یادداشت‌های نیکی (96)

نیکی

نیکی

1404/3/30

          مسحور روایتی شاعرانه و تلخ از انسان‌هایی شکسته و تنهاست؛ شخصیت‌هایی که هرکدام با خلأی در درونشان پیش می‌روند و به‌دنبال چیزی می‌گردند که شاید بتواند این خالی را پُر کند.

راوی داستان، مردی بی‌نام با ذهنی وهم‌آلود و جداشده از واقعیت، در سکوتی عمیق زندگی می‌کند. زبانی ندارد، یا شاید بهتر بگویم: نمی‌خواهد داشته باشد. بانو، وکیلی که سعی دارد دیگران را نجات دهد، انگار در تلاش است تا از راه نجات دیگری، خودش را نجات دهد. و یورک، زندانی محکوم به اعدام، نه تسلیم شده، بلکه «آماده»‌ی مرگ است؛ و این با تسلیم شدن تفاوت زیادی دارد.

شخصیت‌های داستان همگی خلأ خود را می‌شناسند. در لحظه‌هایی ناامیدانه، در تاریک‌ترین گوشه‌های ذهن و قلب‌شان، به‌دنبال چیزی یا کسی می‌گردند که شاید بتواند آن‌ها را کامل کند. اما این جست‌وجو اغلب بی‌نتیجه می‌ماند.

برای من، راوی داستان از همه جذاب‌تر بود. مردی که سکوتش، انتخابی آگاهانه بود. او خودش را از دیگران جدا کرده، نه برای فرار، بلکه از ترس آسیب زدن به دیگران. همان‌قدر که برای کارکنان زندان «مجرمی خطرناک» به‌نظر می‌رسد، برای من و رئیس زندان، او تنها یک قربانیِ زخمی و ترسیده بود.کسی که به‌جای خشونت، به جادو، رویا و کتاب‌ها پناه برده است.
        

2

نیکی

نیکی

1402/5/30

          کتاب شروع سریعی دارد، روندی که خاطرات و گذر افراد را به مسائل اجتماعی و دغدغه های روزانه زمان ارتباط میدهد باعث میشود که که کتاب از حالت خسته‌‌کننده خارج شود.
در تک تک بخش های کتاب میتوان بهانه های زیادی را برای همذات پنداری پیدا کرد که تکرارشان بیشتر از هر چیز یادآور ترس های این روز ها و مشخص شدن دلیل این ترس هاست
خیلی از این ترس و بی اعتمادی ها که بخصوص در بخش "کمونیسم رفت و ما ماندیم" مطرح شد را تجربه نکردم ولی دیدمش و نشانه هایش انقدر عادی شده که دیگه انگار نشانه نیست
بجز این خیلی بخش های کتاب واقعا دقیق بود، پر از نکته سنجی پر از نگاه کردن به جای فقط دیدن و سوالی که پیش میاد این است ایا ما هم به این اندازه توجه میکنیم و آیا اصلا این توجه به سود ما هست یا نه
من وقتی کتاب را شروع کردم با خودم گفتم از ان دست کتاب هاست که به تو یادآوری میکند چقدر همه چی غیرمنصفانه است و این نکته که کتاب از زبان اول شخصی روایت شد که حتی در ان دوران هم از شرایط خوبی برخوردار بود ثابت میکند که همه چی غیرمنصفانه‌تر و به مراتب بی رحمانه‌تر بوده و خواهد شد.
        

16

نیکی

نیکی

1402/4/24

          بخشی از متن کتاب:
"شنیدم که کازان واتانابه یک هفته مرگش را به تاخیر انداخت تا یکی از نقاشی هایش به نام کان‌‌تان را تکمیل کند‌. شاید کسی این کار را بیهوده بخواند  اما چه کسی صلاحیت داوری درباره خواست قلبی انسانی دیگرا را به ما داده است؟"
کتاب از بخش تشکیل شده است و دو بخش اول از زبان اول شخصی است جوان که به شکل ناگهانی با سنسی برخورد میکند و تصمیم میگیرد به عنوان شاگرد بخشی از زندگی او شود هرچند که نه چیز زیادی از سنسی میداند و نه سنسی آدمی است که برای او کلاس درس برگذار کند ولی  منش و خلق و خوی سنسی به همراه دیدگاه خاصش به زندگی راوی ابتدایی داستان را مرید او میکند
از سنسی چیزی زیادی نمیتوان گفت همانطور که همسرش و شاگردش هم تا لحظه آخر کنجکاو شناختن اوست خواننده هم سنسی را در هاله‌ای از ابهام و تعصب تصور میکند. در بخش سوم داستان ولی سنسی داستان خودش را میگوید، داستانی که نه فقط زنگار زندگی سنسی که گذری اجتماعی بین دو نسل و تفاوت های فکری بین انسان هایی با هدف تعالی و یا احساس است.
داستان سنسی فقط داستان مردی اشراف زاده نیست، داستان مردی است که اعتمادش شکسته، عاشق شده، فرار کرده و چه کسی میتواند چنین مردی را قضاوت کند؟
        

21

نیکی

نیکی

1402/4/7

16