بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Mr.vafa

@vafaams

103 دنبال شده

47 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

Mr.vafa پسندید.
Mr.vafa پسندید.
Mr.vafa پسندید.
Mr.vafa پسندید.
            کتاب از پنج تا داستان کوتاه تشکیل شده که سعی میکنم در مورد هر کدوم توضیحی جزئی بدم.

داستان دیوار گذر:مردی به نام دتیول که در شهر مونتمار زندگی می کرد ،متوجه میشه که از استعداد غیرعادی عبور از دیوارها برخوردار هست.وقتی به پزشک مراجعه میکنه،پزشک علتش رو خستگی مفرط دتیول تشخیص میده و براش دارو تجویز می کنه.اما دتیول از خوردن دارو خودداری میکنه و از این به بعد شاهد حوادث غیرعادی در زندگی ذتیول هستیم.داستان مایه هایی از طنز و کمدی رو داره و بر پایه رئالیسم جادویی نوشته شده ،ایده داستان خیلی خوب بود اما پرداخت برای من ضعیف بود و اتفاق ها قابل پیشبینی بود،اما تبدیل شدن دتیول رو از منشی ای ترسو به اسطوره ای که مردم در موردش حرف بزنن رو دوست داشتم و اون میلش به دیده شدن و تبدیل از یک شخصیت ضعیف به قوی ،طوری که خودش رو لو داد.

داستان کارت: داستان از جایی شروع میشه که دولت بخاطر قحطی تصمیم میگیره افرادی که نقش مهمی در اجتماع ندارند مثل بیکارها،سالخورده ها و بازنشسته ها رو از بین ببره ،و کارتی رو توزیع میکنه که افراد برحسب مفید بود حق دارند روزهایی رو زندگی کنن و هر کسی سخت به دنبال ارتقا رتبه و زندگی بیشتر هست،یک جایی نویسنده متوجه میشه خودش هم باید روزهای کمی رو زندگی کنه و ضربه ای که میخوره خیلی برای من جالب بود،فضای داستان اون رو به سمت داستان های دیستوپیایی و آخرالزمانی میبره و باز هم سبک نویسنده رئالیسم جادویی هست.

داستان سوم حکم تفاوت چندانی با داستان دوم نداره ،بر پایه رئالیسم جادویی و فضای دیستوپیایی و فانتزی نوشته شده،مردم از جنگ خسته شدن و دلتنگ زندگی عادی قبل از جنگ هستن و دولت ها که نمی تونن جنگ رو متوقف کنن تصمیم می گیرن زمان رو هفده سال به جلو حرکت بدن...

داستان ضرب المثل در مورد پدری مستبد و سرسخت به نام مسیو ژاکوتن هست که تصمیم داره سرمیز شام کاندید شدن خودش رو برای نشان برگ نخل آکادمی به خانوادش اطلاع بده ،اما وقتی میبینه جو مسرت بخش نیست،دچار هویت قربانی میشه و احساس میکنه همه اعضای خانواده ازش سواستفاده میکنن و خشمش رو روی پسرش فرافکنی میکنه.داستان کاملا واقع گرا هست و فکر میکنم از بعد روانشناختی حرف های زیادی برای گفتن داره.

داستان چکمه های هفت فرسخی،در مورد کودکانی هست که برای به دست آوردن یک چکمه جادویی با هم رقابت میکنن و درنهایت همه راهی بیمارستان می شن،داستان کاملا واقع گرا هست فقط لخر داستان عنصر خیال اضافه میشه تا از تلخی ش کم کنه.
از داستان لذت بردم،از فانتزی و کمدی بودنش.

قسمت های مورد علاقم از کتاب:

.
 آدم هرگز نمی تونه خودخواهی انسان ها رو از بیخ و بن از بین ببره 

.
سایه ای شکننده بود ،با چهره ای تکیده و آکنده از اندوه.از آن دست آدم ها که بدبختی و حقارتشان شبیه صدقه ی تقدیر است‌. انگار ادامه حیاتشان به خاطر سهم کوچکی است که از شور حیات برده اند.

.
شیفتگی شان تقریبا وصف ناپذیر بود،شبیه رویابی دلپذیر که آدم در آن،لحظه به لحظه ،نسبت به زندگی ای که در انتظار اوست،آگاهی رنج آوری پیدا می کند.
          
Mr.vafa پسندید.
Mr.vafa پسندید.
Mr.vafa پسندید.
Mr.vafa پسندید.