دا

دا

دا

4.3
249 نفر |
54 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

692

خواهم خواند

129

لیست‌های مرتبط به دا

نمایش همه
داستان دو شهرچشم هایشجای خالی سلوچ

سیاهه سیاحت، سیر وسلوک یا سیمای سحر و سیاست زنانه

72 کتاب

اول خواستم فقط رمان و حسب‌حال بنویسم اما دیدم کتاب‌هایی در ذهنم هست که دلم پیش‌شان است و دستم به حذف‌شان نمی‌رود. بعدتر اگر مجالی بود شاید این فهرست را تفکیک کردم! آنروز موعود قول میدهم که در فهرست‌های جداگانه مفصل‌تر بنویسم! (وعده سر خرمن) برای خواندن این سیاهه حرف‌هایی به نظر مهم می‌رسد که بدانید. البته اگر یادداشت حقیر در خصوص داستان دوشهر را خوانده باشیددستتان می‌آید تصویر زنان در آینه این پیرمرد نورس را! 1- در کتاب، زن سوژه است و ابژه! قهرمان است و مقهور! محبوب است و منفور! قاعده است و قرار! قدرت است و غیرت! نفرت است و موهبت! زمین است و زمان! آن است و آینده! حقیقت است و فسانه! دلدار است و دل‌داده! عصمت است و پتیاره! پیامبر است و ساحره! گل است و گلاب! صواب است و عقاب! شهد است و شراب! زهر و است و سراب! حزین است و شاداب! شاهد است و شهید! شهر است و شعر! شهرت است و غریبی! ساحل است و صخره!‌ کویر است و دریا! بهشت است و دنیا! 2- در شاعرانگی‌ها بالا اگر خواستید بجای «و»، «یا» بگذارید! بجای کتاب هم اگر خواستید زندگی بگذارید! قضاوتش با شما! بگذریم! 3- سیاهه شامل کتبی است داستانی و ناداستان که در آن یا زن قهرمانی است یا بستر بروز قهرمانی یا چشم سیاهی در جستجوی قهرمانی به نظر من. ۴- اول که فهرست را که نوشتم مورد لطف و نظر تعدادی از اهل ذوق قرار گرفت و کتبی را پیش نهادند تا اضافه کنم که از ۵۰ به بعد شماره شده است. ۵- بخشی از کتاب‌ها نه فارسی و نه زبان اصلیشان در ایران نمایه نشده و متاسفانه قادر به فهرست کردنشان در بهخوان نیستم. بخاطر همین اسامی مهم‌ترین آن‌ها را در همین نوشتار تقدیم می‌کنم. ۱- نوشتن علیه فرهنگ نوشته خانم لیلا ابولغود ۲- زن در الجزایر نوشته خانم آسیه جبار ۳- عشق آوای خیال نوشته خانم آسیه جبار پ.ن. کتاب‌ها بی هیچ علتی و برداشتی ۷۲ تن شدند.

11

پست‌های مرتبط به دا

یادداشت‌های مرتبط به دا

          نمیدانم از دا چه و چگونه بنویسم تا حقی را که این کتاب برگردنم دارد ادا کنم.
قبل از دا، تصورات من از جنگ و خصوصا سقوط و آزادسازی خرمشهر خیلی لوس و مامانی بود. شاید کمی تقصیر گفتمان جنگ توی مدارس هم باشد.
وقتی به شهادت فکر میکردم، چیزی مثل خیلی آرام تیر خوردن و نقش زمین شدن و جان دادنی با لبخند توی ذهنم بود 
یا مثلا از نقش زنان در جنگ، چیزی مثل غذا پختن و لباس خونی رزمندگان شستن و پلیور بافتن و این ها.
فکر میکردم خانواده ها بعد از شهید دادن کمی بی تابی کرده اند و خلاص، چون برایشان افتخار بزرگی بوده دیگر عین خیالشان نبوده. یا مثلا مردم جنگ زده با خوبی و خوشی و مهربانی توی کمپ های تمیز و قشنگی کنار هم زندگی کرده اند تا جنگ تمام شده و برگردند خانه هایشان.
دا همه چیز را عوض کرد.
کل کتاب را در حیرت محض خواندم.
صحنه های پیدا کردن جسد شهیدان از توی خانه ها و کنار جاده ها، توصیف وضعیت مجروحین، درد سقوط خرمشهر که اصلا نفهمیده بودمش، بی تابی های خود سیده زهرا و مادرش که همان دا است، سختی بچه بزرگ کردن وسط جنگ، وضعیت ناراحت کننده کمپ ها.
و در کنار همه این ها، از سیده زهرا حسینی خجالت میکشیدم.
یک دختر ۱۷-۱۸ ساله، چقدر کارهای عجیب و غریب کرد.
چقدر خسته میشد ولی جا نمیزد.
اوایل کتاب اصلا نمیفهمیدمش، و به آخر های کتاب که رسیدم خودم را نمیفهمیدم که دیگر خبری از توچ و تفنگ و خمپاره و خطر جانی جلوی رویم نیست ولی بازهم کار و خدمت برایم سخت است.
سیده زهرا حسینی و خواهرش و دوستانش و جوانان خرمشهری توی کتاب، از این الگوهایی بودند که واقعی واقعی هستند، پر از درد ولی واقعی.
        

13

          هرچیزی بگم حق این کتاب رو ادا نمیکنه...
گمانم ۱۵ یا ۱۴ ساله بودم که این کتاب را خواندم. یادم هست در سفر به بندرعباس بودیم، توی ماشین، روی کشتی نشسته بودم و از بندرعباس دور می شدیم و به سوی قشم می رفتیم. هوا بی نهایت گرم بودهمه روی عرشه رفته بودند تا لااقل در جریان بادی که روی خلیج می‌وزید باشند. من اما... مانده بودم داخل ماشین، شیشه ها بالا و هوایی دقیقه به دقیقه گرم تر می شد تا در سکوت، به هیاهویی که دا در ذهنم انداخته بود بپردازم. رسیدم به قسمتی که از "زینب" می گفت، جایی که شخصیت می فهمید و می فهماند زینبی که ایننن همه کمکش کرده از دق کردن نجاتش داده و فرشته نجاتش شده واقعا وجود نداشته!!
می خواندم و بحث از گریه گذشته بود! چنان روی کتاب زار می زدم که گویا زینب عضوی از اعضای خانواده خودم بوده!
دا روایت عظیم و عجیبی ست. واقعیت هایی که ما فقط شنیده ایم و آن شنیدنمان هم به درد خودمان میخورد را چنان در صورتمان می کوبد و چنان واضح بازسازی می کند که بیدار شویم و حیا کنیم از رنجی که بر این خلق رفته تا به واقع از خاک این مملکت وجبی کم نشود.
        

31

          دا روایتی است ساده و روان از مقاومت مردم خرمشهر در برابر بعثی ها که ۳۴ روز به طول انجامید اما راوی  قصه ( سیده زهرا حسینی) در روز ۲۴ ام مقاومت به خاطر مصدومیت به پشت جبهه منتقل میشه بخش اعظم این داستان در مورد این ۲۴ روز هست از مسجد جامع گرفته تا غسالخانه ی جنت آبادو بخش های بعدی کتاب در مورد اتقافات بعد از سقوط خرمشهر و جنگ زده ها که در کمپ ها و مناطق مختلف زندگی میکردند که این نوشته سختی ها را به خوبی روایت میکند
و بعد اتفاقات به سرعت پیموده میشود ازدواج ها ، آزادی خرمشهر ، درگیری برخی از نظامی ها تا سال ۷۲ و این کتاب پایان می یابد

نکات مثبت:

۱) این کتاب نقش زنان رو به خوبی در جنگ نشون میده که بیش از غذا پختن و شستنه ( چون وقتی در مورد نقش زنان در جنگ‌ گفته میشه اینا به ذهن مردم میاد)

۲) روایت هایی شنیدنیه رو بیان میکنه که میشه گفت برای مردمی که فقط خبر از سهمیه شهدا و جانبازا دارن براشون قابل تامله

۳)نقش زنان حتی دور از جنگ رو به خوبی نمایش میده که چقدر صبر و استقامتشون قابله ستایشه


علت کامل امتیاز ندادنم این که:
۱) کتاب طولانیه و خیلی ها از خوندش صرف نظر میکنن
۲)بعد از سقوط خرمشهر کتاب به زودی طی میشه و چون بخش اول این کتاب با جزئیات بیشتری بود خواننده از بخش دوم هم همچین توقعی داره 

        

12