور عضو گروه دستمال سرخ‌هاست که نقش های زیادی چه قبل انقلاب چه بعد انقلاب و مخصوصا زمان اسیری ایفا کرده
به عبدالله گفتن عبدالله، هر اتفاقی الآن داره تو خوزستان می‌افته ، دمبش بیرون از ایرانه. باید بری دمب‌شون رو پیدا کنی. برای همین قبل از جنگ ایران و عراق عبدالله به انگلستان رفت
اما سر یه اتفاقی دستگیر میشه
عبدالله نوری‌پور یا عبدالله چریک به مدت ۱۲ سال اسیر زندان در انگلستان میشه که ۴ سال بهش میبخشن و ۸ سال از عمرشو اونجا میگذرونه. تو اون زندان سعی میکنه به زندانی های ایرلندی و انگلیسی و ... از مبانی اسلام و انقلاب جمهوری اسلامی بگه و ذهنیتشونو درست کنه ولی هیچوقت دعوایی درست نمیکنه و سعی میکنه با اخلاق رفتار کنه. روی خودسازی خودش خیلی زیاد کار میکنه، سعی میکنه به‌روز باشه. زبان های انگلیسی و عربی رو یاد میگیره و وقتی برمیگرده از وضعیت جبهه ها دلسرد میشه که یکم بعد دستور امام در مورد قطع نامه ۵۹۸ میرسه. بعد از مدتی به جهت توانایی هاش مسئولیت سایت پاوه رو به عهده میگیره و ....

کتاب خوبی بود.
      

6

        با توجه به جلد کتاب شما با دومین دختر خسروپرویز در سلسله ساسانیان قراره آشنا بشید. (پوران‌دخت (یا بوران‌دخت به روایتی) هم طی دسیسه‌ای کشته میشه.) 
این کتاب شرح ماوقع دوران قبل به تخت نشینی آذرمیدخت، به تخت نشستنش و در پایان کشته شدنش به دست رستم فرخزاده.

در خلال کتاب گریزی میزنه به دوران پادشاهی خسروپرویز و مشکلاتی که به وجود میاره و در آخر کشته شدنش به دست پسرش شیرویه. مشکلاتی به عنوان مثال حرمسرای خسروپرویز که به دوران آذرمیدخت هم سرایت میکنه و اون حل و فصلش میکنه

نحوه کشته شدنش طبق کتاب اینجوریه که آذرمیدخت ازدواج نکرده و سرداری به اسم فرخ هرمز که هفتاد سالشه خواهان ازدواج با اون میشه. آذرمیدخت عصبانی میشه و دستور به کشته شدن سردار خراسان میده و جسدشو تو میدان شهر میندازه. کم کم اوضاع کشوری بهم میریزه. خبر به پسر فرخ میرسه و اون از خراسان به سمت تیسفون لشگرکشی میکنه و پادشاهو میکشه.

کتاب تاریخیه که حالت داستانی داره و این خواندنو دلچسب میکنه اما خب طبق نقدهایی تخیل دخیله اما نویسنده به تاریخ پایبند بوده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
maryam torabi

5 روز پیش

عملیات احیا: روایت صعود یک مجموعه دانش بنیان به قله دانش و فناوری الکتروموتور
بریدۀ کتاب

صفحۀ 178

نقش مردم هم در حرکت قطار پیشرفت کمتر از تولیدکننده نیست. خاطرات «معجزۀ اقتصادی ژاپن» که در دنیا معروف است را می‌خواندم. مردم ژاپن در آن دوره چوب کف پایشان می‌گذاشتند و با نخ می‌بستند؛ ولی کفش خارجی نمی‌خریدند. مردم آمریکا هم سال‌ها قبل، وقتی تازه از استعمار انگلیس درآمده بودند، جعبه‌های چای انگلیس را از روی عرشۀ کشتی به دریا انداختند. نهضت‌های مردمی در آمریکا راه افتاد که کالای خارجی نخرند. آن‌قدر به کالای آمریکایی تعصب پیدا کردند که شعار اول سیاست‌مدارانشان شد. سیرۀ علما هم همین است. آیت‌اللّٰه مرعشی نجفی دکمۀ پارچه‌ای به لباسش بسته بود. می‌گفت: «چون در محدودۀ اسلام تولید دکمه پلاستیکی نداریم، من با همین پارچه‌ها لباسم رو محکم می‌کنم.» چند سال است که کشور ما در تولید علم، جزو ده کشور اول دنیاست. یک روز بچه‌های کارخانه پرسیدند: «پس چرا این علم تو سفرۀ مردم اثر نداره؟» منکر مشکلات اقتصادی نیستم؛ اما گفتم: «ما توی این چهل و چهار سال، تونستیم به قله‌های علم برسیم؛ اما علم توی چرخۀ تولید وارد نشده. فناورانه نشده. اگر علم به محصول برسه، تولید رونق میگیره و مشکلات اقتصادی تا حد زیادی حل می‌شه.»

2

فعالیت‌ها

همه می میرند

2

maryam torabi پسندید.
کلاف سردرگم
کتاب‌های مونتگمری میتونه نورِ روزهای پاییزی و بی‌حال من باشه..⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠✧⁠*⁠。⁩🍂
.
داستان کتاب درمورد دو خانواده بزرگ دارک‌ها و پنهلوهاست. کوزه‌ ارزشمند و خاطره انگیزی وجود داره که قراره برای یکی از این افراد به ارث گذاشته بشه...
.
این کتاب جز آخرین کتاب‌هایی که خانم مونتگمری نوشته و در عین حال که تیتر «اثری دیگر از نویسنده آنشرلی با موهای قرمز» کاملا براش گویا و مناسبه؛ پختگی توی این کتاب وجود داره که برای من خیلی دلنشین بود. گاهی فکر می‌کنم این نویسنده چه گنجینه احساسی قوی داشته که تونسته شخصیت‌هایی رو خلق کنه که اینقدر دوست‌داشتنی باشن.⁦ ⁠◜⁠‿⁠◝⁠ ❤️
.
شخصیت‌های کتاب خیلی زیاده ولی تا آخر کتاب بارها اسامی و توضیحاتی در مورد اونها ارائه میشه و توی ذهن ماندگار می‌شن ولی می‌تونید اسم شخصیت‌ها و یه راهنمایی کوچک برای خودتون بنویسید.

راهنمایی که من برای خودم نوشتم:( بعد از خوندن صفحات اول کتاب این بخش رو بخونید.⛔)
۱. هیو و جاسلین دارک؛ زوجی که بصورت ناگهانی در شب عروسی‌شان جدا شدند.کانرد دارک مادر هیو هست. پولین دارک هم عاشق هیو هست.
۲. پیتر پنهلو ماجراجو عاشق دانا دارک شده.
۳. پامر دارک و هومر پنهلو بخاطر گربه دعوا کرده بودند.
۴. خانم توینبی دارک سه بار ازدواج کرده و همه‌ شوهرهایش مرده‌اند.
۵. مارگرت پنهلو، پیردختری که شعر میگه و با خانواده برادرش زندگی میکنه.
۶. ماری دارک(مرد) عاشق تورا دارکه، این خانم متأهله.(شوهرش مست و بددهنه)
۷. آزولد، ماه دوست، مرد پیری که عاشق دختری بوده و دیوانه شده.
۸. برایان، پسر بچه‌ای که مشخص نیست پدرش کیه و مادرش‌رو از دست داده.
۹. ویرجینیا و دانا( دختر جان غرقه) بیوه‌های جنگی هستن.
۱۰. دیوید دارک زن داره و دعاهای قشنگی میخونه.
۱۱. گی( دختر) میخواد با نوئل ازدواج کنه و راجر(دکتر) هم عاشق اونه.
.
📕متن‌هایی از کتاب:
🔻جدا زندگی عجب کلاف سردرگم درهم برهمی بود.
🔻ادب خرجی ندارد.
🔻عاشق آزادی بود، اما این‌قدر عاقل بود که بداند چون آزادی واقعی در این دنیا امکان پذیر نیست، خوشبخت کسی است که اربابش را خودش انتخاب کند.
🔻دوست نداشت هیچ‌وقت از خانه‌اش دور بشود. دلش می‌خواست جایی را پیدا کند که در آن ریشه بدواند و با آرامش پیر شود.
🔻آدمی شیرین‌تر، مهربان‌تر و حوصله سربرتر از او سراغ ندارم.
🔻نفرت همان عشقی ست که راهش را گم کرده.
🔻مه بندرگاه را پوشانده بود. نغمه‌ی غم‌انگیز دریا که هزاران سال از عمرش می‌گذشت، گوشش را پر می‌کرد.
🔻بعضی وقت‌ها فکر می‌کرد اگر یکی او را دوست داشته باشد، دیگر اینقدر نمی‌ترسد.
🔻بقیه می‌خواهند جلویت را بگیرند که اشتباه‌های ما را تکرار نکنی. من نمی‌خواهم. آدم‌ها بخواهند یا نخواهند، اشتباه می‌کنند. بهتر است حداقل اشتباه‌هایمان را خودمان انتخاب کنیم تا یک نفر دیگر.
🔻بهتر بود آدم با همان دردسرهای آشنا سروکله بزند تا برای خودش دردسر جدید بتراشد.
🔻«تو عاشق چی هستی، برایان؟»
«هیچی» برایان احساس کرد اشک در چشم‌هایش جمع می‌شود.
ماه دوست سر تکان داد.
«بد است. خیلی بد است. خیلی زود یک چیزی پیدا کن که عاشقش بشوی، وگرنه شیطان می‌آید سراغت.»
🔻یادآوری این مسائل دیگر آرامش گی را به هم نمی‌زد، انگار که این اتفاقات مدت‌ها پیش برای فرد کاملاً متفاوتی افتاده بود.
🔻ناراحت می‌شد که می‌دید که در واقع عاشق خود عشق بوده.
.
۱۳ آذر ۰۳
امیدوارم یادداشت‌های آذرماهم ادامه دار باشن...☁️
          کتاب‌های مونتگمری میتونه نورِ روزهای پاییزی و بی‌حال من باشه..⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠✧⁠*⁠。⁩🍂
.
داستان کتاب درمورد دو خانواده بزرگ دارک‌ها و پنهلوهاست. کوزه‌ ارزشمند و خاطره انگیزی وجود داره که قراره برای یکی از این افراد به ارث گذاشته بشه...
.
این کتاب جز آخرین کتاب‌هایی که خانم مونتگمری نوشته و در عین حال که تیتر «اثری دیگر از نویسنده آنشرلی با موهای قرمز» کاملا براش گویا و مناسبه؛ پختگی توی این کتاب وجود داره که برای من خیلی دلنشین بود. گاهی فکر می‌کنم این نویسنده چه گنجینه احساسی قوی داشته که تونسته شخصیت‌هایی رو خلق کنه که اینقدر دوست‌داشتنی باشن.⁦ ⁠◜⁠‿⁠◝⁠ ❤️
.
شخصیت‌های کتاب خیلی زیاده ولی تا آخر کتاب بارها اسامی و توضیحاتی در مورد اونها ارائه میشه و توی ذهن ماندگار می‌شن ولی می‌تونید اسم شخصیت‌ها و یه راهنمایی کوچک برای خودتون بنویسید.

راهنمایی که من برای خودم نوشتم:( بعد از خوندن صفحات اول کتاب این بخش رو بخونید.⛔)
۱. هیو و جاسلین دارک؛ زوجی که بصورت ناگهانی در شب عروسی‌شان جدا شدند.کانرد دارک مادر هیو هست. پولین دارک هم عاشق هیو هست.
۲. پیتر پنهلو ماجراجو عاشق دانا دارک شده.
۳. پامر دارک و هومر پنهلو بخاطر گربه دعوا کرده بودند.
۴. خانم توینبی دارک سه بار ازدواج کرده و همه‌ شوهرهایش مرده‌اند.
۵. مارگرت پنهلو، پیردختری که شعر میگه و با خانواده برادرش زندگی میکنه.
۶. ماری دارک(مرد) عاشق تورا دارکه، این خانم متأهله.(شوهرش مست و بددهنه)
۷. آزولد، ماه دوست، مرد پیری که عاشق دختری بوده و دیوانه شده.
۸. برایان، پسر بچه‌ای که مشخص نیست پدرش کیه و مادرش‌رو از دست داده.
۹. ویرجینیا و دانا( دختر جان غرقه) بیوه‌های جنگی هستن.
۱۰. دیوید دارک زن داره و دعاهای قشنگی میخونه.
۱۱. گی( دختر) میخواد با نوئل ازدواج کنه و راجر(دکتر) هم عاشق اونه.
.
📕متن‌هایی از کتاب:
🔻جدا زندگی عجب کلاف سردرگم درهم برهمی بود.
🔻ادب خرجی ندارد.
🔻عاشق آزادی بود، اما این‌قدر عاقل بود که بداند چون آزادی واقعی در این دنیا امکان پذیر نیست، خوشبخت کسی است که اربابش را خودش انتخاب کند.
🔻دوست نداشت هیچ‌وقت از خانه‌اش دور بشود. دلش می‌خواست جایی را پیدا کند که در آن ریشه بدواند و با آرامش پیر شود.
🔻آدمی شیرین‌تر، مهربان‌تر و حوصله سربرتر از او سراغ ندارم.
🔻نفرت همان عشقی ست که راهش را گم کرده.
🔻مه بندرگاه را پوشانده بود. نغمه‌ی غم‌انگیز دریا که هزاران سال از عمرش می‌گذشت، گوشش را پر می‌کرد.
🔻بعضی وقت‌ها فکر می‌کرد اگر یکی او را دوست داشته باشد، دیگر اینقدر نمی‌ترسد.
🔻بقیه می‌خواهند جلویت را بگیرند که اشتباه‌های ما را تکرار نکنی. من نمی‌خواهم. آدم‌ها بخواهند یا نخواهند، اشتباه می‌کنند. بهتر است حداقل اشتباه‌هایمان را خودمان انتخاب کنیم تا یک نفر دیگر.
🔻بهتر بود آدم با همان دردسرهای آشنا سروکله بزند تا برای خودش دردسر جدید بتراشد.
🔻«تو عاشق چی هستی، برایان؟»
«هیچی» برایان احساس کرد اشک در چشم‌هایش جمع می‌شود.
ماه دوست سر تکان داد.
«بد است. خیلی بد است. خیلی زود یک چیزی پیدا کن که عاشقش بشوی، وگرنه شیطان می‌آید سراغت.»
🔻یادآوری این مسائل دیگر آرامش گی را به هم نمی‌زد، انگار که این اتفاقات مدت‌ها پیش برای فرد کاملاً متفاوتی افتاده بود.
🔻ناراحت می‌شد که می‌دید که در واقع عاشق خود عشق بوده.
.
۱۳ آذر ۰۳
امیدوارم یادداشت‌های آذرماهم ادامه دار باشن...☁️
        

31